eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد مهتاب را فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر اما به خنده باز تسلاّی باب داد او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند.. ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند.. ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست، فرات! یک‌دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟! خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی بگذارید به سنّ علی اکبر برسد!! شعله‌ور می‌شود این داغ دوباره وقتی  شیر در سینه‌ی بی‌کودک مادر برسد زیر خورشید نشسته به خودش می‌گوید تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
در کربلا که موج زند آب روى آب  از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب   در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است  دارند کودکان حسین، آرزوى آب   دیگر فرات نیز نیارد به لب، خروش  کز غم، خروش، عقده شده در گلوى آب   پیدا بُوَد ز گریه‌ی لب‌تشنگان که هست  هر مشک آب، خشک و تهى هر سبوى آب   ترسم که شعله در حرم افتد ز گریه‌اش  زینب که از دو دیده گشوده است جوى آب   راه شریعه بسته و طفلى ز راه دور  بگْشوده است دیده‌ی حسرت به سوى آب   اصغر ز هوش رفته که چندی است این رضیع  نشنیده بوى شیر و ندیده است روى آب   تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگى  در خیمه‌ها روان شده در جست‌وجوى آب   زین تشنگى که سوخت «مؤید»! دل حسین بر خاک ریخت تا به ابد آبروى آب   ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
میان گریه‌ات لبخند ناب است چرا باور کنیم از قحط آب است؟... خدا در بند قنداقه تو را خواست علی همواره دستش در طناب است... علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟ بزن پلکی که وقت فتح باب است به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو چقدر انجام دفنت پر شتاب است چه بهتر دفن بودی و نگفتند سه روز این جسم زیر آفتاب است... ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
گشودی چشم ، در چشم من و رفتی به خواب اصغر خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل اما ز تاب تشنگی آسوده ‌ای از التهاب اصغر به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت بگریند اختران شب ‌ها به لالای رباب اصغر کبوتر گو  به نسوان مدینه با پر خونین خبر کن آنچه بو بردند  از وای غراب اصغر تو با رنگ پریده غرق خون ، دنیا به من تاریک کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر برو سیراب شو  از جام جدّّت ساقی کوثر که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر گلوی تشنه ی بشکافته ، بنمای با زهرا بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر الا  ای غنچه نشکفته پژمرده ، بهارت کو؟ چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر خراب از قتل ما شد  خانه دین مسلمانان که بعد از خانه دین هم ، جهان بادا خراب اصغر عمو سقای عاشورا ، خجالت دارد از رویت که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری جگرها می کنی –تا دامن محشر کباب اصغر تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر خدا چون پرسد  از حق رسول و آل در محشر نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق
26.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر خون به گلویت دوید آن لحظه ... قسمت چهارم شعرخوانی در رثای محرم ۱۴۴۵ ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem