eitaa logo
اهل قلم
137 دنبال‌کننده
168 عکس
5 ویدیو
0 فایل
محفلی برای خواندن نوشتار نویسندگان و فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی که دل در گرو اهل بیت علیه السلام و معارف دین و انقلاب و نظام دارند.. اهل قلم هیچگونه مسئولیتی در قبال نوشته های منتشر شده در این کانال ندارد..! ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Jr14710
مشاهده در ایتا
دانلود
«تا قیامت ارادت» ✍خانم از پیامبر(ص) درباره دخترش حضرت فاطمه (س) آمده است: «فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است». تا به حال شده فردی در خانواده شما حتی اگر فامیل دور باشد از دنیا برود و شما به خاطر این شخص و خوبی‌هایش گفته باشید هر طور که شده باید در تشییع پیکرش شرکت کنم؟ با خود می‌گویید این کمترین کاری‌ است که می‌توانم انجام دهم. باید با حضورم، ارادتم را به این شخصِ از دنیا رفته و خانواده‌اش نشان دهم. تشییعِ سردار بزرگ اسلام؛ قاسم سلیمانی را به خاطر دارید؟! افراد زیادی از دور و نزدیک برای نشان دادن ارادت‌شان به ایشان هر طور که بود در تشییع پیکر مطهرش شرکت کردند. همچنین شما بانویی را می‌شناسید که عالمان و شخصیت‌های بزرگ در برابر ایشان کوچک هستند؛ حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها. حضرت فاطمه وقتی وارد خانه پیامبر (ص) می‌شدند، پیامبر خاتم دست ایشان را می‌بوسیدند و در جای خود می‌نشاندند. در مورد این بانوی بزرگوار، علامت سوالی در ذهن بیشتر افراد ایجاد شده است؟ چرا حضرت زهرا سلام الله علیها وصیت کرد که ایشان را مخفیانه به خاک بسپارند؟! قطعاً همه در مدینه و حتی شهرهای دیگر دوست داشتند در تشییعِ دختر پیامبر و مراسم ایشان شرکت کنند تا ارادت‌شان را به خاندان نبوت نشان دهند. همچنین ابوبکر به عنوان خلیفه و دیگر مسلمانان به عنوان صحابه پیامبر (ص) منتظر بودند تا بر پیکر پاکِ ایشان نماز بخوانند. پس این مخفیانه به خاک سپردن چه معنا می‌دهد؟ غیر از این است که وقتی کسی از ناحیه دیگران دل شکسته می‌شود، دیگر دوست ندارد آن‌ها را ببیند و بالاتر اینکه دوست ندارد حتی در تشییع او شرکت کنند. این مخفیانه به خاک سپردن حرف‌های زیادی در دلش دارد: یعنی ای مردم مدینه از شما راضی نیستم، شما کوتاهی کردید. از خلیفه اول و دوم راضی نیستم چرا که خلافت را غصب کردند. از همه‌یِ شما ناراضی‌ام چون دستورِ پیامبر خدا در غدیر خم را نادیده گرفتید. و از همه مهمتر؛ ای مردم جهان من با این کار (مخفیانه به خاک سپرده شدن) تا روز قیامت، راه را به شما نشان دادم تا سردرگم نشوید. بدانید که باید هدایت و راه راست را در اهل بیت پیامبر جستجو کنید. از ولیِ خدا (چه امام معصوم باشد و چه جانشین او که همان فقیه جامع الشرایط هست) دفاع کنید و گوش به فرمانش باشید. حضرت زهرا بانویی بود که نه تنها با زنده بودنش بلکه با پیکر بی‌جانش هم نور هدایت را به قلب بشریت تا روز قیامت تاباند. @ahalieghalam
اگر..اگر... ✍ "حضرت فاطمةُ(س) ـ لَمّا مُنِعَت فَدَک وخاطَبَتِ الأَنصارَ، فَقالوا: یا بِنتَ مُحَمَّدٍ، لَو سَمِعنا هذَا الکلامَ مِنک قَبلَ بَیعَتِنا لِأَبی بَکرٍ ما عَدَلنا بِعَلِیٍّ أحَداً، فَقالَت ـ : وهَل تَرَک أبی یومَ غَدیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذراً؟ ! حضرت فاطمةُ(س)ـ هنگامی که از فَدَک باز داشته شد، با انصار گفتگو کرد و آنها گفتند: ای دختر محمّد! اگر این سخنت را پیش از بیعتمان با ابو بکر شنیده بودیم، هیچ کس را هم سنگ علی قرار نمی دادیم او فرمود ـ: آیا پدرم در روز غدیر خم، برای کسی عذری باقی نهاد؟! الخصال : ص ۱۷۳ ح ۲۲۸" گویی لق لقه زبانمان شده و مدام تکرار می کنیم که اگر می‌دانستم، اگر گفته بودی، یا حتی اشاره و ندایی کرده بودی، اینگونه عمل نمی‌کردم و هیچ وقت مرتکب خطا و اشتباه در حق خود و فرزند و جامعه ام نمی‌شدم که براستی نادانسته را هیچ عیب و خطایی نیست پس به جای ملامت من، تیر ملامت را به سمت خود بگردان و بر اعمال و کوتاهی عمل خود، خرده بگیر. این درحالی است که در و دیوار و گفتار و کردارِ زمان و زمانه برای تو کفایت می کرد و تو چشم دل را از زیبایی و زرنگاری حق و حقیقت فروبسته بودی و دل را رو به زر و زیور و زور و تزویر کرده بودی و یک دل را دو محبوب نمی‌گنجد.🖤 @ahalieghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سکوت اختیاری ✍ الامام الرضا(ع) : ما أحسَنَ الصَّمتَ لا مِن عی، وَالمِهذارُ لَهُ سَقَطاتٌ. امام رضا (ع) :چه نیکوست آن خاموشى اى که از روى درماندگى [در سخن گفتن] نباشد! و براى پُرگو لغزش هاست. الاختصاص: ص۲۳۲، گزیده حکمت نامه رضوی، صفحه: ۴۶۸ حرفی برای گفتن داشته باشیم اما سکوت اختیار کنیم ارزشمند است سخن بسیار گفتن افزون بر آزار دیگران و فراری شدن از هم نشینی، زمینه خطا و لغزش انسان را فراهم می کند. امام رضا(ع) سکوت اختیاری را که حاصل درماندگی در سخن و کمبود داشته های علمی معارفی در بیان نباشد نیکو دانسته و لغزش را نتیجه پرحرفی معرفی می کند. از این رو می آموزیم آنجا که دانش و معرفتی داریم به جای پرگویی که ممکن است زمینه خطا و لغزش فراهم کند سکوت بهتر است. از سوی دیگر سکوت زمینه تفکر را فراهم می کند اندیشه و تفکر و استفاده از قوه تعقل راهنمای انسان به سوی حق و حقیقت و روشنگر قلب انسان می شود. بنابراین بجای پرگویی که چهره ای منفی از شخصیت انسان در اجتماع نشان می دهد سکوت اختیار کرده و فرصت اندیشه و تعقل به نفس داده تا دیگران به میل خویش خواهان گفت وگو و معاشرت با ما باشند. @ahalieghalam
💥 🩺 📖 قسمت اول ✍ خانم چند روزی بود گاه و بیگاه درد سراغش می‌آمد. کمی صبر کرد تا دردش کمتر شود. سپس بسم اللهی گفت و با احتیاط پا روی چهارپایه‌ی کنار تخت گذاشت. خودش را بالا کشیده، روی تخت دراز کشید. خانم دکتر با چهره‌ای خسته جلو آمد، با عجله لباسش را کنار زد و همانطور که پیچ دستگاه را می‌چرخاند، پروب را با کمی فشار روی شکمش گذاشت. صدای گروپ‌گروپ در فضای درمانگاه پیچید. حس خوبی سراغش آمد... دکتر پشت میزش برگشت و پرسید: «گفتی 41 سالته؟» و بدون اینکه منتظر جواب بماند، با لحنی سرزنش‌آمیز ادامه داد: «دنبال دردسر بودی برای خودت؟ تو که دوتا داشتی، دیگه بچه میخواستی چکار؟!!!، اونم...» در همین موقع درب شیشه‌ای انتهای درمانگاه باز شد و خانم قدبلندی با لباس سبز وارد شد. با دیدن او سلامی کرد و بعد رو به دکتر گفت: «سزارینیه؟» دکتر گفت: «بله. آماده‌اش کنید، وقتی اتاق عمل خالی شد بفرستینش بیاد». ماما یک نگاهی به پرونده کرد و چشمش روی «سندروم داون» متوقف شد. دکتر که داشت مهرش را از جیب خارج می‌کرد، با همان لحن قبلی گفت: «تو کشورای پیشرفته غربالگری می‌کنند تا آمار بچه‌های ناقص و عقب مونده کم بشه، اینجا مادرای ما اصرار دارن بچه منگول رو نگهدارند. هم دردسر برای خودشون، هم سربار جامعه». با حرف دکتر دلش گرفت و بغض گلویش را فشرد. این حرفها به شدت آزارش میداد. ماما که متوجه ناراحتی او شده بود، به طرفش رفت و با مهربانی پرسید: «بچه‌های دیگت سالمند؟» جواب داد: «بله». ماما دستش را گرفت و گفت: «به پهلو شو» و کمکش کرد تا از روی تخت پایین بیاید. بعد هم پرونده را برداشت و گفت: «باید بریم تو بخش تا آماده‌ات کنند. اتاق عمل پره. تا نوبتت بشه یک ساعتی طول میکشه». سپس او را به سمت در راهنمایی کرد و گفت: «فعلا ذهنت رو آزاد کن و در موردش فکر نکن. الان مهمترین کار اینه که آرامش داشته باشی و همکاری لازم رو بکنی تا عملت به خوبی انجام بشه». باحرف‌های ماما کمی آرام شد. نگاهی به صورت مهربان ماما انداخت و سری تکان داد. ناخوداگاه چشمش روی اتیکت لباس ماما لغزید و سعی کرد نامش را به خاطر بسپارد. ماما او را تحویل بخش داد و رفت... دختر جوانی پرونده به دست از ایستگاه پرستاری خارج شد و او را به اتاقش هدایت کرد. جلوتر وارد اتاق شد و یک تخت خالی نشانش داد و گفت: «لباست رو عوض کن تا پرستار بیاد پرونده‌ات رو تکمیل کنه و آماده‌ات کنه». با رفتن دختر جوان تنها شد. سایر تخت‌ها خالی و پنجره باز بود و باد با پرده صورتی اتاق بازی می‌کرد. لباسش را عوض کرد و روی تخت دراز کشید و ملحفه سفید را تا روی سینه‌اش بالا کشید. بچه تکانی خورد. دست روی شکمش گذاشت و مثل همیشه شروع به حرف زدن با طفلش کرد و بعد دعای فرج را زمزمه کرد: «الهی عظم البلاء....یا محمد و یاعلی، یاعلی و یامحمد، اکفیانی فانکما کافیان...» به اینجا که رسید، طاقت نیاورده، اشکش جاری شد. چند بار زیر لب تکرار کرد: «اکفیانی فانکما کافیان... یا صاحب الزمان پشتم به شما و پدرانتان گرم است. کمکم کنید...» دعا که تمام شد با دست اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «خدایا متوسل به بهترین بندگانت شدم. کمکم کن کم نیارم.» بعد چشمانش را بست و گذشته را مرور کرد... ادامه دارد... @ahalieghalam
تفاوت مردم به نوع نگاه به مرگ ✍ قالَ الرِّضا عليه السلام: اِنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ: مُسْتَريحٌ بِالْمَوْتِ وَ مُسْتَراحٌ مِنهُ بِهِ. [مسند الامام الرضا ج 1، ص 263.] امام رضا عليه السلام هنگام عيادت از يكى از اصحابش فرمود: مردم دو دسته اند: يكى آنكه با مـرگ، آسـوده مى شود. ديگرى آنكه مردم با مرگش از دست او آسوده مى شوند. کسی که زندگی دنیایی او بر اساس انسانیت و معارف دینی باشد اطرافیان و مرتبطین با او از همراهی با چنین فردی خرسند بوده و اذیت و آزاری نمی بینند. اینگونه از انسان ها با نگاه معنوی که دارند دنیا را مزرعه دیده و محل گذر می دانند در این دنیا به سخت کوشی برای دیار باقی و ساخت سرای آخرت شناخته می شوند. از جسم و امکانات و نعمات الهی قدری برای زندگی دنیا و بسیاری از آن را برای آخرت و کمک به هم نوع و نیازمندان بهره می گیرند تا مرگ آنها را دریابد که در این زمان با رفتن از این دنیا آسوده می شوند. بسیاری از آدم ها نیز در نقطه مقابل گروه نخست قرار دارند که با زیستی غیر انسانی و غیر دینی به دنبال منافع مادی و مالی خویش، سبب آسیب و آزار دیگران می شوند اطرافیان و مرتبطین با آنها قربانی طمع و خواسته های غیر معقول و نادرست آنها می شوند و به سختی همراهی و بودن با او را تحمل می کنند. چنین افرادی از آخرت غافل بوده و با دنیاگرایی و طمع ورزی برای رسیدن به خواسته های نفسانی و شهوترانی دست به هر کاری می زنند تا که مرگ آنها را دربر گیرد که این زمان دیگران از دست او آسوده می شوند. فرمایش امام رضا علیه السلام هنگام عيادت از مریض، که خود تاکیدی بر این عمل برای شیعیان و رهروان اوست ناظر به همین دوگونه زیستن مردم است که نوع مرگ آنها به تفاوت اعمال و رفتارشان در دنیا به دو معنای مختلف تفسیر می شود. انسان خوب با مرگ از دست زندگی فانی دنیا و زحماتی که برای ساخت آخرت متحمل شده و مبارزه ای که با نفس و شیطان در راه خداپرستی داشته است، آسوده می شود و اطرافیان او برای از دست دادنش متاسف و متأثر می شوند. انسان بد با مرگش، دیگران از دست او و رفتار و اعمالش آسوده شده و برای نبودش اگر شاد نشوند قطعا ناراحتی نخواهند داشت. @ahalieghalam
اهل قلم
💥 #کابوس_غربالگری 🩺 📖 قسمت اول ✍ خانم #طهماسبی چند روزی بود گاه و بیگاه درد سراغش می‌آمد. کمی صبر
💥 🩺 📖 قسمت دوم ✍خانم درست هجده سال پیش در همین بیمارستان دختر اولش، ریحانه، به دنیا آمد. دوسال بعد با تولد محدثه برای دومین بار مادر شد. سال‌های اول که تمام وقت، مشغول مراقبت از بچه‌ها بود، حتی تصور بچه‌ی سوم را هم نمی‌کرد تا اینکه چند سالی گذشت. دخترها بزرگ شدند. کم‌کم ضرورت آمدن سومی در ذهنش نقش بست و تصمیم به بارداری گرفت. تصمیمی که زندگی او را از این رو به آن رو کرد… با وجود تفاوت این بارداری با تجربه‌های قبلی، ذره‌ای ندامت در دلش احساس نمی‌کرد و خودش را برای سختی‌های بزرگ کردن این طفل معصوم آماده کرده‌ بود. گرچه هنوز از نیش و کنایه‌ها رنج می‌کشید، ولی وقتی به طرف معامله‌اش فکر می‌کرد، آرام می‌شد. یاد سفر مشهد افتاد و توسل به امام رضا (علیه السلام) ونذر شوهرش، مصطفی، برای اینکه همه چیز ختم به خیر شود و حالا پذیرفته بود که خیرش در این است . چند ماهی از آن سفر نگذشته بود که علایم بارداری را در خود حس کرد. نمی‌خواست خیلی سخت بگیرد. با تجربه‌هایی که داشت کمی صبر کرد و پایان سه ماهگی برای اولین بار به مطب پزشک رفت. دکتر پس از گرفتن شرح حال و یکسری معاینات اولیه و نوشتن آزمایش و سونوگرافی، تاکید کرد که با توجه به سنش باید خیلی سریع آزمایشات غربالگری را انجام داده، نتیجه‌اش را بیاورد... و او افتاد در مسیری که هرگز گمانش را هم نمی‌کرد. نتایج اولیه آزمایشات رضایت بخش نبود... @ahalieghalam
«آوای باران» و هواپیمای اوکراینی ✍ م.ع/ دور همی های خانوادگی بهانه خوبی برای تماشا برخی از برنامه ها و شبکه های سیمای ملی است که شاید در حالت عادی برای تماشای آن ها وقت نداشته باشی. از ده شب، گذشته بود که کانال تلویزیون رفت روی موج شبکه آی فیلم، شبکه ی سریال های همیشه تکراری. اما آن چیزی که این بار من را آزار می داد تکراری بودن سریال نبود، بلکه محتوایی بود که در آستانه ایام شهادت حاج قاسم و فاجعه هواپیمای اوکراینی بازپخش می شد و داغی قدیمی را تازه می کرد. هسته مرکزی داستان مسئله کودکان کار و پیرامون آن، داستان طراحی گردیده بود. شخصیت اول مرد داستان همسر خود را در حادثه هدف قرار گرفتن پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر توسط ناو وینسنس در خلیج فارس، از دست داده بود. به همین جهت در جریان فیلم چندین بار به صورت ضمنی به این مسئله پرداخته شده بود. در چندین سکانس که جنبه های مستند نیز داشت ، کارشناسانی به بررسی ابعاد مختلف و دلایل احتمالی این حادثه می پرداختند. استدلال ها به گونه ای بود که سهوی و خطایی بودن این حادثه را امری محال جلوه می داد و مشتبه شدن هواپیمای مسافربری به جنگنده یا موشک را بهانه ای بی اساس و غیر ممکن می خواند. نمی دانم آیا خود مسئولین شبکه این سریال های تکراری را بازبینی می کنند یا نه، اما باز پخش این سریال با این استدلال ها آن هم در این ایام فقط داغ ها را تازه تر می کند. گویی ادعا ها و پاسخ های مسئولین پدافند و کارشناسان کشور در سال ۹۸ مورد نقد مسئولین و کارشناسان کشور در سال ۶۷ قرار گرفته است. @ahalieghalam
💥 🩺 ✍️ خانم 📖 قسمت سوم یاد روزی افتاد که دکتر با دیدن آزمایشات اولیه نگاه سردی به او کرد و گفت: «احتمالا بچه مشکل داره. شاید مجبور باشیم سقطش کنیم. برات یکسری دیگه آزمایش مینویسم سریع اقدام کن که اگه دیر بشه مشکل قانونی پیدا میکنی و دیگه نمیتونم کاری بکنم.» با حرف دکتر، دنیا دور سرش چرخید. دلش لرزید و بی‌اختیار گفت: «یا صاحب الزمان...» و بعد... آغاز فشارها و ناآرامی‌ها... و فقط خدا می‌داند که آن روزها به او چه گذشت!!! به توصیه دکتر، آزمایشات تکمیلی را هم انجام داد و نتیجه همانی شد که دکتر پیش‌بینی کرده‌ بود. تشخیص «سندروم داون» و اصرار پزشک برای سقط جنین. فضای خانه بهم ریخت. چیزی نبود که مخفی کند. کم‌کم خبر به گوش خانواده‌ها رسیده، حرف و حدیث‌ها آغاز شد و ترحم اطرافیان که به جای آرامش، سوهان روح او شده بود. یک هفته بیشتر فرصت نداشت. ضعف و بی‌حالی، مشکلات گوارشی و... از یک سو، اضطراب و دل نگرانی از آينده‌ی نامعلوم این بارداری از سویی دیگر، نمی‌گذاشت درست فکر کند. چطور می‌توانست طفلی که برای سومین بار بهشت را زیر قدم‌هایش پهن کرده و چند روزی بود با تکان‌های ریزش با او حرف میزد، را رها کند. کاش رها می‌کرد. باید طفل معصوم زنده، قطعه قطعه شده و از بدن او خارج می‌شد، کاری شبیه زنده به گور کردن... با این افکار به شدت آشفته شده، ترس و وحشت تمام وجودش را می‌گرفت و با خودش تکرار می‌کرد: «بای ذنب قتلت؟!» مصطفی هم آن روزها حال خوشی نداشت. ترجیح می‌داد سکوت کرده و تصمیم نهایی را به او واگذارد. فقط یک‌بار که حال نزار همسرش را دید کنار او نشست و گفت: «عاطفه! ما بی‌حساب تصمیم نگرفتیم که بی‌حساب میدون خالی کنیم. ذره‌ای راضی به از بین بردن بچه نیستم. این قتل نفسه. اونم کشتن یک بچه مسلمون. مطمئنم آتش اینکار اول از همه دامن خودمون رو می‌گیره و بدبختی‌هاش خیلی بیشتر از نگهداری یک بچه عقب مانده است. بازم تصمیم با خودته...» ادامه دارد... @ahalieghalam
بازدارندگی ترس از گناه ✍ قالَ الرِّضا عليه السلام: اَلصَّغائِرُ مِنَ الذُّنـُوبِ طُـرُقٌ اِلَى الْكَبائِرِ ومَنْ لَمْ يَخَفِ اللّه َ فِى الْقَليلِ، لَمْ يَخَفْهُ فِى الْكَثيرِ. (مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 1، ص 290) امام رضا عليه السلام فرمود: گناهان كوچك، راهى به سوى گناهان كبيره است. هر كس كـه در گنـاهان كوچـك از خــدا نترسـد، در مورد گناهان بزرگ و بسيار هم از او نمى ترسد. در تربیت نفس مواخذه از ارتکاب هرگونه خطایی هرچند کوچک، ضمن تاثیر در رفتار و گفتار، بازدارندگی از حرکت در مسیر ظلمات و تاریکی را در پی خواهد داشت. از این رو امام رضا عليه السلام می فرماید اگر از خدا در ارتکاب به گناه کوچک نترسید سبب ادامه وضعیت شده و سرانجام دست به گناهان بزرگتر و بیشتر می زنید. اهل معرفت اگر گناه کوچکی از آنها سر بزند ضن مواخذه نفس، به جریمه ای در خور آن گناه مثل انجام روزه یا نماز مستحبی یا ترک عمل دنیایی مباح، به تأدیب نفس می پردازند. @ahalieghalam
🩺 📖 قسمت چهارم ✍ خانم روزها به سرعت می‌گذشت و او برای گرفتن تصمیم درست، اول باید به آرامش می‌رسید. مثل همیشه توسل به حضرت زهرا (س) شد چاره درماندگی... از زمانی که یادش می‌آمد، فاطمیه که می‌شد، مادر، خانه را سیاه‌پوش می‌کرد و پدر خدا بیامرزش، بساط روضه‌خوانی راه می‌انداخت. مادرش معتقد بود، هر چه دارد به برکت روضه‌های بی‌بی است. او هم بارها و بارها در بن‌بست‌های زندگی دست به دامان بی‌بی شده و گره از کارش باز کرده بود. سه شنبه بود. نیمه شب از جا برخاست. وضو گرفت و دعای توسلی خواند و بعد با درماندگی، دلش را گره زد به چادر خاکی بی‌بی و گریست و گریست... آنقدر گریه کرد تا سر سجاده خوابش برد. با صدای شوهرش، که دخترها را برای نمازصدا میزد، بیدار شد. نماز صبح را خواند و به قرآن پناه برد. آیات نور به او جان دوباره می‌بخشید... قرآن را که بست پرتوهای طلایی خورشید از گوشه‌ی پنجره روی سجاده‌اش افتاده بود... از جا بلند شد. تکان‌های ظریف طفل همراهی‌اش کرد. احساس تهوع صبحگاهی سراغش آمد. توجهی نکرده، به طرف آشپزخانه رفت. آبی به صورت زد و به هال برگشت. گوشه مبل نشست. دلش آرام بود و از آشفتگی‌های روزهای گذشته خبری نبود. در فکر فرورفت. فقط سه روز فرصت داشت. دو راه شفاف پیش رو میدید. طفل را نگه‌داشته و تا پایان عمر با سختی‌های پرورش کودکی عقب‌مانده سرکند و یا به ظاهر، خود را خلاص کرده و با قتل نفس عواقب روحی و جسمی اسقاط جنین را به جان بخرد. تصور راه دوم، آشوبی در دلش به پا میکرد. حرمت کار و عقوبتی که در انتظارش بود، را میدانست. باز یاد عهدی افتاد که قبل از بارداری با امام زمان(عج) بسته بود. عهد بسته بود اگر خدا به او پسری عطا کند، او را به قصد سربازی آقا بزرگ کند. با خودش گفت: «یا صاحب الزمان! من بر سر عهدم هستم. ولی چه کنم سربازت بیمار است. نیاز به مراقبت دارد. نمیتوانم رهایش کنم. شاید او نتواند برایت سربازی کند، ولی من میتوانم پرستار سپاهت باشم و از او پرستاری کنم». دیگر تکلیف روشن بود. فصل جدیدی از زندگی آغاز و مأموریتی جدید برای او و مصطفی تعریف شده بود. نباید جا میزد و از این تکلیف شانه خالی میکرد. مصطفی را صدا زد و از تصمیمش گفت. همسرش دستش را گرفته، از سر مهر لبخندی زد و گفت: «عاطفه! از تو انتظاری جز این نداشتم. فقط نگران حالت بودم و دعا میکردم هرچه زودتر از این اضطرار نجات پیدا کنی. زندگی جریان دارد، تنها نوع امتحاناتش تغییر می‌کند. ما وارد یک عرصه جدید شدیم، نباید کم بیاریم.» آن روز یک تصمیم دیگر هم گرفت، اینکه صبر کند و دیرتر برای ویزیت برود تا فرصت قانونی سقط بگذرد... ادامه دارد.. @ahalieghalam