eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
79.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
35.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن زیبای تام و جری و رابین هود قسمت چهارم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸 https://eitaa.com/ahangmazani/15070 انیمیشن قبلی👆
4_5940670284175511750.mp3
4.26M
نورالله علیزاده🎤 آی ربابه جان 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5940670284175511752.mp3
3.25M
وحید حیدری🎤 تولد😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجه کش نون😍👌 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
5_6226487438462683332.mp3
3.73M
محمدجان قلی زاده 🎤 یار در اِنه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت ششم محمود دست از پا درازتر به خونه برگشت اما مادرش را دید که با
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت هفتم فاطمه نمیدونست چه اتفاقی افتاده ولی دلشوره ی عجیبی داشت و با اینکه حال مناسبی نداشت با صدایی که انگار از اعماق قلبش بیرون میومد محمود را صدا میزد و میگفت محمودجان بیا رضا منتظرته نمیخوای پسرتو ببینی پسر خوشگلت عاشقته مادر محمود با آه و ناله صدا زد فاطمه جان بیا ببین محمودجانم چه پسر آرومی شده بیا ببین چه قشنگ پیش پدرش خوابیده فاطمه باورش نمیشد که اتفاقی برای محمود افتاده باشد اما محمود انگار بخشیده شد و از دنیا رفت فاطمه تا چند روزی در شوک بود و حتی یک لحظه هم روشو از پسرش رضا بر نمیگردوند فاطمه صورت محمود را در چهره ی معصوم رضا کوچولوش میدید و تصمیم گرفت علاوه بر وظایف مادری تلاش کنه که از محمود چهره و خاطره ای زیبا و رویایی برای پسرش بسازه و هر کار خوبی که برای پسرش انجام میده بگه وصیت محمودجانم بوده البته دروغ هم نگفته بود محمود تو این ماههای آخر واقعا عوض شده بود و تصمیم داشت هرچه کوتاهی در حق پدر و مادرش کرده بود و برای بچه ش جبران کنه هرچند اجل مهلتش نداد البته روزگار محبتی که به محمود کرده بود این بود که کسی مثل فاطمه را سر راهش قرار داد جز فاطمه هیچکس نمیتونست برای مادر محمود پرستار و برای پسرش مادر خوبی باشه فاطمه هرچند هیکل بزرگی نداشت اما قلبی به وسعت دشت و اراده ای به استواری کوه داشت فاطمه مونده بود با دوتا مادر پیر و یه نوزاد که از همون ساعات اول زندگی از نعمت داشتن پدر محروم شده بود فاطمه روزی که رفت برای پسرش شناسنامه بگیره با اینکه قصد داشت اسمشو همانطور که محمود وصیت کرده بود رضا ثبت کنه اما بی آنکه خودشه بخواهد وقتی مسئول ثبت اسم نوزاد را ازش پرسید گفت بنویسید محمودرضا با خودش گفت بهتر هم شد با بردن نام پسرم هم یاد محمود برام زنده میشه همه وصیتشو بجا آوردم اما وقتی شناسنامه را گرفت و مادر محمود اسمشو شنید از هوش رفت فاطمه هم با خودش فکر کرد که با این اسم هربار باید مادر محمود و من حسرت بخوریم وقتی مادر محمود به هوش اومد فاطمه گفت مادر جان یادتون باشه ما رضا صداش میزنیم چون محمودجان هم این اسمو دوست داشت فاطمه اولین کاری که کرد با مشورت با مادر محمود را به خونه ی مادرش برد تا هم مادرش از تنهایی در بیاد و هم مادر محمود راحت تر باشه فاطمه بعد از چهلم محمود با تلاش بسیار دست به هرکاری زد و بالاخره تونست یه چرخ خیاطی پیشرفته بخره فاطمه شبها گلدوزی و خیاطی میکرد و روزها خونه ی مردم کار میکرد تا زندگی متوسطی برای خودش و خانواده اش که الان دیگه چهارنفر شده بودند و مادرش هم توان کارکردن نداشت مهیا کنه اما در این راه مانع بزرگی سر راهش بود مردم بعد از چهلم محمود زیر پای مادر فاطمه نشستن که فاطمه هنوز خیلی جوونه نباید بذارین به پای شما و بچه ش بسوزه و اونقدر تو گوش این پیرزن خوندن که مادر فاطمه هم به این کار راضی شد و هر روز با فاطمه در این مورد حرف میزد مادر محمود هرچند یواشکی از این حرفها گریه میکرد اما چون فاطمه را دوست داشت و فکر میکرد مصلحت فاطمه در ازدواج مجدد هست به این امر راضی بود و گاهی فاطمه را نصیحت میکرد که حتما به حرف مادرش گوش کنه اما فاطمه در جواب همه حتی مادر محمود فقط یک جمله میگفت و اون جمله هم این بود که میگفت محمود برای من نمرده است به مادرش میگفت هرکی فکر میکنه محمود مرده در اشتباهه و با این حرف از خواستگارهای جور و واجور فرار میکرد تمام تمرکزش روی نگهداری از بچه ش بود و رسیدگی به مادر خودش و مادر محمود روزها از پی هم میگذشت و فاطمه هر روز پرتلاش تر از روز قبل کار میکرد و کار میکرد بالاخره با اولین درآمد قابل ملاحظه ش سنگ قبر زیبایی برای آرامگاه محمود سفارش داد و از آن لحظه انگار خونه ی جدید و مشترکی ساخته هر وقت دلش میگرفت یا دلتنگ بود میرفت کنار مزار محمود و با او درد و دل میکرد و گاهی هم گزارش کار میداد از حال و روز خودش میگفت حتی وقتی پسرش رضا یه حرکت جدیدی یاد میگرفت فاطمه سریع چادر سر میکرد و بطرف مزار محمود میرفت http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸 👇👇
ادامه قسمت هفتم داستان 🌸گم شده در تاریکی🌸 گاهی هم روزها را در کلبه که زمانی خونه مشترک فاطمه و محمود بود می موند و برای خودش و محمود غذا درست میکرد و میبرد سر مزارِ محمود می نشست و بچه ها رو دور خودش جمع میکرد و برایشان قصه ی زندگی اش را تعریف میکرد و با همان بچه ها غذایی را که درست کرده بود می نشست و می خورد و از بچه ها میخواست برای محمود فاتحه بفرستن چون بچه ها فاتحه بلد نبودن روزی دو سه کلمه بهشون یاد میداد قبل از غروب به خونه بر میگشت کم کم بچه هایی که سوره ی حمد بلد نبودن یا نماز را خوب یاد نگرفته بودن زیاد شد و فاطمه مثل معلمی با متانت و اخلاق خوش به آنها آموزش میداد و خانواده ها هم از این کار فاطمه استقبال کردند و برایش هدیه هایی هر چند کوچک می فرستادن و فاطمه تشکر میکرد فاطمه از این وضعیت راضی بود با اشتیاق تمام منتظر بود پسرش بزرگتر بشه تا راحت تر به کارهاش برسه ادامه دارد..... نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸
4_5938049443591883545.mp3
6M
علی حمیدی🎤 فکر یار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسمان چالوس😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5940552241294349141.mp3
16.53M
ابی عالی 🎤 ریمیکس 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا