eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیش ما کوچه‌های دل برای مقدمت آذین شده از نسیم نام تو شب‌ها همه مهتاب بود از طنین گام تو این روزها شیرین شده سفرۀ یکرنگ ما نان و نمک می‌پروراند حیف شد، بعد از تو باز این سفره‌ها رنگین شده آن طرف سیل کبوترها که هم‌بال تواند این طرف ماییم، با پرونده‌ای سنگین شده از افق‌هایی که هم‌رنگ است با خون خدا باز می‌گردند روزی اسب‌های زین شده 🌐 shereheyat.ir 🔹عقیق شعر @aghighpoem
بایست آنچنان که تا به حال ایستاده‌ای که در کمال شوکت و جلال ایستاده‌ای به استعاره تن نمی‌دهد صلابتت که تو فقط شبیه خویش، بی‌مثال ایستاده‌ای چه با شکوه ایستادنی‌ست ایستادنت! که در هجوم زخم، بی‌ملال ایستاده‌ای! ذلیل مردگان چه خواب‌های نحس و شوم که... برای تو... ولی تو لا یزال ایستاده‌ای! ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّری‌ست چرا که تو فراتر از خیال ایستاده‌ای همیشه تکیه کرده‌ای به تیغ غیرتت وطن! که سال‌های سال در جدال ایستاده‌ای و ایستاده‌ای و استوار ایستاده‌ایم میان صحنه‌ایم و پای کار ایستاده‌ایم وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک! به خون خود قسم که جان‌نثار ایستاده‌ایم که هر چه می‌کشیم از کنار ایستاده‌هاست و گرنه ما که بر سر قرار ایستاده‌ایم گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را که روی قله‌های اقتدار ایستاده‌ایم شکوفه باری‌ات دوانده ریشه در رگان ما به کوری خزان، چهل بهار ایستاده‌ایم که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش به شوق دیدنش به انتظار ایستاده‌ایم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
قطره قطره، رود رود، قصه را مرور کرد از میان صخره‌ها و دره‌ها عبور کرد دست رود را گرفت و با خودش به راه برد از تمام رودخانه، دل به یک نگاه، برد از تمام سنگ‌ها، بهار را سؤال کرد چشمه‌های در مسیر خویش را زلال کرد این مسیر اگر پر از فرازها، فرودهاست مقصدش ولی شکوه چشمه‌ها و رودهاست در گذارِ هر گذر به صخره‌ها سلام کرد ناخدای باخدای ما به ما سلام کرد کشتی به گل نشسته را به دست آب داد به سؤال‌های بی‌جواب ما جواب داد در میان شب، به ما سلاح آفتاب داد سر به سر به هر سری که شور انقلاب داد... دست‌های بسته را به یک اشاره باز کرد چشم‌های خواب‌رفته را دوباره باز کرد او به ما دوباره یاد داد زندگی کنیم با شعار «عشق زنده‌باد» زندگی کنیم ما طلوع می‌کنیم در غروب حرف‌ها ما شروع می‌شویم از میان برف‌ها آتشیم و آنچه یخ زده‌ست دست دشمن‌ است ابتدای راه ما طلوع ماه بهمن‌ است چشمه‌چشمه، رود رود، صخره‌صخره‌، کوه‌کوه در کنار هم همیشه سربلند و باشکوه این شکوه ما غرور باد را شکسته است رستمانه حیلۀ شغاد را شکسته است ریشه‌های ما به برکۀ غدیر می‌رسد ما هنوز زنده‌ایم و زنده‌ایم تا ابد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چهل سال است می‌گریم، چهل سال است می‌خندم کتاب خاطرات تلخ و شیرین پر از پندم من از آغاز دل بستم، به استقلال و آزادی ز هرچه زرق و برق آورد شرق و غرب دل کندم من آن باغم که دستانی خدایی کاشت بذرم را سپس ساقه به ساقه زد به ساق عرش پیوندم نهال کوچکی بودم که از طوفان گذر کردم تعجب می‌کند عالم، اگر سروی تنومندم مرا فکه، طلائیه، شلمچه، فاو می‌فهمد چنان‌که لحظه‌های داغ سرخاخون اروندم در این عالم که دنیا از زر و سیم آبرومند است من از خون جوانان برومند آبرومندم کبوترهای خونین‌پر ز دوشم می‌پرند و من به پای بال‌ و پرهاشان هزاران بوسه می‌بندم شعار «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا، بگیرم» را زدم با سربلندی روی سربندم زمین مات ثباتم شد، زمان حیران جریانم سرود رود کارونم، شکوه کوه الوندم درون پیکرم روح جوانی می‌دود امروز که پر شور است چشمانم، که پر شوق است لبخندم جهان زیباتر از این روزگاران می‌شود روزی ومن چشم انتظار وعدۀ حق خداوندم بهارا! بی‌تو فروردین فقط تکرار تقویم است از این تکرار می‌سوزد همیشه جان اسفندم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
«مرزهایِ دوردست...» می‌رسد کنون حرف‌هایمان به مرزهای دوردستِ این جهان می‌رسد کنون دست‌هایمان به آسمان ما که پیش از این حرف‌هایمان مچاله می‌شدند بر زبانمان ما که پیش از این دست‌هایمان نمی‌رسید تا دهانمان 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تا پرچم سبز و سفید و سرخ ایران در آسمان‌ها هم‌نشین آفتاب است «الله اکبر» ضامن پیروزی ماست «الله اکبر» ضامن این انقلاب است ما تا ابد در راه میهن پاکبازیم ما وارثان عشق و ایمان و نمازیم دلبستۀ عباس‌های سرفرازیم لب‌تشنگی در زادگاه ما ثواب است کابوس اهریمن، مسلمان بودن ماست بر پشت بام «الله اکبر» گفتن ماست کاخ سفید پادشاهان دروغین، با مشت مردان و زنان ما خراب است با قامت سرو شهیدان، استواریم حتی زمستان هم که باشد در بهاریم از دشمنی دشمنان ترسی نداریم اینجا تمام نقشه‌ها نقش بر آب است اینجا تمام مشت‌ها: «الله اکبر» اینجا امید قلب‌ها: فردای بهتر این خانه آه مردمش بسیار گیراست اینجا دعای مادرانش مستجاب است 🔹عقیق شعر @aghighpoem
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید در جان وطن بهار امید دمید این نهضت فاطمی چهل ساله شده‌ست «تا کور شود هر آنکه نتواند دید» این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ست دل‌های تمام شهدا زهرایی‌ست یا فاطمه گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ست با روبهکان ز صولت شیر بگو با دشمن اهل شر ز شمشیر بگو تا لرزه بیفتد به تن کاخ سفید کوبنده‌تر از همیشه تکبیر بگو تا نام حسین بر لب مردم ماست در معرکه‌ها شکست دشمن پیداست معنای بلند لعن بر شمر و یزید «امروز شعار مرگ بر آمریکاست» در لشکر نور، انقلابی هستیم پر شور و شعور، انقلابی هستیم ثابت قدم و غیور، ان‌شاءالله تا صبح ظهور انقلابی هستیم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
به رغم خواهش ننگین دشمن دوستت دارم در این شب‌های دشمن‌شاد، میهن! دوستت دارم تو را بی‌قید می‌خواهم ولی با قید می‌گویم شوم گر قطعه قطعه باز قطعاً دوستت دارم به سمتت تیر تهمت می‌زنند از دور و از نزدیک اگرچه خستۀ زخمم ولیکن دوستت دارم به آغوشت گرفتم بین شب‌های شک و شبهه دلت روشن که همچون روز روشن دوستت دارم هلا ای دشنۀ دشنام، بی‌شک دشمنت هستم الا جمهوری اسلامیِ من، دوستت دارم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازه‌ای رویید بر دستان ما شمشیرهای تازه‌ای ای قصه‌های راستین، ای خواب‌های پیش از این امروز داریم از شما تعبیرهای تازه‌ای از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازه‌ای با غربت یاران خود، با خون سرداران خود داریم از کار جهان تفسیرهای تازه‌ای این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلب‌ها بی‌شک گذارد بر زمین تأثیرهای تازه‌ای گر هست کیدِ کاهنان، درهم بپیچد ناگهان تقویم‌های کهنه را تقدیرهای تازه‌ای بانگ سروش آید همی، بشنو به‌گوش آید همی آوازهایی تازه با تحریرهای تازه‌ای خندد به مکر روبهان امروز لب‌‌های جهان پر کرده وقتی بیشه‌ها را شیرهای تازه‌ای هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده آرش به میدان آمده با تیرهای تازه‌ای شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازه‌ای 🔹عقیق شعر @aghighpoem
شب، شبی بی کران و بی پایان لحظه‌هایم پر از توهّم خواب روزگار و سکوت بود و زمین هم نشین شبانه‌ مرداب پیکر نیمه جان احساسم زخمی پنجه‌های نامردی داشت او را به کام خود می‌برد دره‌های عمیق بی‌دردی همه‌ جاده‌ها سوی بن بست زندگی در حصار« ماندن» بود نه شکوهی نه موج و طوفانی دشت‌ها خالی از تلاطم رود... ناگهان مثل رود جاری شد در شب بی ترانه‌ مرداب غزلی از شکوه دریا خواند او مرا خواند سمت روشن آب چشم هايش چراغ راهم شد مثل مهتاب در شب طوفان زورقي خسته را در این گرداب ساحلی امن بود و بی‌پایان در شب بی‌ستاره، آن مهتاب مژده می‌داد از طلوع امید در نگاهش اشارتی پیدا نوری از آفتاب در تبعید در سکوت شبانه‌ تردید رَستم از تلخیِ شب مرداب لب گشودم به شوق بیداری هم نوا با ترّنم مهتاب یاد آن آشنای خوب بخیر آن مسیحای تا ابد جاری او مرا خواند از آن شب وحشت او مرا برد سمت بیداری وام‌دار نگاه روشن اوست آفتاب طلایی امروز روشنی را به ما امانت داد این امانت به دست ماست هنوز... در حکم است؛ زیرا در آن‌روز بود که نعمت ولایت ‌-اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهى- براى ملّت ایران صورت عملى و تحقّق خارجى گرفت.(رهبر فرزانه انقلاب اسلامی) 🔹عقیق شعر @aghighpoem