eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست» سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته... بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان» زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آن‌گونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی‌هاشم را 🔹عقیق شعر @aghighpoem
شیر، دارد بی امان باشیر بازی می کند تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند 🔹عقیق شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق شعر
اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع) 👇 yon.ir/wBx5a
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @ShereHeyat 🔹عقیق شعر @aghighpoem
فرشته سوی زمین با شتاب آمده است که باز هم قلمم را خطاب آمده است خطاب آمده در چشم چشمه ی شعبان دوباره ماهی مضمون ناب آمده است خطاب آمده وقت گدایی دلهاست چرا که حضرت عالیجناب آمده است اگر قیامتِ امشب نبود بی لبخند یقین می آمد، یوم الحساب آمده است از این خبر شده شیرین دهان قند امشب که آخرین نمک بوتراب آمده است اگر غلط نکنم جمع سیزده گل سرخ اگر درست بگویم گلاب آمده است از آخرین خُم خود سر گشوده خدا بیاورید پیاله شراب آمده است برای اهل خدا رحمت خداوندی و بر اهالی شیطان عذاب آمده است کسی که مقصد یا من مجیبُ مضطر ماست به یاری دل پر اضطراب آمده است من از فراز «و خزّانُ العلم» فهمیدم سؤال های جهان را جواب آمده است چنین که چشم زمین روشن است معلوم است از آسمان پسر آفتاب آمده است میان کوچه مان بوی یار می آید گلی رسیده که با او بهار می آید خبر رسیده کسی از تبار باران ها رسد به داد دل خشکسالی جان ها خبر رسیده که طوفان به پا شود وقتی نسیم آمدنش می رسد به ایوان ها خبر رسیده که وقتی رسید می شِکُفد گل از گل همه ی خارهای گلدان ها خبر رسیده که روزی ز مشرق کعبه دوباره سر بزند آفتاب ایمان ها خبر رسیده که با آیه های چشمانش پس از ظهور کنند استخاره قرآن ها خبر رسیده ولی ما هنوز هم خوابیم شبیه مرده ای افتاده در خیابان ها عوض شده است زمانه چنانکه مجنون هم به خانه خفته و لیلاست در بیابان ها اگر نیاز ببیند بدون ناز آید چنانکه آب گوارا به کام عطشان ها به جای خوردن نامش به کوچه ی دلمان فقط شده است «ولی عصر» نام میدان ها دعای عهد نرفته ز یادمان اما نمانده است کسی روی عهد و پیمان ها اگر چه با دل شیعه کنار می آید نکردم آنچه ز ما انتظار می آید دعا برای ظهورش دعایمان شده است تمام آرزوی ربّنایمان شده است قسم به «یابن الانوار ظاهره» نورش میان ظلمت شب روشنایمان شده است برای آشتی با خدا و توبه ی مان چقدر واسطه و آشنایمان شده است بیا به سمت ظهورش کمی قدم بزنیم که انتظار فقط ادعایمان شده است همیشه در وسط جنگِ کشتی و طوفان به سمت ساحل حق ناخدایمان شده است همیشه آخر خط با نگاه رحمت خود عوض کننده ی حال و هوایمان شده است همانکه باعث خونگریه های او هستیم همیشه باعث لبخندهایمان شده است دوباره نیمه ی شعبان و افضل الاعمال زیارت حرم کربلایمان شده است بیا دوباره برای حسین گریه کنیم بیا که ناله ی او همنوایمان شده است چقدر با من و تو گریه کرده بر جدّش چقدر همنفس های هایمان شده است 🔹عقیق شعر @aghighpoem
من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمام  یک روح بی اراده و یک مستی مدام ای آنکه آسمان و زمین در مدار توست  روی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام من دوست دارمت به همان شکل کودکی  بی تاب و بی قرار ظهورم علی الدوام ابروی توست عروه‌ی وثقای اهل بیت گیسوی توست در دل من حبل لانفصام پژمرده ام بدون تو یا ایها الربیع در غربتم بدون تو یا ایهاالامام از من بگیر غیر خودت هر چه هست را  حتی همین کلام و همین شعر ناتمام از تو تورا ندیدم و با تو نزیستم فهم شما کجا و من ساده ی عوام دارم امید آنکه جوابی دهی مرا  هر صبح جمعه گر به شما میدهم سلام  بی امتحان برای خودت انتخاب کن  وقتی نمانده در عملم رنگ اهتمام از دوری شماست غریبیم در جهان  مارا هدف گرفت اگر انگشت اتهام غزه حلب عراق، تو را می زند صدا  عجل علی ظهورک صمصام انتقام 🔹عقیق شعر @aghighpoem
برای ما نگاهت آفتاب است چراغان کردن دنیا ثواب است دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است #سیدحمیدرضا_برقعی @aghighpoem
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود که تو هم آمده باشی و اذانش برسد #قاسم_صرافان 🔹عقیق شعر @aghighpoem
اشعار ولادت حضرت ولی عصر (ع) 👇 https://linkp.ir/rRlw
اگر چه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گلشنِ اشراق، نافه‌خيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست... تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبرا‌ست تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ست نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه سپيد شد ز فراق تو سنگ‌فرشِ پگاه خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را سپرده نيز به دستت حساب آدم را ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تويى كه قائم آل محمدت خوانند ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد كه در ضمير تمامى مردگان جان داد اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب! به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار ز گرده‌‌هاى بشر تازيانه را بردار 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها دست‌ها تشنهٔ تقسیم فراوانی‌ها با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم داغ‌های دل ما جای چراغانی‌ها حالیا دست كریم تو برای دل ما سرپناهی‌ست در این بی‌سر و سامانی‌ها وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها سایهٔ امن كسای تو مرا بر سر، بس تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها چشم تو لایحهٔ روشن آغاز بهار طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها 🔹عقیق شعر @aghighpoem
شوق تو به باغ لاله، جان خواهد داد عطرِ تو به گل‌ها، هَیَجان خواهد داد فردا که در آفاق بپیچد نورت تکبیر تو، کعبه را، تکان خواهد داد 🔹عقیق شعر @aghighpoem