eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
79.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت سوم ببین مریم جان یکی از گل خوشش میاد یکی از سبزه یکی دریا دوست داره یک
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت چهارم بعد از مرگ رعنا و پسرش مریم علاوه بر غم از دست دادن یک دوست مهربان بفکر عاقبت خودشم بود و نمیدونست تکلیفش چی میشه کوچ کشی از روستایی که تقریبا با مردمش اُخت شده بود و رفتن به جایی که نمیدونست کجاست غم سنگینی بود که بر دلش،سنگینی میکرد مریم تا چهلم رعنا هر شب منتظر بود اهالی روستا محترمانه عذرشو بخوان و مریم را با پسر کوچکش راهی روستای دیگری کنند ازکجا معلوم یه رعنای دیگه در روستایی دیگه منتظرش باشه با یه بچه ی کوچیک و جیبی خالی از پول مریم در این مدت هر روز سرمزار رعنا و پسرش میرفت و تا غروب کنار قبر رعنا می نشست و خطاب به رعنا می گفت ولی این رسمش نبودا مگه نمیگفتی سهرابو مثل پسرت دوس داری مگه نمیگفتی سهراب چرا حرف نمیزنه ! مگه نمیگفتی یادت باشه پسرت باید به من بگه خاله جون الان من به سهراب چی بگم؟ بگم خاله ت نامردی کرد و ما رو تو یه روستای غریب تنها گذاشت و رفت؟ سهراب کوچولو در حالی که روی قبرها می دوید و بازی میکرد اومد پیش مادرش و با دستش اشکاشو پاک کرد و با اشاره به قبر رعنا گفت آله آله صدای گریه مریم بلندتر شد و گفت سهراب جون خاله بی معرفت بود من و تو رو دیگه دوست نداشت سهراب با همون زبون بچگانه ش گفت دوس دوس آله دوس مریم گفت آره عزیز ولی کاش اینقدر دیر به حرف نمیومدی خاله دیگه صداتو نمیشنوه رعنا فقط دوستم نبود خواهرم بود؛ مادرم بود؛ برادرم بود رعنا همه ی زندگیم بود ولی یه عیب بزرگ داشت رفیق نیمه راه و بی معرفت بود شب چهلم با کمک مردم و تلاش مریم یه مراسم ساده اما پرارزشی گرفتند و آخر شب همسایه ها از مریم خداحافظی کردند و خواستند که برن مریم با صدای گرفته و شرمندگی بزرگِ محل را که همه حاج آقا صداش میزدن صدا زد و گفت حاج آقا می دونم تو این چهل روز بزرگواری کردین و هیچ حرفی نزدین من کاری برای شما نکردم اما چهل روز خرجمو دادید و منو تحمل کردید خواستم از شما خداحافظی کنم چون صبح زود میخوام برم حاجی گفت به به خداروشکر پس آقاتون پیداش شده؟ مریم گفت نه ! حاجی گفت پس کجا میخوای بری مریم گفت نمیدونم درسته مردمی به معرفت شما پیدا نمیشن ولی به هرحال یه جایی رو پیدا میکنم حاجی خانمشو صدا زد و گفت حاج خانم اون وصیت نامه ی رعنارو برای مریم نخوندی مگه حاج خانم گفت من که سواد درست حسابی ندارم حال مریم هم اینمدتها خوب نبود گفتم چهلم بشه خودتون براش بخونین بهتره حاجی گفت امشب چهلمش بود دیگه برو وصیت نامه را بیار حاج خانم دخترشو فرستاد و دوباره چند نفر از مردم روستا برگشتن خونه وقتی حاجی وصیت نامه رو می خوند مریم زار زار گریه میکرد و البته حاج آقا هم با صدای بغض آلود میخوند رعنا نه تنها به مریم که حتی برای چند سال بعد سهراب هم فکر کرده بود رعنا نوشته بود: سلام به حاج آقای عزیز و مردم عزیز روستا که در این چند سال مزاحمتون بودم و اصلا احساس سربار بودن نکردم حاج آقای عزیز که در این مدت چند سال با من مثل دخترت رفتار کردی و حتی گاهی بخاطر من بچه هاتو دعوا میکردی تا به من بی احترامی نکنند هرچند که از هیچکدامشان بی احترامی ندیدم الان که این نوشته رو میخونید نمیدونم چند سال مزاحمتون بودم ولی بابت این چند سال از هیچکدام از شما نه تنها گله ای ندارم که صمیمانه هم سپاسگزارم شما حتی با اینکه می دونستید پسرم مشکل داره و چهره اش واقعا برای شما نازیبا بود اما معرفت بخرج داده و حتی یکبار هم کنجکاو نشدین که ببینینش و یا از من بپرسین شما خیلی راحت با خلقت و حکمت خداوند کنار اومدید و برای من الگوی مهربانی و گذشت و چشم پوشی بودید خواهرم مریم را به شما می سپارم و خونه ای که خودتان لطف کردید و به من بخشیدید را با رضایت قلبی به مریم خانم هدیه میکنم حاج آقای بزرگوار مقداری پول ، پیش شما دارم که اگر بدهی ای به شما ندارم خواهش میکنم آن پول را برای پسر مریم هزینه کنید تا پشتوانه ای برای مریم بشه مریم از خواهر هم به من دلسوزتر بود و جز پسرش کسی رو نداره درسته مثل من نمیتونه کار کنه اما اگه کاری بهش بسپرین مطمئنم از پسش بر میاد اگر هم نتونست مطمئنم آنقدر دل بزرگی دارید که نذارید کمبودی احساس کنه از همه حلالیت می طلبم و به درگاه خدا برای همه ی شما دعا میکنم خدا نگهدارتان - رعنا زنی با بیشترین فامیل نزدیک مریم نمیدونست چی بگه حاج آقا در حالی که اشکشو پاک میکرد لبخندی زد و گفت مریم خانم چیکار کردید که دل رعنا خانم مارا ربودید حالا با این توصیف باز هم میخوای بری مریم گفت من که جایی ندارم ولی اگر جایی هم داشتم کجا می رفتم که مردمش بهتر از شما باشند درسته رعنا خانم منو نازک نارنجی بارآورد ولی من هم کارگری کردم و لازم باشه هرکار سختی بگین انجام میدم و در ازاش فقط یه زندگی آروم برای خودمو پسرم میخوام AHANGMAZANI❤️ 🌸❄️آهنگ مازنی❄️🌸 👇👇
ادامه ی قسمت چهارم داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 مریم فرداش دستی به سر و روی خونه کشید و حیاط و حتی کوچه ی اطراف رو آب و جارو کرد و به حاج خانم سپرد که اگر مردم محل کاری دارند به من بگو با جون و دل انجام میدم در قبالش هم پولی نمیخوام همینکه مقداری غذا برای من و پسرم بدهند کافیه حاج خانم گفت این حرف ها چیه تو باید خونه تو نوسازی کنی برای پسرت لباس بخری مدرسه بفرستی و.... اصلا نگران نباش رعنا خانم حتما بهت گفته اینجا زن تنها بیشتر از هرکسی امنیت داره و دیدی که خونه اش اصلا قفل و کلید نداره اینقدری هم که در و پیکر داره فقط بخاطر اینه که حیوون درنده ای نیاد تو خونه خاطرت جمع باشه نمیذاریم بهت سخت بگذره خونه ها رو هم می بینی همه ش تقریبا شبیه همه اینجا هیچکس حق نداره پولدار بشه مگر اینکه همسایه هاش هم وضعشون خوب باشه تا من و حاج آقا زنده ایم بهت قول میدم کمبودی احساس نکنی مریم تشکر کرد و با اشتیاق بیشتری به کارهای خونه رسید و از فرداش هم هر کس کاری داشت به مریم میگفت و در ازاش هم پول و هم مقداری میوه یا غذا بهش میدادن مریم هم برای تربیت سهراب از هیچ کاری دریغ نکرد و از راهنمایی های حاج آقا هم غافل نبود اولین روزی که سهراب به مدرسه رفت مریم احساس غرور و خوشبختی کرد و ازینکه مردم سهراب را پذیرفتند خوشحال بود اما سهراب هر روز شکفته تر و سرحال تر میشد و کم کم حالت زشتی که صورتش موقع خنده داشت زیبا و زیباتر شد و تا جایی که توی محل به پسر خوشگل معروف شد پسری با چشمان درشت و موهای تقریبا بور و لپهای پر که وقتی می خندید چالی روی گونه اش می افتاد که مردم خوششان میومد و صلوات میفرستادن سهراب دوران ابتدایی رو که تموم کرده بود بخاطر مادرش نتونست ادامه تحصیل بده ولی به جاش گوسفند اهالی را به چرا میبرد و در قبالش مزد میگرفت یک روز سهراب به مادرش گفت میخوام پول جمع کنم تا برات یه خونه تو شهر بخرم و به اون شوهر نامردت نشون بدم که لیاقتتو نداشت مریم برای اولین بار زد تو دهن سهرابو گفت هیچوقت چه پیش من چه در غیاب من به پدرت بی احترامی نکن تو هم اگه از همون اول اینقدر خوشگل بودی الان من هم سر خونه زندگیم بود کی بهت گفته شوهرم نامرد بوده سهراب گفت شنیدم بهت تهمت زده مریم گفت خوب به تو چه مریم نگفت که شوهرش حتی سهراب را اصلا دوست نداشت نمیخواست تو دل صاف بچه ش کینه ی کسی باشه که باهاش نسبت خونی داره مریم دلش برای شوهرش تنگ شد با خودش گفت درسته که به من بی معرفتی کرد ولی تا قبل از سوء تفاهم مرد خوبی بود ادامه دارد نویسنده: ساداتی AHANGMAZANI❤️ 🌸❄️آهنگ مازنی❄️🌸
‌🌹شما دعوتید به      کانال راز بقا و حیات وحش در ایتا🌹        👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1515782637Cae7fa1aec5 👆
4_5827854416866186075.mp3
16.53M
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند دست من را بین دست مهدی زهرا گذار هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند AHANGMAZANI❤️ ❄️کانال آهنگ مازنی❄️
4_6032887741736292249.mp3
7.57M
زنده یاد علی گلپور🎤 کتولی و نجما 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸