eitaa logo
احادیث الطلاب
6.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
16 فایل
کپی برداری آزاد است ، حتی بدون اسم کانال ، فقط نقل حدیث از کتاب (احادیث الطلاب) با ذکر کتاب باشد مثلاً چنین نقل شود ،تحف العقول صفحه ۱۰۲ به نقل از کتاب احادیث الطلاب‌ صفحه ۷۵ @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب آیدی مدیر @barkhordar99
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 این خدا خیلی دوست‌داشتنی است! ✍ ابراهیم (ع) می‌دانست که خدا از سفره‌ای که دست‌های زیادی در آن برود خرسند است. مهمان او امروز نیامده بود. راهی بازار شد و جوانی را پیدا کرد و فرمود: تو امروز مهمان سفرهٔ مایی و او را سر سفرهٔ خود حاضر کرد. قبل از اینکه سفره حاضر شود، ابراهیم به او گفت: چه می‌گویی که این عالم بگردد و گرداننده‌ای در کار نباشد؟ جوان گفت: اینک عالم می‌چرخد و گرداننده‌ای هم در کار نیست. تا اینکه بحث‌ها به طول انجامید و جوان سفره را ترک کرد و گفت حالا تو می‌خواهی یک وعده اطعام کنی، درس توحید می‌دهی؟ 🔸 خوب بگذار برود، این مشرک که نمی‌خواهد از شرک خود دست بردارد، برود بهتر است. در این میان به ابراهیم عتاب شد که تو به‌خاطر یک وعده غذا این همه از بندهٔ ما پرس‌وجو می‌کنی؟ من بیست‌وپنج سال است که به او آب و نان می‌دهم، یک بار هم نام مرا نبرده است! ای ابراهیم باید او را بر سر سفره برگردانی. ابراهیمِ خدادوست به بازار رفت و با زحمات زیادی آن جوان را یافت و با التماس او را به خانهٔ خود آورد. جوان پرسید من به غذا شروع نمی‌کنم تا که بگویی چه چیزی موجب شده است که به مهمانی من اصرار می‌ورزی. فرمود: راست قضیه این است که بعد از رفتن تو «عَاتبنی رَبّی فیک» خدایم مرا به‌خاطر تو ملامت کرد و فرمود: چرا بندهٔ ما را راندی، درحالی که من بیست‌وپنج سال است نان و آبش می‌دهم، ولی یک بار هم نام مرا نبرده است! 🔺 این جوان که سخت منقلب شده بود، گفت: آیا واقعاً خدای تو مرا بندهٔ خود خطاب کرده است؟ ای ابراهیم، تو را سوگند می‌دهم که مرا با این خدایت آشنا گردان و او از موحدان ابراهیمی گردید. آری این خدا خیلی دوست‌داشتنی است. 👤 📚 از کتاب | ج1 📖 صفحات 122 و 123 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است! 🔻 مشهدی رمضان می‌گوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره می‌رود؛ تا این‌که جلو آمد و گوشتی خرید ولی به‌جای پول، شناسنامهٔ شوهرش را به‌عنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم. 🔸 من آدرس او را گرفتم و به خانهٔ او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و به شوهر مجروحش غذا می‌خوراند. اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانواده‌ام به برویم و دویست تومان پول پس‌انداز کرده بودم. رو کردم به علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما می‌آیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم. 🔺 من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانواده‌ام واقع شدم. همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهٔ ورود نمی‌دهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست می‌دهد و می‌گوید خوش آمدی به خانهٔ ما. این‌جا فهمیدم عمل من مقبول افتاده است. 👤 📚 برگرفته از کتاب | ج۲ 📖 ص ۹۵ @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✨﷽✨ ✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است! مشهدی رمضان می‌گوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره می‌رود؛ تا این‌که جلو آمد و گوشتی خرید ولی به‌جای پول، شناسنامهٔ شوهرش را به‌عنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم. من آدرس او را گرفتم و به خانهٔ او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و به شوهر مجروحش غذا می‌خوراند. اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانواده‌ام به برویم و دویست تومان پول پس‌انداز کرده بودم. رو کردم به علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما می‌آیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم. من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانواده‌ام واقع شدم. همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهٔ ورود نمی‌دهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست می‌دهد و می‌گوید خوش آمدی به خانهٔ ما. این‌جا فهمیدم عمل حکیمانهٔ من مقبول افتاده است. استاد_ابوالفضل_بهرام‌پور 📚 برگرفته از کتاب | ج۲ ص ۹۵ @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب