4_5819000410504957492.mp3
28.51M
پرهام کریمی 🎤
چند تا از جدید ترین آهنگها
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
انیمیشن سینمایی بالا قسمت سوم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁
44.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی بالا
قسمت چهارم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
4_5819000410504957502.mp3
16.56M
سنتی عصرگاهی
نور محمد طالبی 🎤
پادکست آهنگها
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مژده که میلاد شه خاتم است
عید سعید نبى اکرم است
مژده که مسرورى عالم رسید
خرمى عالم و آدم رسید . .
خجسته میلاد رسول اکرم محمد مصطفی برشما شیعیان پیشاپیش مبارک باد ⚘😍
https://eitaa.com/joinchat/1590886727Ce2271ddd96
کانال دلبرانه❤️👆👆👆
بزنید رو لینک لطفا
30.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال متهم گریخت
هاشم زنده س😍 الهی خدا مرگت بده هاشم😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
AHANGMAZANI (8).mp3
3.88M
دیداش🎤
انّه وعده نَیر کیجا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5819212268356767933.mp3
6.05M
بهنام حسن زاده🎤
🎶نوری ریکا
#جدید
🎶AHANGMAZANI❤️
4_5917931657863635151.mp3
3.45M
قدرت آقاملایی🎤
رقیه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت دهم مهرداد با خوشحالی بطرف خونه حرکت کرد و به محض ورود به حیاط گفت زهرا ک
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت یازهم
اما مهرداد بخودش گفت تا زنگ بخوره چجوری این نونهارو نگهدارم کیف هم ندارم یادش اومد میتونه مغازه ی کنار دبیرستان امانت بذاره
وقتی رسید به مدرسه نون ها رو گذاشت پیش پیرمرد مغازه دار و رفت کلاس جاوید باز هم باهاش گرم گرفت مهرداد یاد حرف زهرا افتاد ولی وقتی زنگ تفریح جاوید برای مهرداد ساندویچ خرید و حتی با دوست صمیمیش بخاطر اینکه مهرداد رو بخاطر پارگی کفشش مسخره کرده بود درگیر شد و هزارتا حرف بهش زد مهرداد مطمئن شد که جاوید همچین پسر بدی هم نیست و زهرا زیادی بدبین شده بود
زنگ که خورد سریع رفت مغازه ی پیرمرد و صبر کرد بچه ها برن نونهارو گرفت و از پیرمرد هم تشکر کرد و رفت سمت خونه ی حورا
خواست در بزنه اما با خودش گفت صبر میکنم از مدرسه برگرده هرچی منتظر ماند خبری نشد بالاخره تصمیم گرفت در بزنه وقتی زنگ در رو فشار داد پیرزنه بدون اینکه آیفونو جواب بده لنگ لنگان اومد پشت درو گفت چیه باز تویی که اونقدر بلند خندید که مهرداد متوجه شد پیرزن سه چهارتا دندون بیشتر نداره
مهرداد هم خندید و گفت فقط اومدم یه امانتی برای حورا خانم دارم بدم
پیرزنه گفت کو بده ببرم
مهرداد گفت اگه امکان داره بگین خودش بیاد
پیرزنه گفت ای ناقلا خیلی زرنگی ولی پسرم بدجایی دل دادی پدرش ببینه میکشتت بهت گفتم که شمربن ذی الجوشنه؟
مهرداد گفت بله یکی دوبار گفته بودی
پیرزنه گفت البته حورا خانم به رشیدتر از تو باج نداده تو که جوجه ای
بعدش انگار که یهویی چیز مهمی یادش اومده باشه گفت پسرم بهت نگفتم از خیرش بگذر
عاقبت خوبی نداره از من گفتن بود
البته تنها امیدم به اینه که حورا خانم عذرتو میخواد وگرنه روز روشنت شب تار میشه
دلم برای مادرت می سوزه که لذت عشق برای توئه ولی غصه خوردناش مال مادر بیچاره ت هس بعد دو سه قدم برگشت و گفت امانتی رو بده من ببرم
بهش بدم و تو از همینجا تمومش کن
مهرداد گفت چیزی بینمون نیست
پیرزن گفت پسرجان تو ف بگی من میرم فریدونکنار من همون روز اول فهمیدم تو بخاطر بدهیت نیومدی تو دلت گیره از حالت چشات و طرز ایستادنت میشه فهمید
حورا دختر خوبیه خیلی هم با دین و ایمونه برعکس پدرش دل مهربونی هم داره اما پسرم ما بی پولا هیچیمون باهاشون جور نیست
درسته حورا دختر خوبیه اگر هم بر فرض محال اونم بهت علاقه پیدا کنه هیچ چیز مشترکی بینتون نیست حورا از صبح تا غروب یا داره درس میخونه یا داره برای کمک به طبقه ی ضعیف تلاش میکنه یا با فامیلااش که خارجن حرف میزنه تو حتی هزینه ی تلفن ماهانه شو هم نمی تونی در بیاری اول همه میگن ما با نداریت میسازیم ولی وقتی خرشون از پل گذشت میگن درسته که گفتیم می سازیم ولی نه دیگه با این وضع اسفناک
چی میگی پسرم صداش بزنم حتما
مهرداد گفت اگه امکان داره لطفا صداش بزنید
پیرزن گفت ای دل غافل من دارم به کی نصیحت میکنم باشه وایسا صداش بزنم
نیای تو حیاط
مهرداد گفت چشم مادر جان نمیام
پیرزن در حالی که داشت میرفت گفت اونی که باید مادرجان صدام میزد الان زیر خروارها خاک خوابیده پسرجان به من نگو مادرجان روزگار بفهمه کسی به من گفته مادرجان سریع میاد ساکتش میکنه
من تورو مثل پسرم دوست دارم .....
مهرداد دیگه صدای پیرزن رو نمیشنید و با خودش گفت چقدر حرف میزنه این پیرزن!
داشت با شاخه گلی که از لای نرده ها اومده بود بیرون بازی میکرد که صدای حورا خانم اومد که گفت آقا پسر گلارو پرپر نکنی
مهرداد سلام کرد و گفت نه خانم دیگه اونقدرام ....
حورا گفت نه قصد توهین نداشتم بعد با خنده گفت باز بدهی آوردین یا اومدین پول قرض کنین
مهرداد هم از فرصت استفاده کرد و گفت یعنی پولم قرض می دین
حورا گفت اگه کسی تاییدت کنه ...بعد بدون اینکه ادامه بده گفت راستی شما درس میخونید مهرداد گفت بله سال آخرم
حورا گفت هیچوقت نگو سال آخر پیامبر ما گفته ز گهواره تا گور باید دنبال علم و دانش باشید
مهرداد گفت پس کار و رندگی تعطیل ؟
حورا گفت نه منظورم این نیست که تا ابد برین کلاس ولی مطالعه رو فراموش نکنید
نگفتین چیکار دارین مهرداد انگار تازه یادش اومد به چه بهانه ای اومده در خونه شون یک کم فکر کرد و گفت آهان مادرم یه مقدار نون کوهی براتون فرستاده هر چند به کلاس شماها نمی خوره ولی برگ سبزی است ....
حورا گفت مادرتون منو از کجا می شناسه
مهرداد گفت از بس از شما تعریف کردم خواهرمم عاشق شما شده
حورا نان را گرفت و یه تیکه از نون کوهی را انداخت دهنشو و گفت نه واقعا خوشمزه ست دست مادرتون درد نکنه
بعد خندید و گفت می تونم یه خواهشی ازتون بکنم
مهرداد گفت شما جون بخواه
حورا گفت اتفاقا جونتونو نمیخوام و میخوام برای خودتون باشه پدرم برخوردش زیاد خوب نیست و اگه تصادفا شما رو اینجا ببینه بد جوری اذیت میشین
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
👇👇