4_5814699434549723537.mp3
3.75M
جواد عباسی🎤
دل دل
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
33.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی هیولایی در پاریس
قسمت نهم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/14462
انیمیشن قبلی👆
35.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال سه در چهار
تو بدون تعهد هم آزادی😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5958309354082937731.mp3
6.31M
محمد تهرانی🎤
غریبه مه یاره
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5938208189878112454.mp3
4.63M
استاد علی اکبر رستگار🎤
ته وسّه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
5_6224235638648996955.mp3
5.39M
علی گرائیلی🎤
بارککلّا😍😜
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتمین توپ طلا تقدیم می شود به!!!!
مسی خانم اع ببخشید مسی طلا😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5859279296706646737.mp3
5.28M
احمد نیکزاد🎤
چرده بزو دار
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت اول در میان خانه ی کوچک و گلی که گوشه ای از سقفش را تازه تعمیر کر
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸
قسمت دوم
همسایه ها وقتی اومدند محمود رفته بود اما همسایه ها به احترام این پیرزن و به یاد مهربانی های پیرمرد ماندند و مشغول برگزاری مراسم تدفین در سکوت و گریه های گاه به گاه پیرزن شدند
محمود روبروی خونه ی سهیلا برگی از درخت افرا کند و روی دستش گذاشت و با دست دیگر ضربه ای به برگ زد برگ بخاطر ضربه و فشار هوا با صدای نسبتا بلند از هم شکافت و سهیلا صدا را شنید شاید نوعی حرکت رمزی بود که به ابتکار محمود انجام شد و سهیلا همیشه از این کارش ذوق میکرد
سهیلا وقتی محمود را دید گفت راستی محمود جان چرا پکری
محمود گفت ازین دقتت خوشم میاد با اینکه سعی کردم خودمو خوشحال نشون بدم اما از نگاهم می خونی چی تو دلمه
سهیلا گفت بله که میدونم پس یادت باشه هیچوقت به من دروغ نگی که در جا متوجه میشم و با خنده گفت اونوقته که سبیلتو دود میدم
حالا نگفتی چته دوباره خندید و گفت نکنه عاشق شدی ؟
محمود گفت پدرم فوت کرده
سهیلا گفت کی؟
محمود گفت همین یکساعت پیش
سهیلا گفت نگران نباش به گفته ی خودت پدرت نزدیک به شصت سالش بود دیگه باید زندگی را به تو می سپرد یادم بنداز آخر هفته یه پولی به من بدی به نیتش یه حلوای شیک بازاری بخرم ببرم دانشگاه پخش کنم
سهیلا اوایل آشناییش با محمود بهش گفته بود دختر یک آدم پولداره و پدرش کارخونه داره
اما بیشتر اوقات خونه ی عمه ش بود که دوتا روستا پایین تر از روستای محمود اینا بود و در مقایسه با روستای محمود بسیار بزرگتر و به قول سهیلا باکلاس تر بود
محمود هیچوقت پدر و مادر سهیلا را ندید
سهیلا میگفت بخاطر شکست در دو ازدواج قبلیش به هیچ مردی اعتماد نداره و محمود تنها کسی بود که تونسته تو قلب آهنیش نفوذ کنه محمود ازین توصیف ذوق زده شده بود و برای سهیلا از هیچکاری دریغ نمیکرد
یادشه اولین بار بخاطر اینکه بتونه کادوی تولد برای سهیلا بخره پدرشو مجبور کرد تنها داراییشون که یک گاو بزرگ بوده و فروش شیر و ماست کمک خرج زندگیشون بود رو بفروشه و پولشو بده به سهیلا تا مانتوی مورد علاقه شو بخره
سهیلا به چشم محمود اون شب خیلی قشنگتر از قبل شده بود و با ذوق میگفت محمود جان بالاخره اون مانتوی خوشگلو خریدم هرچند یکماه از تولدم گذشته
البته تو پولشو بموقع دادی ولی من اصلا فرصت نکرده بودم تا اینکه بالاخره امروز خریدمش میخوای ببینیش؟
محمود گفت البته
سهیلا فاطمه را صدا زد و گفت اون مانتو صورتیمو بیار
فاطمه گفت خودت میگی صورتی دیگه دیدن نداره که اما سهیلا اینقدر غر زد که دختر عمه ش فاطمه مجبور شد مانتو رو با جعبه ی بزرگش خِرکش کنه بیاره
اما سهیلا اجازه نداد مانتو رو از جعبه در بیاره و گفت ببین محمود جان اینم از هدیه ی تولد به من خیلی هم خوشگله ولی اگه بازش کنم یکساعت طول میکشه تا دوباره جمعش کنم
هر چند یمقدارم خودم گذاشتم روش
ولی به هرحال دستت درد نکنه
محمود محو تماشای سهیلا بود و اصلا به حرفهایش گوش نمیداد
سهیلا وقتی داشت خداحافظی میکرد گفت محمود جان یادت نره این مانتو بدون اون گردنبند مرواریدی که گفتم اصلا زیبایشو نشون نمیده
میتونی برام بخری یا نه؟
و با خنده ی شیطانی گفت یا اینکه برم سراغ یکی دیگه که پول خرج کن باشه!
خودتم می دونی کشته مرده کم ندارم
محمود کمی ترش کرد و گفت ازین شوخی ها با من نکن
من بهت قول دادم رو قولمم هستم هفتم پدر بشه خونه رو میفروشم
فاطمه از سهیلا خیلی می ترسید اما بالاخره نتونست طاقت بیاره و ساکت بمونه وقتی سهیلا رفت به محمود گفت ببین آقا محمود دختر داییم آدم نرمالی نیست یک کم حواست به خودت باشه
محمود گفت به تو ربطی نداره
ضمنا میدونم دلت پیش منه ولی اینو بدون یک تار موی سهیلارو با صدتا مثل تو عوض نمیکنم
فاطمه در حالی که اشک چشمهایش را با گوشه ی چادرش پاک میکرد گفت میدونم آقا محمود فقط میگم حواست به زندگیت باشه توروخدا به سهیلا چیزی نگی
محمود با خنده گفت تو که ازش میترسی چرا خودتو نخود هر آش میکنی
یکبار دیگه از سهیلا بد بگی بد می بینی
فاطمه گفت باور کنید از حسادت نیست من پدر مادرتو می شناسم میدونم چقدر برات زحمت کشیدند
محمود گفت باشه خیلی متحول شدم حالا برو تا گرگ تورو نخورده
ادامه دارد.....
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸 آهنگ مازنی🌸