eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5819000410504957502.mp3
16.56M
سنتی عصرگاهی نور محمد طالبی 🎤 پادکست آهنگها 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبى اکرم است مژده که مسرورى عالم رسید خرمى عالم و آدم رسید . . خجسته میلاد رسول اکرم محمد مصطفی برشما شیعیان پیشاپیش مبارک باد ⚘😍 https://eitaa.com/joinchat/1590886727Ce2271ddd96 کانال دلبرانه❤️👆👆👆 بزنید رو لینک لطفا
30.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال متهم گریخت هاشم زنده س😍 الهی خدا مرگت بده هاشم😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
AHANGMAZANI (8).mp3
3.88M
دیداش🎤 انّه وعده نَیر کیجا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5917931657863635151.mp3
3.45M
قدرت آقاملایی🎤 رقیه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت دهم مهرداد با خوشحالی بطرف خونه حرکت کرد و به محض ورود به حیاط گفت زهرا ک
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت یازهم اما مهرداد بخودش گفت تا زنگ بخوره چجوری این نونهارو نگهدارم کیف هم ندارم یادش اومد میتونه مغازه ی کنار دبیرستان امانت بذاره وقتی رسید به مدرسه نون ها رو گذاشت پیش پیرمرد مغازه دار و رفت کلاس جاوید باز هم باهاش گرم گرفت مهرداد یاد حرف زهرا افتاد ولی وقتی زنگ تفریح جاوید برای مهرداد ساندویچ خرید و حتی با دوست صمیمیش بخاطر اینکه مهرداد رو بخاطر پارگی کفشش مسخره کرده بود درگیر شد و هزارتا حرف بهش زد مهرداد مطمئن شد که جاوید همچین پسر بدی هم نیست و زهرا زیادی بدبین شده بود زنگ که خورد سریع رفت مغازه ی پیرمرد و صبر کرد بچه ها برن نونهارو گرفت و از پیرمرد هم تشکر کرد و رفت سمت خونه ی حورا خواست در بزنه اما با خودش گفت صبر میکنم از مدرسه برگرده هرچی منتظر ماند خبری نشد بالاخره تصمیم گرفت در بزنه وقتی زنگ در رو فشار داد پیرزنه بدون اینکه آیفونو جواب بده لنگ لنگان اومد پشت درو گفت چیه باز تویی که اونقدر بلند خندید که مهرداد متوجه شد پیرزن سه چهارتا دندون بیشتر نداره مهرداد هم خندید و گفت فقط اومدم یه امانتی برای حورا خانم دارم بدم پیرزنه گفت کو بده ببرم مهرداد گفت اگه امکان داره بگین خودش بیاد پیرزنه گفت ای ناقلا خیلی زرنگی ولی پسرم بدجایی دل دادی پدرش ببینه میکشتت بهت گفتم که شمربن ذی الجوشنه؟ مهرداد گفت بله یکی دوبار گفته بودی پیرزنه گفت البته حورا خانم به رشیدتر از تو باج نداده تو که جوجه ای بعدش انگار که یهویی چیز مهمی یادش اومده باشه گفت پسرم بهت نگفتم از خیرش بگذر عاقبت خوبی نداره از من گفتن بود البته تنها امیدم به اینه که حورا خانم عذرتو میخواد وگرنه روز روشنت شب تار میشه دلم برای مادرت می سوزه که لذت عشق برای توئه ولی غصه خوردناش مال مادر بیچاره ت هس بعد دو سه قدم برگشت و گفت امانتی رو بده من ببرم بهش بدم و تو از همینجا تمومش کن مهرداد گفت چیزی بینمون نیست پیرزن گفت پسرجان تو ف بگی من میرم فریدونکنار من همون روز اول فهمیدم تو بخاطر بدهیت نیومدی تو دلت گیره از حالت چشات و طرز ایستادنت میشه فهمید حورا دختر خوبیه خیلی هم با دین و ایمونه برعکس پدرش دل مهربونی هم داره اما پسرم ما بی پولا هیچیمون باهاشون جور نیست درسته حورا دختر خوبیه اگر هم بر فرض محال اونم بهت علاقه پیدا کنه هیچ چیز مشترکی بینتون نیست حورا از صبح تا غروب یا داره درس میخونه یا داره برای کمک به طبقه ی ضعیف تلاش میکنه یا با فامیلااش که خارجن حرف میزنه تو حتی هزینه ی تلفن ماهانه شو هم نمی تونی در بیاری اول همه میگن ما با نداریت میسازیم ولی وقتی خرشون از پل گذشت میگن درسته که گفتیم می سازیم ولی نه دیگه با این وضع اسفناک چی میگی پسرم صداش بزنم حتما مهرداد گفت اگه امکان داره لطفا صداش بزنید پیرزن گفت ای دل غافل من دارم به کی نصیحت میکنم باشه وایسا صداش بزنم نیای تو حیاط مهرداد گفت چشم مادر جان نمیام پیرزن در حالی که داشت میرفت گفت اونی که باید مادرجان صدام میزد الان زیر خروارها خاک خوابیده پسرجان به من نگو مادرجان روزگار بفهمه کسی به من گفته مادرجان سریع میاد ساکتش میکنه من تورو مثل پسرم دوست دارم ...‌‌‌‌.. مهرداد دیگه صدای پیرزن رو نمیشنید و با خودش گفت چقدر حرف میزنه این پیرزن! داشت با شاخه گلی که از لای نرده ها اومده بود بیرون بازی میکرد که صدای حورا خانم اومد که گفت آقا پسر گلارو پرپر نکنی مهرداد سلام کرد و گفت نه خانم دیگه اونقدرام .... حورا گفت نه قصد توهین نداشتم بعد با خنده گفت باز بدهی آوردین یا اومدین پول قرض کنین مهرداد هم از فرصت استفاده کرد و گفت یعنی پولم قرض می دین حورا گفت اگه کسی تاییدت کنه ...بعد بدون اینکه ادامه بده گفت راستی شما درس میخونید مهرداد گفت بله سال آخرم حورا گفت هیچوقت نگو سال آخر پیامبر ما گفته ز گهواره تا گور باید دنبال علم و دانش باشید مهرداد گفت پس کار و رندگی تعطیل ؟ حورا گفت نه منظورم این نیست که تا ابد برین کلاس ولی مطالعه رو فراموش نکنید نگفتین چیکار دارین مهرداد انگار تازه یادش اومد به چه بهانه ای اومده در خونه شون یک کم فکر کرد و گفت آهان مادرم یه مقدار نون کوهی براتون فرستاده هر چند به کلاس شماها نمی خوره ولی برگ سبزی است .... حورا گفت مادرتون منو از کجا می شناسه مهرداد گفت از بس از شما تعریف کردم خواهرمم عاشق شما شده حورا نان را گرفت و یه تیکه از نون کوهی را انداخت دهنشو و گفت نه واقعا خوشمزه ست دست مادرتون درد نکنه بعد خندید و گفت می تونم یه خواهشی ازتون بکنم مهرداد گفت شما جون بخواه حورا گفت اتفاقا جونتونو نمیخوام و میخوام برای خودتون باشه پدرم برخوردش زیاد خوب نیست و اگه تصادفا شما رو اینجا ببینه بد جوری اذیت میشین http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت یازدهم داستان 🌸 بازی روزگار 🌸 اگه پسر لاتی بودین هیچوقت سفارش نمیکردم ولی واقعا صداقت و سادگی از سر و روتون می باره دوس ندارم الکی اذیت بشین مهرداد که انگار آخرین فرصت متهم برای فرار از اعدام باشه به سرعت گفت همچین الکی هم نیست محبتی که شما به من کردین و باعث نجات جون پدرم شدین حتی اگه دست و پامو هم قطع کنن ارزششو داره حورا گفت خیلی تند رفتی آقای .... اسمتون چی بود مهرداد گفت نوکر شما مهردادم حورا گفت بزرگی ولی بهتون نمیومد اینقدر زبون باز باشید مهرداد گفت زبون بازی نیست حرف دلمه خودش فی البداهه میاد حورا گفت آقای فی البداهه عرض کردم باید قید اینجا رو بزنید دیگه فایده ی بداهه سراییتون برای چیه مهرداد گفت اگه دلیلش فقط اخلاق پدر بزرگوارتون باشه مشکلی نیست پدره و حق داره از ناموسش دفاع کنه ولی من هم پسر خیابونی و ولگرد نیستم حورا سکوت کرد و به پیرزنه گفت بریم ننه جان مهرداد گفت فقط یک کلمه جواب بدین قول میدم هیچوقت مزاحمتون نشم حورا گفت من حرفامو زدم مهرداد گفت عرض کردم فقط برای اخلاق پدرتون گفتین نیام یا شما بدتون میاد پسری با این شکل و شمایل در خونه تون منتظر بمونه؟ حورا گفت زبونتون و ادبتون باعث شده ایرادی در شما نبینم حالا لطفا برین مهرداد گفت دیگه مزاحم نمیشم ولی تا شما مستقیما نگین دیگه سراغ من نیا من اون روبرو کنار داروخونه میشینم و گلهای حیاطتونو تماشا میکنم قول هم میدم پرپرشون نکنم حورا گفت هرجور راحتین فقط سعی کنید پدرمو بشناسید من حوصله و دلِ دیدن دست و پای شکسته را ندارم مهرداد از ذوق افتاد جوب کنار دروازه حورا خندید مهرداد گفت نگران نباش من چیزیم نشده پیرزنه به بهانه ی کمک اومد سمت مهرداد و گفت عجب پیله ای هستی تو خلاصه کار خودتو کردی ولی بد کاری کردی و من از عاقبتت می ترسم یواشکی در گوش مهرداد گفت هر وقت دلت تنگ شد من و مثل مادر خودت بدون من هواتو دارم پسرم ولی قول بده هیچوقت بلایی سر خودت نیاری من طاقت ندارم یه پسر دیگه مو از دست بدم مهرداد دست پیرزن را بوسید و گفت قول میدم مثل مادرم دوستتون داشته باشم مهرداد این چند دقیقه دیدارش با حورا را تا ساعت ها برای زهرا تعریف کرد وتا نزدیکای ۱۱ شب نذاشت زهرا بخوابه زهرا خوابش میومد گفت داداش یکدقیقه دیدیش پدرمونو درآوردی بخاطر دختر مردم داری خواهرتو جوانمرگ می‌کنی بس کن دیگه مهرداد گفت دیگه دختر مردم نیست حورا تمام زندگی منه زهرا خودشو لوس کرد و گفت پس خواهر جونی چی؟ مهرداد گفت خواهر یعنی تاج سر حالا برو میخوام بخوابم زهرا گفت دستت درد نکنه این جای تشکرت بود مهرداد گفت باشه حالا خودتو لوس نکن آجی کوچولوی خودمی مهرداد فردا صبح با ذوق و شوق رفت دبیرستان و جاوید هم مشتاقانه اومد سراغش که داداش زنگ خورد جایی نرو میخوام یجایی ببرمت عشق کنی مهرداد گفت ولی من اهل مهمونی نیستم جاوید گفت کی از مهمونی حرف زد میخوام ببرم دفتر پدرم بعد از ظهرها بیای با هم کار کنیم اونم با حقوق مکفی مهرداد خندید و گفت مکفی یعنی چقدر جاوید گفت خودمم نمیدونم همه میگن منم گفتم بعد از زنگ همراه جاوید رفت طرف دفتر پدرش اما وسط راه آقای ملکی بزور سوارشون کرد و گفت بیاین هرجا میخواین برین می رسونمتون مهرداد هرچی گفت نه جاوید قبول نکرد و گفت بیا بابا کیف نمیکنی دبیر اخموی اوایل الان داره سرویسمون میشه قطعا رو ما حساب دیگه ای باز کرده بعد با خنده گفت یه بیست مفتی هم افتادیم وقتی سوار ماشین شدن آقای ملکی عصبی بنظر می رسید مهرداد به جاوید هم گفت اما جاوید گفت خیالت نباشه بخواد حرکت اضافی کنه دو نفری خفتش میکنیم وقتی ماشین پیچید تو کوچه ی خاکی انتهای شهر مهرداد گفت دفتر پدرت اینجاست واقعا آقای ملکی گفت آره من خودم چندبار رسوندمش کنار یک ساختمون نیمه کاره نگهداشت و گفت اینجاست جاوید جون بچه ها رو صداشون بزن جاوید سریع پیاده شد و انگشتاشو گذاشت دهنش و چنان سوتی زد که گوش مهرداد زنگ کشید سه چهار تا پسر درشت اندام با هیبت عجیب و غریب و شبیه لات ها از ساختمون پریدن پایین آقای ملکی به مهرداد گفت پیاده شو مهرداد وقتی پیاده شد آقای ملکی سریع دور زد و به جاوید گفت بچه ی مردمو نکشیدااا فقط ادبش کنید کافیه یادتون باشه حتما انگشتشو بشکونید ادامه دارد.. نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5767207009040469413.mp3
4.58M
دور همی نامردون مره چی چو بزونه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5819000410504957752.mp3
8.63M
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم! چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرات نکنم... عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم! بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم بی تو با خاطره‌ات هم سر دعوا دارم قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم... 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5821301288909934990.mp3
5.53M
سنتی شبانگاهی علیرضا قربانی🎤 عتاب یار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ یکشنبه🌞 🖼 ۱۰ هره (حره) ماه ۱۵۳۵   تبری ۹ مهر      ۱۴۰۲ شمسی ۱ اکتبر    ۲۰۲۳میلادی ۱۵ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5776005120697307350.mp3
2.54M
ابی عالی🎤 آه و ناله کشمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5818766669794778664.mp3
2.58M
جواد نکایی🎤 آه و ناله کشمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5899857945855788603.mp3
5.9M
جواد نکایی 🎤 شال و کلاه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5967273320196869938.mp3
5.4M
میراث جاودانه ی عشق 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5778342978770702251.mp3
5.33M
وحید حیدری🎤 صلوات بر محمد(ص) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین سخنرانی آقا چند سال پیش طی یک عملیات محیرالعقول و ر
به نام خداوند علم و خداوند رای خداوند روزی ده و رهنمای سخنرانی وقتی از بنگاه راه افتادیم خانم گفت بریم خونه ی خواهرم گفتم تا ساری که نمیتونیم مزاحم این آقا بشیم خانمم گفت اصلا این ماشین تا ساری میتونه بره ؟😡 گفت میریم خونه ی اون یکی خواهرم خواستم فضا عوض بشه گفتم خانم ببخشید شما چندتا خواهر دارید گفت دَوِن شه کتار ره منم شه کتار ره بستم و به راننده گفتم بریم آقا بریم خونه ی خواهرش تا خونه ی خواهرش ۵ کیلومتر راه بود ولی ماشین سرجمع فقط حدود یک کیلومترشو رفت و بقیه رو من و خانم هل دادیم و چه حرفهای سردی که موقع هل دادن ماشین نشنیدم آخرش گفت ماشینتم مثل خودته گفتم تا حالا ماشینمون بود الان که خراب شد ماشین منه ؟ گفت نگو ماشین بگو ابوقراضه گفتم خا ولی شانسی که آوردیم دویست سیصد متر آخر رو ماشین خودش راه رفت و وقتی رسیدیم دم در خونه چه خبر بود چگ بنه زن همه سر کوچه بودن تخم و مرغ گلپر فت و فراوون خواهرش این تدارکات رو دید و وقتی ما رسیدیم و ماشینو دیدن گفتن اع چرا ماشین خودتونو نیاوردین ما اینهمه تدارک دیدیم خانم گفت همین ابوطیاره ماشین ماست و خواهرش نه گذاشت و نه برداشت گفت از جگ روش* خریدین گفتم آجی فقط ببین چقدر راه میره صندلی هاشو ببین چقدر نرمه آجی بدون توجه به توضیحات مبسوط من 😜به دخترش گفت خا همون یه تخم مرغ کافیه گلپرم بذارین برای گلپرنمک لازم داریم موقع برگشتن از آنجایی که راننده مون رفته بود گفتم راستی اینجا امنه ماشینو بذاریم خوهر زاده ش گفت اینو ببر تو بیابون چهار درشو باز کن اگه چیزی ازش کم شد بیا من کل خسارتتو میدم گفتم دون شه کتارره 😝 دیگه اینقدرام که میگین بد نیست به هر حال ماشینه دیگه حالا چراغ جلو و گلگیر نداشته باشه مگه راه نمیره😝 گفت والله کاش اتاقم نداشت ولی راه میرفت لااقل خاله م تو همین چندساعت ده کیلو لاغر شد گفتم چه بهتر پشت شیشه اش می نویسم لاغری تضمینی ده ‌کیلو در یک جلسه خانمم گفت تو هم بدرد همین کار فقط میخوری همه چیو به شوخی گرفتی گفتم صبر کن کارم بگیره برات بنز میخرم گفت کار؟ گفتم آره حمل و نقل مسافر به اقصی نقاط کشور گفت با این ماشین تو باید به مسافرا کرایه بدی😜 جگ روش: ضایعاتی ادامه ندارد😃 ارادتمند همه ی دوستان-سید
4_5820980862874815942.mp3
5.32M
《 هو 》 به الف به الف ... الف الله الف الّله يا هو هوَ حى هو حق هو مولا هو مولانا هو یا من لیس الا هو الله هو الله هو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا