eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5819000410504957752.mp3
8.63M
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم! چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرات نکنم... عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم! بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم بی تو با خاطره‌ات هم سر دعوا دارم قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم... 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5821301288909934990.mp3
5.53M
سنتی شبانگاهی علیرضا قربانی🎤 عتاب یار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ یکشنبه🌞 🖼 ۱۰ هره (حره) ماه ۱۵۳۵   تبری ۹ مهر      ۱۴۰۲ شمسی ۱ اکتبر    ۲۰۲۳میلادی ۱۵ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5776005120697307350.mp3
2.54M
ابی عالی🎤 آه و ناله کشمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5818766669794778664.mp3
2.58M
جواد نکایی🎤 آه و ناله کشمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5899857945855788603.mp3
5.9M
جواد نکایی 🎤 شال و کلاه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5967273320196869938.mp3
5.4M
میراث جاودانه ی عشق 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5778342978770702251.mp3
5.33M
وحید حیدری🎤 صلوات بر محمد(ص) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین سخنرانی آقا چند سال پیش طی یک عملیات محیرالعقول و ر
به نام خداوند علم و خداوند رای خداوند روزی ده و رهنمای سخنرانی وقتی از بنگاه راه افتادیم خانم گفت بریم خونه ی خواهرم گفتم تا ساری که نمیتونیم مزاحم این آقا بشیم خانمم گفت اصلا این ماشین تا ساری میتونه بره ؟😡 گفت میریم خونه ی اون یکی خواهرم خواستم فضا عوض بشه گفتم خانم ببخشید شما چندتا خواهر دارید گفت دَوِن شه کتار ره منم شه کتار ره بستم و به راننده گفتم بریم آقا بریم خونه ی خواهرش تا خونه ی خواهرش ۵ کیلومتر راه بود ولی ماشین سرجمع فقط حدود یک کیلومترشو رفت و بقیه رو من و خانم هل دادیم و چه حرفهای سردی که موقع هل دادن ماشین نشنیدم آخرش گفت ماشینتم مثل خودته گفتم تا حالا ماشینمون بود الان که خراب شد ماشین منه ؟ گفت نگو ماشین بگو ابوقراضه گفتم خا ولی شانسی که آوردیم دویست سیصد متر آخر رو ماشین خودش راه رفت و وقتی رسیدیم دم در خونه چه خبر بود چگ بنه زن همه سر کوچه بودن تخم و مرغ گلپر فت و فراوون خواهرش این تدارکات رو دید و وقتی ما رسیدیم و ماشینو دیدن گفتن اع چرا ماشین خودتونو نیاوردین ما اینهمه تدارک دیدیم خانم گفت همین ابوطیاره ماشین ماست و خواهرش نه گذاشت و نه برداشت گفت از جگ روش* خریدین گفتم آجی فقط ببین چقدر راه میره صندلی هاشو ببین چقدر نرمه آجی بدون توجه به توضیحات مبسوط من 😜به دخترش گفت خا همون یه تخم مرغ کافیه گلپرم بذارین برای گلپرنمک لازم داریم موقع برگشتن از آنجایی که راننده مون رفته بود گفتم راستی اینجا امنه ماشینو بذاریم خوهر زاده ش گفت اینو ببر تو بیابون چهار درشو باز کن اگه چیزی ازش کم شد بیا من کل خسارتتو میدم گفتم دون شه کتارره 😝 دیگه اینقدرام که میگین بد نیست به هر حال ماشینه دیگه حالا چراغ جلو و گلگیر نداشته باشه مگه راه نمیره😝 گفت والله کاش اتاقم نداشت ولی راه میرفت لااقل خاله م تو همین چندساعت ده کیلو لاغر شد گفتم چه بهتر پشت شیشه اش می نویسم لاغری تضمینی ده ‌کیلو در یک جلسه خانمم گفت تو هم بدرد همین کار فقط میخوری همه چیو به شوخی گرفتی گفتم صبر کن کارم بگیره برات بنز میخرم گفت کار؟ گفتم آره حمل و نقل مسافر به اقصی نقاط کشور گفت با این ماشین تو باید به مسافرا کرایه بدی😜 جگ روش: ضایعاتی ادامه ندارد😃 ارادتمند همه ی دوستان-سید
4_5820980862874815942.mp3
5.32M
《 هو 》 به الف به الف ... الف الله الف الّله يا هو هوَ حى هو حق هو مولا هو مولانا هو یا من لیس الا هو الله هو الله هو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5823373619220188853.mp3
25.12M
سنتی عصرگاهی سلمان بابایی، پرویز سیاهدشتی، سید کمال محمدی ، ابوالحسن خوشرو ، ذات الله استوان عمران و گروه طالبا🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر با اتّا گل قشنگ بهاری داشتمی چه روزگاری داشتمی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6034959582420275187.mp3
9.42M
🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5823373619220188883.mp3
3.39M
فارسی دویار🎤 قشنگیش اینه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
28.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال متهم گریخت خدا انشاالله قسمتت کنه مش قربون😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت یازهم اما مهرداد بخودش گفت تا زنگ بخوره چجوری این نونهارو نگهدارم کی
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت دوازهم مهرداد راهی برای فرار نداشت و هر چند توان مقابله هم نداشت اما مشت محکمی به صورت جاوید زد که از بینی اش خون جاری شد جاوید در حالی که صورتش رو با دستش گرفته بود گفت ببین داداش من مجبور بودم معاون با من لج کرده نمره ی انضباطم رو کم کرده ازونور هم تو درس ادبیات تو خیلی از من جلوتری برای اینکه شاگرد اول بمونم مجبور شدم با آقای ملکی کنار بیام بعدش اومد از پشت دستهای مهرداد رو گرفت و به اون قلچماق ها دستور داد بزننش اونها هم بی رحمانه مهرداد را زیر مشت و لگد گرفتند و یک جای سالم برای مهرداد نذاشتن سر و صورت مهرداد خونی شده بود و پاهاش چنان درد داشت که فکر کرد حتما شکسته جاوید به بچه ها گفت حالا دیگه بسه از جیبش پول در آورد و به هر نفرشون یه اسکناس داد مهرداد از درد به خودش می پیچید جاوید اومد بالاسرشو گفت ببین آقای شاگرد اول، اگه بخوای از دست من یا آقای ملکی شکایت کنی باید از خیر دبیرستان و کنکور امسال بگذری ملکی با کسی شوخی نداره جاوید دست مهرداد را گرفت که از جاش بلند بشه مهرداد در حالی که بزور داشت بلند میشد لگدی به جاوید زد که جاوید پرت شد اما بلند شد و خودشو تکوند و گفت بهت خوبی نیومده حالا خودت بیا تا جونت درآد جاوید رفت و مهرداد به حرف های زهرا فکر میکرد که چطور دختری که از اون خیلی کمتر بیرون می رفته و دوستان زیادی هم نداشته اینقدر حدسش درست و دقیق بود جاوید چند ماه برای عملی شدن نقشه اش تلاش کرد و آخرشم موفق شد مهرداد با همون حال زار و نزار بلند شد و با پای پیاده تا خونه شون رفت دیگه هوا هم کم کم تاریک شده بود مادرش با دیدن سر و وضع مهرداد زد تو سر خودشو گفت پسرم تصادف کردی ای خدا پسرم داغون شد زهرا و ملیحه و خواهرای کوچیکترش اومدن بیرون و صدای داداش جون داداش جونشون حیاطو پر کرده بود مهرداد گفت چتونه ندید بدید ها مگه ماشین داشتم تصادف کنم چیزی نیست بابا زمین خوردم زهرا گفت جاوید تو رو به این روز انداخت مادر گفت جاوید کیه دیگه زهرا گفت همون پسره که عید برامون وسیله آورد پدرش با اینکه نمی تونست راه بره خودشو بزور کشوند کنار پنجره ی چوبی و گفت نگران نباشید کتک خورده . مهرداد گفت شما از تو تاریکی چجوری تشخیص دادین ؟ پدر گفت لازم نبود ببینمت فقط یک کتک خورده دردشو پنهون میکنه تو اگه زمین میخوردی یا تصادف میکردی می نشستی تو حیاط و خودتو برای مادر و خواهرات لوس میکردی داداش ما خودمون اینکاره ایم مهرداد خندید و گفت فدای بابای اینکاره ام بشم باشه درسته ولی منم زدمشون پدرش گفت ما هم همینو میگفتیم همیشه و سرشو بزور از پنجره آورده بود بیرون و گفت تو واقعا ازین پسر دیلاقه کتک خوردی مهرداد گفت نه بابا چهار تا لات و لوت اجیر کرده بود پدر خندید و گفت میگم آخه پسرم ازونی که یه کارتن رو بزور حمل میکرد کتک بخور نیست بعد با خنده گفت میگم نکنه چهل نفر رو اجیر کرده چون تاریک بود صفرشو ندیدی مهرداد گفت پدر جان شمام وقت گیر آوردی باور کن پنج نفری ریختن رو سرم مهرداد اون شب تا بعد از شام صحنه ی کتک خوردنشو چندین بار باز سازی کرد و حتی یک بار اشتباها مشتش خورد به صورت ملیحه و ملیحه خانم فرش زمین شد و آخرش مهرداد قول داد ظرفای شامو بشوره به هوش اومد وگرنه تا فردا هم بیهوش می افتاد زهرا گفت حورا رو ندیدی مهرداد گفت تو هم گیرآوردی مارو من که زیر تیغ بودم زهرا خندید و گفت خداروشکر که الان صحیح و سالم کنارمونی مهرداد گفت راستی زهرا تو چجوری به جاوید شک کرده بودی در حالیکه زیاد ندیدیش زهرا گفت روم نمیشه داداش مهرداد گفت لوس نباش جون مهرداد بگو فقط شانسی حدس زدی یا واقعا شناختیش زهرا گفت ببین داداش کسی که ادعا میکنه دوستته هیچوقت به خواهرت بد نگاه نمیکنه مهرداد نیم خیز شد و گفت چیزی بهت گفته زهرا گفت اگه چیزی به من میگفت که همون روز میگفتم حسابشو بذاری کف دستش چیزی نگفت ولی نگاههاش مشکوک بود همونجا بود که حدس زدم نمیتونه دوستت باشه مادر مهرداد تا نیمه های شب هر چند دقیقه به مهرداد سر میزد و حالشو می پرسید مهرداد هم با خنده گفت اگه همینجور تا صبح بخوای حالمو بپرسی از بی خوابی حتما مریض میشم صبح صبحانه اش را خورد و دوباره کمی نون کوهی برداشت و داشت حرکت میکرد که زهرا گفت بچه ننه میخوای زخمای صورتتو به حورا خانم نشون بدی مهرداد گفت ولمون کن برای اون پیرزنه می خوام ببرم زهرا گفت ما هم گوش مخملی هستیم باور کردیم ولی یادت باشه ازش یه عکس بگیر ببینیم اصلا به خونواده ی ما میاد یا نه مهرداد گفت اون هم لابد میره آلبومشو میاره میگه ببر به خواهر شوهرام نشون بده حورا خانم ازون دخترایی نیست که شما فکر میکنید زهرا گفت باشه او یک فرشته است ما شیطان ما رعیت و او سلطان! خوبه حالا http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت دوازدهم داستان 🌸 بازی روزگار 🌸 مهرداد با خنده گفت هی تا حدودی و کفشی که حورا داده بود را پوشید و حرکت کرد اون روز با جاوید برخوردی معمولی داشت انگار که اتفاقی نیفتاده آقای ملکی هم اونروز اصلا تو مدرسه شون تدریس نداشت به آقای حیدری هم چیزی نگفت ولی آقای حیدری انگار منتظر بود مهرداد چیزی بهش بگه و چندین بار هم به مهرداد نگاه کرد و گفت پسر زرنگ مدرسه مون حالش چطوره مهرداد هم طبیعی رفتار می کرد و مثل قبل به آقای حیدری می گفت ممنونم آقای حیدری خلاصه زنگ خورد و مهرداد با ذوق و شوق تمام رفت نون هارو از مغازه ی پیرمرده گرفت و رفت طرف خونه ی حورا هنوز زیاد از دبیرستان دور نشده بود که موتوری کنارش نگه داشت و وقتی کلاهشو برداشت دید آقای حیدریه مجددا سلام کرد آقای حیدری گفت برات نگرانم آقا مهرداد اگه مشکلی داری به من بگو مهرداد گفت نه آقا الحمدالله اوضاع روبراهه آقای حیدری با خنده گفت ولی ظاهرا زمین خوردی مهرداد گفت آره آقا آقای حیدری گفت دفعه ی بعد که میخوای زمین بخوری مراقب باش چون اونایی که سراغ تو اومدن آدمای نرمالی نیستن منم مدرک مهمی ازشون ندارم که شرشونو از سرت کم کنم یک کم مراقب خودت باش مهرداد گفت آقا تعقیبم کردید آقای حیدری گفت به تعقیب لازم نداری مغازه سر کوچه ای که شما رفتید مال دامادمونه تورو نشناخت ولی جاویدو خوب می شناخت منم دیدم دیروز با جاوید رفتی نتیجه گیریش ساده هست مگه همون روز اول بهت نگفتم با آقای ملکی در نیفت مهرداد گفت چشم و آقای حیدری که رفت مهرداد الکی مسیر دیگه ای رو انتخاب کرد و وقتی مطمئن شد آقای حیدری رفت مهرداد بطرف خونه ی حورا حرکت کرد وقتی رسید در زد پیرزنه جواب داد کیه مهرداد گفت پسرتونم پیرزنه انگار که راستی راستی پسرش اومده گفت منتظر باش الان میام وقتی اومد با مهرداد خیلی گرم گرفت و گفت پسرم حورا خونه نیست مهرداد گفت من برای حورا خانم نیومدم پلاستیک نون رو بطرف پیرزن گرفت و گفت این نونهارو برای شما آوردم پیرزنه با دستش نونو فشار داد و گفت دستت دردنکنه ولی من که دندون ندارم پسرم مهرداد گفت ما هم با چایی میخوریمش پیرزن دوباره تشکر کرد و گفت یک کم وایسا شاید گلپری اومد مهرداد گفت گلپری کیه پیرزنه خندید گفت همون حورا جانت یه چند دقیقه ای ایستادن اما خبری از حورا نشد پیرزنه خواست بره اما دلش برای مهرداد سوخت و مهرداد را به حرف گرفت تا حورا برسه اما وسط حرفاش چیزی گفت که مهرداد رنگش زرد شد و دست و پایش لرزید صورتش داغ شده بود پیرزنه ترسید گفت چته پسرم چیشده مهرداد با لکنت گفت چیزی نشده من با اجازه تون برم اما همین لحظه حورا هم از راه رسید ادامه دارد.. نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5823373619220188971.mp3
4.32M
احمد طالبی🎤 کتولی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا