17.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
روضه و توسل به امام جواد علیه السلام
و #گریز ماهرانه استاد #حامد_کاشانی به مصائب امام حسین علیه السلام 😔🖤
- @ahaat_ir | آموزش مداحی -
⚫️ سیدالشهدا علیهالسلام دست نوازش بر
سر دختر یتیم مسلم علیهالسلام میکشد...
🔖 حضرت مسلم بن عقيل عليهالسلام دخترى یازده ساله داشت به نام «حمیده»كه با دختران امامحسین عليهالسّلام مى زيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت.
😔 چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد؛
▫️قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ،
▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد.
▫️لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ
▪️چراکه داییاش، گاهی دست بر روی سر او میکشید همانگونه که سر یتیمان را نوازش میکنند.
▪️لذا عرض كرد:
يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟
▫️ فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ
▪️امام حسين عليه السّلام دیگر نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود :
«اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند.
▪️دختر مسلم نالهای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه ها را از روی سر بر زمین گذاشتند.
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶
📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷
📚أسرار الشّهادة ص۲۵
🔻#گریز
✍ یا اباعبدالله...
چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیدهای...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمهات، فاطمه صغری(حضرت سکینه سلام الله علیها) میگوید :
➖من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدنهاى بىسر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتادهاند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند.
➖ من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را بقتل ميرسانند، يا اسير ميكنند؟
➖ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند.
آن زنان فرياد ميزدند:
وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ!
آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟
➖قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمهام ام كلثوم ميرساندم.
➖من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را ميگداخت...
📚جلاء العيون،ص۶۹۴
- @ahaat_ir | آموزش مداحی -
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ ماجرای دفن بدن مطهر حضرت مسلم
و #گریز به مصائب اباعبدالله
نیمه شب عیال ميثم تمار به همراه چند نفر
از جمله هــمسر هانی بن عروه، بـدنها را به
دور از چــــشمان مــأمـوران ابن زیــُاد، در كنار
مسجد اعظم كوفه #دفن كردند ☑️
📍(وسیله الدارین، ص۲۰۹)
♦️ اشاره گریز اول :
بودند #آشنایانی که بیایند بدن مطهر مسلم
رو دفن کنند اما بمیرم برای آقایی که دهاتی
ها دفنش کردند «ألسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى...»
♦️ اشاره گریز دوم :
بــدن مــسلم رو از بالای دارالامــــاره پــــایین
انداختن و به طنابی بستن و توی کوچه ها
و گــذرگاه ها بر خــاک کشیدند، اما با وجود
اینکه بدن رو به اسب بَستن و توی کوچهها
کشوندن، عیال هانی و مــیثم تمار بدن رو
شناختند. اما با بدن ارباب ما یک کاری کردند
که وقتی زینب اومد بالاسر بدن مطهر آقا یه
نگاهی کرد، صدا زد "اَ اَنت اَخی" «آیا تو برادر
منی؟!»
- @ahaat_ir | آموزش مداحی -