❤️🍃❤️
🔴 #توسل ، #ریسمانی_آسمانی
📌ازدواج نقطۀ اتصال تو به #آسمان است، پس در این راه به ریسمانی چنگ بزن که تو را به #اوج آسمان برساند، نه به عمق زمین.
🔰این نکته بر تمام نکتهها حکومت میکند.🔰
از ابتدا تا #انتهای مسئلۀ ازدواج، توسّل را فراموش نکنید.
⚠️حتّی اگر کسی نخواهد در هیچ کدام از مسائل زندگی، به اهلبیت علیهم السلام توسّل کند، در ازدواج باید #متوسّل شود؛ زیرا هر چه قدر هم که نکات گفته شده در این نوشتار را به دقّت مراعات کنید، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد.
🔆 پس باید #تکیهگاه مطمئنّی پیدا کرد و آن تکیهگاه مطمئن، چیزی جز آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام نیست.
✅وقتی خواستید #جواب مثبت هم بدهید، به درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بروید و بگویید: «من وظیفهام را انجام دادهام. #احساسی و عاشقانه تصمیم نگرفتهام. معیارهایم را فراموش نکردهام. #تحقیق کردهام و پیش مشاور هم رفتهام. حالا به این نتیجه رسیدهام که این شخص به دردم میخورد. این، #نتیجهای است که من به آن رسیدهام؛ امّا شما که #مظهر علم خدا هستید و صلاح و فساد کارم را بهتر از من میدانید، اگر واقعاً این مورد به #صلاح من نیست و ما نمیتوانیم زندگی موفّقی داشته باشیم، #خودتان قبل از ازدواج به هر بهانهای که شده، آن را منتفی کنید. اگر هم به هر دلیلی در زندگی دچار #مشکل شدم، مشکلات زندگی را مایۀ #رشد من قرار دهید».
📛جدایی از اهل بیت علیهم السلام و #اعتماد بر یافتههای خویش در مسئلۀ ازدواج، چیزی نیست که بگویید: #امتحانش مجّانی است! این امتحان، گاهی آن قدر #گران تمام میشود که باید گفت: قیمت آن، یک #زندگی است.
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
🎙مرحوم آیه اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (رضوان اللّه علیه) نقل می کنند:
🔹هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه شنبه بود در خواب دیدم شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.
🔸روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت روز پنج شنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقاء به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ساعتی خوابیدیم.
🔹در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت رفقاء آنچه عبا و روانداز داشتم روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید، آنها وسیله ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.
🔸در منزل بی حال و بی حس افتاده بودم، بسیار حالم دگر گون شد، در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.
🔹ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و جپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.
⭕️ در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبداللّه (سلام الله علیه) #متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز دستم خالی است! کاری نکردم و زادی تهیه ننموده ام؛ شمارا به حق مادرتان زهرا (علیها السلام) از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تاءخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.
🔹بلافاصه پس از توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تاءخیر اندازد.
🔸خداوند اجابت فرموده بنابر این شما روح او را قبض نکنید در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: سَمْعا وَ طاعَهً، سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین (سلام الله علیه)، صعود کردند و رفتند.
🔹در این موقع احساس سلامتی کردم صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم، دیدم چشمم را بسته اند و به رویم چیزی کشیده اند خواستم پایم راجمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.
🔸دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم شنیدم می گویند: ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد آرام شدند رواندازی که برروی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند، با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاستم و نشستم.
🔹تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و به حمداللّه از آن حالت به کلی خوب شدم این موهبت به برکت مولایم آقا سیدالشهداء (سلام الله علیه) بود آری به خدا.
📎منبع: کرامات الحسینیه، ص۱۵۹.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب