لطف و کرم امام رضا علیه السلام
✍ #جوادرستمی
ظهر حوالی ساعت 2 از پله برقی صحن امام حسن(ع) وارد حرم شدم هنوز چند قدمی برنداشته صدای بغض آلود زنی جلب توجه کرد به سمت صدا برگشتم خانمی حدود 50 ساله با موبایل بلند بلند صحبت می کرد و گریان می گفت:«امام رضا ممنونتم امام رضا غلط کردم گلایه کردم امام رضا فدات بشم که جوابم دادی ببخش آقا جسارت کردم..»
اشک ریزان و گریه کنان نزدیک شد و در جواب نگاه پرسشگر من اشاره به گنبد طلایی آقا کرد و گفت: «هرچه که بخوای آقاجان میده!» ناخودآگاه پرسیدم چه شده در پاسخ به موبایلش اشاره کرد و در حالی که از من دور می شد گفت:«از بیمارستانه..!»
داستانش را نمی دانستم که چه بوده و چه گفته که این چنین در عین پوزش طلبی از آقا، شکرگذاری هم می کند اما آنچه که لازم بود را فهمیدم!
گرمای خورشید که دقایقی پیش آزارم می داد دیگر اثری نداشت از درون به گرمای محبت شمس الشموس، انیس النفوس، امام رئوف حال و هوایم دگرگون بود و حس خنکایی در صحن کریم اهل بیت واقع در قطعه ای از بهشت، آرامم می کرد.
پرسشی در ذهنم نقش بست که این خوشبخت حاجت روا که بود زائر یا مجاور؟ بی درنگ پاسخ گفتم چه فرقی می کند کرم این خاندان شامل حال همگان می شود نگاهم به گنبد افتاد دست ارادت به سینه گرفتم و با حزنی گویای نیاز به لطف و کرمش، سلام دادم و عرض حاجت کردم..
هنوز دقایقی از گره گشایی و لطف آقا نگذشته بود عرض کردم معلوم نیست هم زمان گره از زندگی چند نفر در سرتاسر عالم باز کردی، آرام جان ها می شود آیا به جوادت گره از کارم باز کنی؟!
#دلنوشته
#یادداشت
#اهل_قلم
#انیس_النفوس
#آرام_جانها
@ahalieghalam
🔹امام فرمود: “من به بندگی خدای سبحان فخر مینمایم و به زهد در دنیا امید نجات دارم و به پرهیز از محرمات امیدوارم به عنایات نامتناهی الهی برسم و به تواضع امیدوار میباشم رفعت نزد حقتعالی را.”
🔻مأمون گفت: “من اراده کردهام که خود را از خلافت خلع سازم و امر را به شما واگذار کنم و خودم هم با شما بیعت کنم.”
امام فرمود: “اگر خداوند عزت خلافت را برای شخص تو قرار داده باشد جایز نیست که خود را عزل کنی و به دیگری ببخشی و هرگاه خلافت از تو نباشد تو اختیار آن نداری که به دیگری تعویض نمایی.”
🔻مأمون اصرار داشت که باید این امر را بپذیرد و امام امتناع میکرد و مدت دو ماه این موضوع در میان بود. مأمون عرض کرد حال که خلافت را نمیپذیری پس ولایتعهدی مرا قبول کنید. امام فرمود؛ مرا معذور بدار. مأمون نپذیرفت و با تندی و تهدید گفت: “باید پیشنهاد مرا بپذیرید.”
🔻امام ناچار ولایتعهدی مأمون را پذیرفت به این شرط که هرگز در امور مملکت مصدر امری نباشد و در هیچیک از امور دستگاه خلافت همچون عزل و نصبهای حکام مداخله نداشته باشد. ـ امام(ع) با این شرط بهنوعی مشروعیت حکومت مأمون را زیر سئوال میبرد ـ مأمون به همین مقدار راضی شد و به یُمن این پذیرش ولایتعهدی، دستور داد؛ بزرگان با امام بیعت کنند و درهم و دینار به نام امام ضرب کنند و در منابر نام امام را به بلندی ذکر نمایند و دستور داد جیره یکساله سپاه را بپردازند و امر کرد مردم سیاهپوشی را که بدعت و شعار بنیعباس بود ترک کنند و در عوض جامه سبز بپوشند و… ولی بعد از مدتی مأمون که برای ریاست، برادر خودش را کشته بود به اهدافش در دعوت امام به خراسان نرسید و او که میخواست امام(ع) را طالب دنیا و مقام جلوه دهد و از شأن و منزلت امام در جامعه بکاهد، دید برعکس روزبهروز محبت مردم خراسان به امام بیشتر میشود لذا درصدد برآمد؛ در بازگشت از مرو امام(ع) را به شهادت برساند. برای اجرای نقشه قتلِ امام، ابتدا حمام سرخس را برگزید ولی امام از رفتن به حمام منصرف شدند و در ادامه راه بازگشت در قریه طوس نقشه شوم خود را اجرا نمود و امام(ع) را به شهادت رساند.
🔹از آن روز مشهد شریفِ امام، پناهگاه و ملجأ ارادتمندان و شیعیان حضرتش میباشد که افتخاری است برای مردم ایران خصوصاً ما خراسانیها.
همه دانند که ایران سر و سامان دارد
تکیه بر پرچم سلطان خراسان دارد
#اهل_قلم
#یادداشت
#انیس_النفوس
#آرام_جانها
@ahalieghalam
💠لینک کوتاه: https://gitionline.ir/?p=29870
غلط کردم گِلایه کردم..!
✍ #جوادرستمی
ظهر حوالی ساعت 2 از پله برقی صحن امام حسن(ع) وارد حرم شدم هنوز چند قدمی برنداشته صدای بغض آلود زنی جلب توجه کرد به سمت صدا برگشتم خانمی حدود 50 ساله با موبایل بلند بلند صحبت می کرد و گریان می گفت:
«امام رضا ممنونتم امام رضا غلط کردم گلایه کردم امام رضا فدات بشم که جوابم دادی ببخش آقا جسارت کردم..»
اشک ریزان و گریه کنان نزدیک شد و در جواب نگاه پرسشگر من اشاره به گنبد طلایی آقا کرد و گفت:
«هرچه که بخوای آقاجان میده!»
ناخودآگاه پرسیدم چه شده در پاسخ به موبایلش اشاره کرد و در حالی که از من دور می شد گفت:
«از بیمارستانه..!»
داستانش را نمی دانستم که چه بوده و چه گفته که این چنین در عین پوزش طلبی از آقا، شکرگذاری هم می کند اما آنچه که لازم بود را فهمیدم!
گرمای خورشید که دقایقی پیش آزارم می داد دیگر اثری نداشت از درون به گرمای محبت شمس الشموس، انیس النفوس، امام رئوف حال و هوایم دگرگون بود و حس خنکایی در صحن کریم اهل بیت واقع در قطعه ای از بهشت، آرامم می کرد.
پرسشی در ذهنم نقش بست که این خوشبخت حاجت روا که بود زائر یا مجاور؟
بی درنگ پاسخ گفتم چه فرقی می کند کرم این خاندان شامل حال همگان می شود.
نگاهم به گنبد افتاد دست ارادت به سینه گرفتم و با حزنی گویای نیاز به لطف و کرمش، سلام دادم و عرض حاجت کردم..
هنوز دقایقی از گره گشایی و لطف آقا نگذشته بود عرض کردم:
معلوم نیست هم زمان گره از زندگی چند نفر در سرتاسر عالم باز کردی، آرام جان ها می شود آیا به جوادت، گره از کارم باز کنی؟!
#داستانک
#یادداشت
#اهل_قلم
#انیس_النفوس
#آرام_جانها
@ahalieghalam