11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #فضائل_امیرالمؤمنین
🎥فضائل بی نظیر #امیرالمؤمنین علیّ علیه السّلام
در کتب اهل سنّت
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔴 پشیمانی از #گناه
✍روزی #امام_کاظم علیه السلام از کوچه های بغداد عبور می کرد، که گذر او به خانه «بُشْر» افتاد. وقتی از جلوی منزل او می گذشت، صدای رقص و ساز و آواز حرام از منزل او بلند بود. در همان حال کنیزی که خاکروبه در دست داشت از منزل بشر بیرون آمد تا آن ها را بیرون بریزد.
⁉️امام کاظم علیه السلام به آن کنیز فرمود: صاحب این خانه آزاد است یابنده می باشد؟ کنیز گفت: آزاد است. امام علیه السلام فرمود: راست گفتی اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
وقتی کنیز به داخل خانه برگشت، آقای او «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود، پرسید چرا دیر آمدی؟ کنیز در پاسخ، گفتگوی خود را با امام کاظم علیه السلام برای او نقل کرد. بشر با پای برهنه بیرون دوید و به خدمت امام علیه السلام رسید و عذرخواهی و گریه کرد و اظهار شرمندگی نمود و به دست آن حضرت توبه کرد. و دیگر به گناه نزدیک نشد.
📚 منتهی الامال، ج 2 ص 295
#امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که #توبه کند خداوند او را می بخشاید و به اعضا و جوارح او امر می شود که گناهش را بپوشانند و به قطعه هایی از زمین که در آن ها گناه کرده است امر می شود که گناه او را کتمان کنند و فرشتگان نویسنده اعمال #گناه او رافراموش کنند.
📚بحارالانوار، ج 6 ، ص 28.
📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 81
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
#حکایت
┄═﷽═┄
علامه امینی میفرمود: در یک شب جمعه زائر حرم حضرت #امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا میخواستم به خاطر حضرت امیر (علیه السلام)، کتاب «درر السمطین» که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب #الغدیر نیاز داشتم، برای من مهیا کند.
.
در این زمان، یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد، و از حضرت میخواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد.
.
یک هفته گذشت و من کتاب را پیدا نکردم، بعد از یک هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق در وقتی که مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر مینمود که حاجت او را برآورده کرده!
.
وقتی من کلام آن مرد را شنیدم، محزون شدم، چون دیدم امام حاجت او را برآورده کرده بود، ولی حاجت مرا برآورده نکرده است!
خطاب به حضرت گفتم: جواب این مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده کردی! و من مدتی است متوسل میشوم به خدا و شما را شفیع قرار میدهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید، ولی آن کتاب مهیا نشده؛ آیا من کتاب را برای خودم میخواهم یا به خاطر کتاب شما الغدیر؟
گریه کردم، از حرم بیرون آمدم و آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم.
در عالم خواب، دیدم مشرف به خدمت حضرت امیر شدهام، حضرت به من فرمود: «آن مرد ضعیفالایمان بود و نمیتوانست صبر کند»،
از خواب بیدار شدم و صبح سرسفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایهای که شغلش بنایی بود، داخل شد و سلام کرد، سپس گفت: من خانه ی خریدهام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا نقل دادهام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، خانمم گفت: این کتاب به درد شما نمیخورد و شما آن را نمیخوانی، آنرا به همسایهمان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند. من کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، دیدم همان کتاب خطی «درر السمطین» است که دنبالش بودم! در این هنگام بر این نعمت سجده شکر کردم.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
ارزش نماز جماعت
🍏 #نماز_صبح که تمام شد مردم آرام آرام #مسجد را ترک کردند.
🍏 #امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از لحظاتی بلند شد تا برود، به جمعیت نگاهی انداخت اما ابی الدرداء که همیشه برای نماز صبح می آمد را ندید…
🍏 دم در مسجد، خانم ابی الدرداء به امام (علیه السلام) سلام کرد.
حضرت از احوال همسرش پرسید که چرا امروز صبح به #نماز_جماعت نیامده است، آیا اتفاقی برای او افتاده؟!
🍏 خانم ابی الدرداء با افتخار گفت: همسرم دیشب اصلاً نخوابید و از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و چون خسته بود، نماز صبحش را در منزل خواند و خوابید.
این را گفت و منتظر تحسین حضرت بود که...
🍏 امام (علیه السلام) فرمود: اگر از سر شب تا صبح می خوابید ولی نمازش را در مسجد به جماعت بجا می آورد ارزش و ثوابش بیشتر بود.
خانم ابی الدرداء سر به زیر انداخت و با تعجب راهی خانه شد.
📚 اصغر آیتی و حسن محمودی، پر پرواز ؛ ص 79 به نقل از بحارالأنوار، ج 85 ص 17.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #فضائل_امیرالمؤمنین
🎥فضائل بی نظیر #امیرالمؤمنین علیّ علیه السّلام
در کتب اهل سنّت
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
تسبیحات #امیرالمؤمنیـن (ع)
جهت دوری از هزار بلای دنیوی
آیا مے دانيـد ڪہ تسبيحـاتے داريم بہ
نـام تسبيحـات اميـرالمـؤمنيـن ( #علیہ_السلام)
ڪہ دارای فضيـلـتـــ بسيـار زيـادیہ ، و در
#عـین_حال خيلے راحتـہ!!
ڪیفیـت ايـن #تسبيحـات: ⇘
۱۰ بـار سبحـان الله
۱۰ #بـار الحمـدلله
۱۰ بـار الله اڪبـر
۱۰ بار لا الہ الا #الله
بعـد از #هـــر نمــاز
#فضیلـت ايـن تسبيحـات:
اميـرالمـؤمنيـن علے (عليہ السلام) بہ بـراء
بـن عـازب فرمـودند: آیـا #مے_خـواهے ڪاری
بہ تو یـاد دهم ڪہ چـون آن را انجـام دهے از
اوليـای #خـدا خـواهے بـود؟؟
فـرمـود بلـہ ، حضرت #تسبيحـات فـوق
را بہ او آمـوزش دادند و سپـس فرمـودند:
هـر #ڪس_ایـن تسبيحـات را بعـد از هر
نمـاز بخـوانـد، خـدا هـزار بـلای دنيـوی را از
او دور مے ڪنـد، ڪہ #آسـان_ترين آن بازگشت
از ديـن اسـت و در آخـرت برای او هزارمنـزلگـاه
آمـاده #مے_ڪنـد ڪہ يڪے از آن منـزلتـــ هـا
مجـاورت رسـول خـدا (صلے #الله_علیہ و آلہ) اسـت
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔻او اهل نماز شب بود، اما من عذر میآوردم!
🎤#آیتالله_منتظری:
🔸با مرتضی مطهری در فیضیه کنار هم حجره داشتیم. آقای مطهری شبها نماز شب میخواند. هی به من تأکید میکرد تو هم #پاشو نماز بخوان. ولی من چون آنجا آب نبود و باید از پلهها پایین میآمدم و میرفتم تو رودخانه و خیلی زحمت داشت، #نمیخواندم.
🔹یک شب که تو #حجره خوابیده بودم، گویا نيمههای شب، بین خواب و بیداری بودم دیدم در حجره باز شد. یک آدم بسیار #نورانی وارد شد. یک نامه روی دستش بود که نوشته بود: «علی منتظری، هذا برائة من النار».
🔸گفت: من از خدمت #امیرالمؤمنین علیهالسلام سفیرم. این اماننامه را حضرت امیر برای تو نوشته است. گفتم: تو که هستی؟ گفت: عثمان بن حنیف هستم. یک آفتابه آب دستش بود که به من داد و گفت: حسینعلی بلند شو، نماز شب بخوان. برایش #عذر_آوردم که نمیتوانم بروم پایین وضو بگیرم.
🔹گفت: برایت آب آوردهام. #آفتابه را گذاشت و رفت. چند دقیقهای گذشت. دیدم مرتضی مطهری وارد حجره شد. گفت: حسینعلی بلند شو، #نمازشب بخوان. گفتم: تو میدانی که تو این تاریکی نمیتوانم بروم رودخانه و وضو بگیرم.
🔸آب را گذاشت آنجا و گفت: برایت آب آوردهام، پاشو. تا این را گفت #منقلب شدم. صدایش کردم و گفتم: شیخ مرتضی بیا تو. آمد و آن رویا و حالت خلسهای که برایم اتفاق افتاده بود، گفتم. خیلی #گریه_کرد.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔻 تو که از اینها بدت میآید ...
🔸#همسر_امام میفرماید؛ آقای لواسانی ایشان را به امام معرفی میکند و خود مأموریت #خواستگاری از این خانواده را بر عهده میگیرد، اما پاسخ دختر خانم «نه» است.
🔹او از قم بدش میآمد و زندگی با #طلبه را نمیپسندید؛ به هر حال ۱۰ماه طول میکشد تا خانم جواب #مثبت دهند. ۵بار خواستگاری انجام میشود.
🔸حین همین جلسات که آقای لواسانی میآیند و میروند، ایشان خواب میبیند: وارد اتاقی میشود که سه سید #نورانی نشسته بودند. یک پیرزنی آمد و من از او پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟ او گفت ...
🔹آن وسطی #پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله است و آنکه سمت راست نشسته #امیرالمؤمنین علیهالسّلام است و سمت چپی #امامحسن علیهالسّلام است، اما تو که از اینها بدت میآید!
🔸من پاسخ دادم که از اینها بدم نمیآید، اینها ائمه من هستند. چرا باید بدم بیاید؟ خیلی هم دوستشان دارم. پیرزن بار دیگر اصرار کرد که نه، تو از اینها #بدت_میآید!
🔹#خواب را برای مادربزرگ نقل میکنند. او به ایشان میگوید که چون این سید [امام] را #رد میکنی، این خواب را دیدهای ...
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب