AHANGMAZANI (7).mp3
4.71M
جواد عباسی🎤
ها دلبر اره ره بو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت هشتم مهرداد بطرف خونه حرکت کرد و خوشحال بود که نصف پولش را نگهداشته تا ی
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت نهم
مهرداد وقتی با زهرا صحبت کرد انگار باری از روی دوشش برداشته شد کمی احساس سبکی کرد اما دلش همچنان غوغایی بر پا بود
چنان با جدیت و تلاش حتی در تعطیلات نوروز درس میخواند که آقای حیدری وقتی به قصد رسوندن بسته ی حمایتی مدرسه برای خانواده های کم درآمد و به بهانه ی عید دیدنی اومد خونه شون گفت داداش مهرداد شنیدم ترمز بریدی مهرداد یک لحظه چنان ترسید که صورتش عین گچ شده بود فکر کرد حتما زهرا به مادر گفته و مادر هم مستقیم گذاشته کف دست آقای حیدری اما وقتی آقای حیدری ادامه داد که درس خوندن هم حدی داره مهرداد تازه متوجه شد و گفت آهان آقای حیدری من بهتون قول دادم و حتی اگه برای قبولی خودمم نباشه حتما به قولم عمل میکنم رتبه ی سه رقمی هدف منه
حیدری خندید و گفت من خلبانی هدفم بود الان موتور دارم تو که سه رقمی هدفته خدا بخیر کنه پسر !
لااقل بگو یک رقمی که بتونی سه رقمی بشی دست مهرداد را گرفت و گفت شوخی کردم من به تو و قول تو اطمینان دارم
ضمنا امسال از شانس بد شما اردیبهشت کلاس برقراره و تصمیم داریم با هزینه ی مدرسه و کمک خیرین برای شما چند جلسه کلاس کنکور بذاریم
پیشاپیش گفتم که حالت گرفته بشه و کمتر درس بخونی مادرت نگرانته که دیوونه بشی بعد با صدای بلند خندید و گفت البته من بهش گفتم نگران نباش چون مهرداد خیلی وقته دیوونه شده
مهرداد از این خبر نه تنها حالش گرفته نشد که خیلی هم خوشحال شد
تو این مدت نه دوستانش را دیده بود و نه
خبری از حورا داشت البته دو سه باری رفته بود شهر و در خونه شونو هم زد اما کسی جواب نداد و فقط بار آخر پیرزنه درو باز کرد و گفت حورا و خانواده ش رفتن خارج مهرداد با دلی غمگین و پاهایی که دیگه قدرت اولشو نداشتن برگشت زهرا اینمدت شده بود همراز مهرداد و از هر کی که قابل اعتمادشون بود پرس و جو کرد و ازشون خواست که اگه خبری از حورا داشتند سریع بهش اطلاع بدن زهرا برای مهرداد ناراحت بود چون مهرداد عزیز کرده ی خانواده بود و بزرگ تا کوچیک اون خونه بهش دلبستگی خاصی داشتند و الحق مهرداد هم در محبت چیزی کم نذاشته بود
تنها کسی که بجز آقای حیدری به خونه شون اومد جاوید بود که برایشان چند کارتن وسیله آورده بود از عروسک و لوازم التحریر گرفته تا گوشت و حبوبات و تنقلات و مهرداد با اینکه خجالت کشیده بود از جاوید خیلی تشکر کرد و تعجب کرد که جاوید چنان با احترام این وسایل را به خانواده شون داد که انگار طلب قدیمی شون بود
مهرداد اکثر کتابها و جزوه هایی را که آقای حیدری یا به رسم امانت یا با هزینه ی خیرین مدرسه براش می آورد را مرور کرد و اول اردیبهشت سرحال و سردماغ به طرف دبیرستان حرکت کرد
درست نزدیکی های مدرسه جاوید را دید که به سمتش اومد و گفت داداش ما چطوره و باهاش روبوسی کرد مهرداد هم به رسم دوستی با جاوید دست داد و روبوسی کرد
ساعت آخر با آقای ملکی کلاس داشتند
آقای ملکی با دیدن مهرداد اخم کرد و گفت مگه تو هم میخوای بری دانشگاه یابو
مهرداد با اینکه حرصش در اومده بود خودش را کنترل کرد و چیزی نگفت ولی آقای ملکی دست بردار نبود و گفت آره برو دست چندتا استادو هم بشکون بلکه عقده ی درونیت فروکش کنه
بدبخت تو خیلی خیلی بخوای پیشرفت کنی فوقش نگهبان باغمون می تونی بشی اونم چون سگم یمدت مریضه
جاوید از جایش بلند شد و گفت آقای ملکی هر چند احترامتون واجبه ولی اگه بخواین ادامه بدین مجبورم برم به دفتر اطلاع بدم آقای ملکی گفت بشین سرجات شتر
جاوید گفت آقای ملکی مودب باشید و چنان مشتی روی نیمکت زد که نیمکت شکست
آقای ملکی گفت چیه تو هم با ارازل دست به یکی کردی فرهنگ اصلی ترین لازمه ی تحصیله شما بی فرهنگها میخواین آینده ی مملکتو دستتون بگیرین جاوید گفت به هر حال بی فرهنگها هم دوست دارند درس بخونن مثل شما
آقای ملکی ساکت شد و تا آخر زنگ فقط رو به تخته داشت مطلب می نوشت و توضیح می داد و از خجالت اصلا به دانش آموزها نگاه نکرد
وقتی کلاس تعطیل شد مهرداد ناخودآگاه به طرف خونه ی حورا کشیده شد با اینکه پول را با خودش نیاورده بود اما در زد مدتی منتظر ماند کسی در را باز نکرد دوباره در زد باز هم کسی جواب نداد اما همچنان منتظر ایستاده بود و بعد از چند دقیقه تو این فکر بود که بار سوم در بزنه یا برگرده که صدای آرومی گفت سلام
مهرداد وقتی به طرف صاحب صدا برگشت حورا را در لباس مدرسه دید همونقدر زیبا و دلنشین بود مهرداد سلام کرد و گفت ببخشید اومدم بقیه ی پولتونو بدم اما وقتی در زدم متوجه شدم پولو همرام نیاوردم حورا خندید و گفت بار اولی که در زدین یادتون اومد پولو نیاوردین ؟
مهرداد گفت ببخشید
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
👇👇
ادامه ی قسمت نهم
داستان 🌸 بازی روزگار 🌸
حورا گفت من شاید ببخشم اما این کارتون در شان یک دبیرستانی نیست
اگه کتابهاتونو نمی دیدم فکر میکردم لابد مزاحمین یا خدای نکرده ولگرد!
مهرداد گفت نه باور کنید قصد مزاحمت نداشتم الان هم اگه اجازه بدین سریع میرم پولو میارم
حورا گفت خونه تون این نزدیکی هاست؟
مهرداد دستشو به سمت روستاشون گرفت و گفت نه خونه مون روستاست اونطرفی!
حورا گفت پس نیازی نیست
برین هر وقت کار داشتین یا کلاس داشتین بیارین مهرداد گفت چشم خانم قول میدم
حورا لبخندی زد و داشت می رفت طرف در که گفت راستی ازینکه زحمت کشیدید و کفشو به نیازمندش دادین متشکرم
مهرداد نگاهی به پاش کرد و وقتی دید اون کفش پاش نیست خوشحال شد
گفت وظیفه مون بود خانم .اما انگار که موقع سرقت لو رفته باشه گفت البته ببخشید من بدون اجازه ی شما اون کفشو برای خودم برداشتم و از بس زیباست دلم نیومد برای اومدن به دبیرستان بپوشم گذاشتم برای مهمانی حورا گفت خوشحالم که پسندتون بود و بدون اینکه منتظر جواب مهرداد باشه دروازه را باز کرد و وقتی وارد حیاط شد و دروازه رو بست گفت بفرمایید مهرداد خندید این بار حورا هم خندید و به سمت خونه رفت مهرداد تا چند دقیقه سر جایش میخکوب شده بود آنچنان ازین دیدار کوتاه ذوق داشت که یادش رفت وقتی حورا خانم درو میبنده میگه بفرما یعنی مزاحمتو کم کن و تشریفتو ببر
ادامه دارد..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5832680066026312991.mp3
3.47M
ناصر عباسی🎤
نامبر وان
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
5_6289723367243120701.mp3
6.63M
وحید حیدری و ناصر عباسی🎤
های بره دلبر
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5933586470060164574.mp3
5.02M
#شعر_شبانه
اصلاً برای زندگانی، درد خوب است
دلدادگی در این هوای سرد خوب است
این بغض های بی رمق کار مرا ساخت
گاه اندکی گریه برای مرد خوب است
حتی برادر با برادر همصدا نیست
در این زمان بی کسی همدرد خوب است
پاییز یعنی فصلِ دلتنگیِ یک شعر
آری میان رنگ ها هم زرد خوب است
گاهی تماشا می کنم غم های خود را
هر جا مرا یاد شما آورد خوب است
این روزها خو کرده ام با دردهایم
اصلا برای زندگانی درد خوب است
#ابوذر_اسدالله_پور
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
جمعه🌞 🖼
۸ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۷ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۳ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
4_6032887741736292239.mp3
5.9M
نبودی و کم آوردم
#امام_زمان
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز جمعه تون زیبا 😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816533707707651268.mp3
12.84M
علیرضا باباجانی🎤
ریمیکس جدید پایین شهر
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
5_6325712049267542844.mp3
6.96M
شاد میخواستین
این آهنگ تا خِرتناق شاده😍😍😜
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816533707707651270.mp3
7.44M
یدالله عزیزی🎤
برار شمسعلی چپّون
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
24.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کئی جار(باغ کدو😍)
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5764815463875872130.mp3
3.52M
مجید گنجی🎤
آی معصومه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816748610691272976.mp3
4.5M
ناصر عباسی🎤
شاه کوه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5814708668729398264.mp3
2.93M
ابوالفضل متو 🎤
ای دل بیقرار من
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
انیمیشن سینمایی بالا قسمت دوم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
48.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی بالا
قسمت سوم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
4_5816748610691273002.mp3
2.56M
یاسر رویانی🎤
دادا جان داد نزن ته گلی گیرنه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816748610691273003.mp3
35.12M
سنتی عصرگاهی
پادکست ۴۰ دقیقه ای از آهنگهای
استاد خوشرو🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
35.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال پایتخت ۵
قبول داری من آدم نخودمغزی هستم😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816748610691273069.mp3
33.95M
فارسی ترکی مازندرانی
علی رزاقی🎤
نیمساعت آهنگهای شاد 😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816748610691273171.mp3
44.68M
تمام آهنگهای شاد 😍
یونس پارسا🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
ادامه ی قسمت نهم داستان 🌸 بازی روزگار 🌸 حورا گفت من شاید ببخشم اما این کارتون در شان یک دبیرستانی
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت دهم
مهرداد با خوشحالی بطرف خونه حرکت کرد و به محض ورود به حیاط گفت زهرا کجایی زهرا ، خواهرجون من!
زهرا گفت خدا بخیر کنه لابد باز باید لباستو بشورم بخدا دیگه چیزی ازش نمونده یک کم بشورمش فقط چند تار نخ ازش می مونه چقد شلخته ای تو داداش
مهرداد گفت راستی سلام عرض کردم
زهرا خجالت کشید و گفت ببخشید سلام
حالا بگو چیکارم داشتی
مهرداد گفت یه خبر خوش دارم
زهرا گفت خدارو شکر پس حورا خانم جوابت کرد
مهرداد گفت مگه حورا دکتره
زهرا گفت زود باش بگو دیگه
حتما حورا فهمید چیزی تو اون کله ات نیست
مهرداد گفت چی میگی تو واسه خودت امروز دوتا اتفاق خوب افتاد جاویدو که میشناسی همونی که عید برامون یه عالمه وسیله آورد
زهرا گفت ایش من برم زن اون از خود راضی شم پسره ی هیز و پر رو اصلا ازش خوشم نمیاد
مهرداد گفت ترمز کن با هم بریم جاوید مگه خرکله شو گاز گرفته که بیاد تورو بگیره
زهرا گفت پس من رفتم
مهرداد گفت خبر رو نمیخوای بشنوی
گفت نه لابد میخوای بگی جاوید ازدواج کرده دیگه
گفت نه بابا بهت گفتم که چه پسر بی ادبی بود و چقدر هم ضد من بود
زهرا گفت خوب
مهرداد گفت خوب نداره که امروز چنان پیش آقای ملکی همون دبیر بداخلاقمون به پشتیبانی از من درومد که تعجب کردم نزدیک بود بخاطر من اخراج بشه
زهرا گفت ساده نباش کسی که رقیبته هیچوقت رفیق نمیشه ببین چه خوابی برات دیده
مهرداد گفت برو بابا تو هم به همه مشکوکی زهرا میدونست مهرداد خبر اصلیشو نگفته ولی عمدا گفت چشم داداش خدانگهدار
مهرداد گفت کجا به سلامتی
زهرا گفت برنج رو گازه کار داشتی مگه؟
مهرداد گفت خبر مهمتر رو نگفتم هنوز
زهرا گفت لابد حورا خانم هم بهت گفته تو پسری خوبی هستی
مهرداد گفت این الان کجاش بده
گفت ازونجاش که تو هنوز هیچی بلد نیستی
وقتی یه دختر بهت میگه تو پسرخوبی هستی باید به بقیه ی جمله ش دقت کنی
با خنده گفت لابد حورا خانمت گفته من اگه یه روزی بخوام ازدواج کنم قطعا تو را بر می گزینم
مهرداد گفت لوس نباش دیگه
زهرا کنار ایوون نشست و پاشو در حالی که تکون میداد گفت الهی فدای داداشم بشم که دختره تو چشش پشه میره فکر میکنه لابد بهش نظر داره
مهرداد گفت پشه چیه امروز در مورد کفشی که داده بود پرسید
زهرا گفت اوهه این خبر خوبت بود مسخره ات کرد بدبخت کفشتو دید که مثل کفشهای میرزا نوروز دهنش بازه گفت لااقل اونو می پوشیدی
مهرداد گفت نه بابا یه عالمه با هم حرف زدیم
زهرا گفت آخرشو بگو
مهرداد گفت هیچی دیگه آخرش دروازه رو بست گفت بفرما خودشم خنده اش گرفت چقدرم خنده هاش قشنگه پدرنامرد!
زهرا گفت داداش من این قبری که تو بالاش گریه میکنی مرده توش نیست علافی برادر من علاف!
مهرداد کمی نگران شد و گفت زهرا جان ازت خواهش میکنم بجای اینکه بشینی ته دلمو خالی کنی بگو چیکار باید بکنم
من که نمیتونم با دختر نامحرم حرف عاشقونه بزنم
یچییزی هم هست اینه که میترسم همین کورسوی امیدمم خاموش بشه
زهرا گفت فرقی نداره اگه واقعا می دونی جوابش منفیه حتی رفتنت به اونجا و دوست داشتنت هم اشکال داره
چرا میخوای الکی امیدوار باشی
زهرا وقتی داشت می رفت گفت از خداشم باشه داداش من خوش تیپ و زرنگه تو دبیرستان همیشه شاگرد اوله
حالا بی پولی که ایراد نیست
نداریم چیکار کنیم ما که تلاشمونو داریم میکنیم خدا هم روزی رسانه کی تا حالا از گشنگی مرده
مهرداد بغض کرد و گفت زهرا می ترسم
زهرا اگه نشه من دق میکنم
کتابشو پرت کرد رو ایوون و گفت کاش پول دارو رو نمیبردم بدم
اصلا کاش ده دقیقه دیرتر رفته بودم داروخونه
زهرا گفت نگران نباش اگه قسمتت باشه زمین و آسمون هم دست به یکی کنن نمیتونن اونچه خدا مقدر کرده تغییرش بدن تو که اینقدر کم جنبه نبودی داداش
بیا ناهارت یخ بوده یختر شده
مهرداد تا آخر شب نگران بود و تازه فهمید که چقدر به حورا دلبسته
هر چند ظاهرا به شوخی شروع شد اما جدی جدی تمام فکر و ذکرش شده بود حورا خانم
دنبال بهانه ای بود که فردا هم بتونه حورا رو ببینه اما هرچی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید
صبح زود بیدار شد و داشت میرفت مدرسه که چشمش به نون کوهی روی تاقچه افتاد
نونهایی رو که خاله براشون فرستاده بود و هرکی میخورد ازش تعریف میکرد یه پلاستیک کوچیک برداشت و چندتا نون کوهی ریخت تو پلاستیک
مادرش گفت برای کی میخوای ببری
مهرداد گفت برای زنگ تفریح میخوام بچه ها چند بار برام ساندویچ گرفتن من که پول ندارم تلافی کنم لااقل نون کوهی ببرم براشون بعد با خنده گفت حداقل چندتا دندونشون بشکنه دلم خنک بشه
چشمکی به زهرا زد و زهرا با اشاره گفت فکر خوبیه و تاییدش کرد
ادامه دارد.....
نویسنده سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5816748610691273176.mp3
4.63M
میلاد قهاری🎤
سروشته دل(نازنین برو)
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا