5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مِلک و مه سَر اويا دِنّه گالشون
فِلِ بنِ کِلوا دِنّه گالشون
شيردارو مَمْرزو نَمْدارِ چَرده
گوگ تِلاره مینا دِنّه گالشون
✍منصور فیروزجایی
کلوا نون 🍪
🎶@AHANGMAZANI❤️
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸گمشده در تاریکی🌸 قسمت سی و هفتم موقع ناهار رضا و کارگرها دست از کار کشیدن و خواستن برن بیر
داستان 🌸گمشده در تاریکی🌸
قسمت سی و هشتم
وسط گفتگو بودن که صدای در اومد
معصومه رفت بیرون و با اوقات تلخی گفت بله چه خبرتونه درو ازجا کندین نقاشی تون دوزار نمی ارزه ولی کل رو مخ ما دارید راه میرید رضا رو ایوون بود و صدای معصومه رو شنید گفت صبر کنید خودم میرم در رو باز میکنم
معصومه گفت اع شما اینجا بودین
نکنه فکر کردین اومدین سیزده بدر دوستاتونم دعوت کردین
رضا گفت والله ما به کسی آدرس اینجارو ندادیم
معصومه گفت باشه باور کردم الان بیزحمت بجای معطل کردن برین درو باز کنین رضا وقتی در رو باز کرد پیرزنی خوش پوش و با مقنعه ای سفید که بسیار با سلیقه زیرچونه اش هم سنجاق شده بود و عصای قشنگ و خراطی شده ای دستش بود رضا محو خوش سلیقگی پیرزنه شده بود همون دم دروازه ایستاده بود پیرزن با عصا در رو هل داد و گفت لااقل کنار برید که بیام تو دیگه
رضا کنار رفت و گفت ببخشید اما تو زیر لب گفت اینجا چرا همه دعوا دارن پیرزن عصاشو زد به پای رضا و گفت یا مثل مرد درست حرف بزن یا دهنتو ببند و برو سر کارت
معصومه خندید و گفت ای جانم مادربزرگ قشنگم مگر اینکه تو حریف اینا بشی ما که نتونستیم
مادر بزرگ به معصومه اخم کرد و گفت بدو برو خونه چادرتم جمع کن نکشه رو زمین
رضا خندید انگار یک کم دلش خنک شد و دوئید رفت سمت طبقه ی بالا
مادر بزرگ وفتی رفت تو اتاق سارا را بوسید و گفت دخترم حالش چطوره
معصومه گفت خدا شانس بده تو مادربزرگ منی به من اخم میکنی بعد با اشاره به سارا گفت این دختر غریبه رو می بوسی
مادر بزرگ دوباره به معصومه چشم غره رفت و گفت خوشم نمیاد پیش یه پسر غریبه نیشت باز باشه
معصومه گفت ببخشید ولی پسر قابل اعتمادیه
مادرر بزرگ گفت پس سعی کن پسر قابل اعتماد باقی بمونه و با عصا زد تو کمر معصومه و گفت شوهر میخوای باید صبور باشی و سر به زیر نه مثل سنجاب پیش پسرا با دمت گردو بشکنی
معصومه گفت ما تسلیمیم و بلند شد که آماده بشه بره خونه
مادربزرگ گفت چرا نمی مونی
معصومه گفت کار دارم وگرنه می موندم و مخ این پسره رو میزدم رو به سارا چشمکی زد و گفت شوهر نقد اینجا آماده س من چرا دنبال نسیه باشم
مادر بزرگ گفت این پسر اگه میخواست مثل تورو بگیره الان سی تا زن داشت
معصومه با لوس لوسی گفت اع نگووو ننه جون
مادر بزرگ گفت درد و ننه جون بهت نمیگم بگو مادرجون یا مادربزرگ
معصومه خندید و گفت اگه شوهر میخوای باید دختر سربه زیری باشی با مادرجون گفتن من کسی نمی گیرتت مادر بزرگ از جاش پاشد که با عصا بیفته به جون معصومه سارا اومد جلو و گفت ایندفعه رو ببخشش من ضامنش میشم
و بعدش سه تایی خندیدن
وقتی معصومه رفت مادربزرگ به سارا گفت برای امشب یه غذای حاضری میخوریم بیا پیشم بشین که من همین چند وقتی که ندیدمت دلم برات یه ذره شد
سارا مادربزرگو بوسید و گفت شما چقدر مامان خوبی هستین الهی دورتون بگردم
مادر بزرگ گفت لوس نباش من که همسن مامانت نیستم مادربزرگتم
ولی وقتی یادش اومد سارا مادر نداره سرشو انداخت پایین و یواشکی اشک ریخت سارا فهمید مادربزرگ ناراحت شد گفت مادر جون بخدا با بودن شما اصلا دلتنگی نمیکنم
فقط دلم برای یه نفر تنگ شده که داره دلم آتیش میگیره
میدونم همین نزدیکی هاست ولی بهانه ای ندارم که بهش سربزنم
بعدشم به یه نفر قول دادم و تا زنده ام باید رو قولم باشم و خودم نرم سراغش ولی دعا میکنم کاش منو پیدام کنه چون واقعا دلم براش تنگ شده
مادر بزرگ گفت اون آقا یا خانم خوشبخت کیه که دل دخترمونو برده بگو برم با همین عصا بزنم میون کمرش که دل مهربون دخترمونو با نیومدنش تنگ کرده
سارا گفت هیچی مادرجون البته اون هم تقصیری نداره چون من خودم نخواستم منو ببینه ولی الان پشیمون شدم
مادربزرگ گفت به پسرم قول دادی
سارا گفت بله به آقا ایرج قول دادم البته ایشون که از من نخواستن من خودم خواستم
مادر بزرگ گفت والله هرچی به شما جوونا میخوایم نزدیک بشیم شما خودتون دور میشین من الان نمی فهمم چرا خودت قول دادی کسی که میگی رو نبینی و باز خودت دلتنگشی مگه کیه اون که برات اینقدر مهمه
سارا گفت اون همون کسیه که میخواست حامی من باشه ولی شانس باهاش یار نبود و پسرش به مشکل خورد و دارو ندارشو داشت از دست میداد
ولی من بخاطر یه بدهی بزرگی که بهش داشتم بدون اینکه خبر داشته باشه بدهیشو قبول کردم و الان پسرش آزاد شد
مادر بزرگ گفت لااقل آدرس پسرشو بده من بلدم چجوری خامش کنم که هم مادرشو بیاره تو ببینی و هم اصلا تو رو بگیره و از دستت راحت بشیم پاهام درد گرفت از بس اومدم پیش تو و رفتم پیش عروسم اینقدر هم دوسداشتنی شدی که نمیدونم بین تو و عروسم کدومو انتخاب کنم
سارا گفت از محبت زیاد شماست مادرجون ولی استغفرالله چون من به یکی قول ازدواج دادم و نمیتونم زیر قولم بزنم
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
👇👇