8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 پیرمرد ۹۰ ساله ی یزدی صاحب فرزند شد
🔸فرزند بزرگ این پیرمرد، ۵۷ ساله است.
اسم بچه ش یادش نبود😜😂
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
🌸داستان دریاچه ی قو🌸
بر گرفته از خاطره ی وودی آلن
قسمت اول
چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم....!!
عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک ته استکانی میزد وپانزده سال از خودم بزرگتر بود.!
اون هر روز به خونه ی پیرزن همسایه میومد تا پیانو یادبگیره، از قضا زنگ خونه ی پیرزن خراب بود ومعشوقه ی دوران کودکی من زنگ خونه مارو میزد ، منم هر روز با یه دست لباس اتوکشیده میرفتم پایین و درو واسش باز میکردم، اونم میگفت: ممنون عزیزم
لعنتی.... چقدر تو دل برو میگفت عزیزم...!!!
و این عزیزم گفتن های او عاقبت کار دستم داد
پیرزن همسایه چندماهی بود که داشت آهنگ « دریاچه قو» چایکوفسکی رو بهش یاد میداد ، و من هم از پشت دیوار عاشقانه گوش می کردم !خوشبختانه به اندازه ی کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، بهرحال تمرین دختره رو بی استعدادی اون چربید و داشت کم کم یاد میگرفت...
اما پشت دیوار حال وروز من چندان تعریفی نداشت، چون میدونستم پیرزن همسایه فقط بلده همین آهنگ رو یاد بده و بعداز این کلاس تمام میشه واسه همین دست بکار شدم و
فکری بخاطرم رسید و شبش با دقت تمام نقشه کشیدم و صبح نقشه را یکبار دیگه مرور کردم تا ساعت ۴ وقت داشتم لذا با تمام قوا به اجرای نقشه فکر کردم و ساعتی بعد نقشه را پیاده کردم
با سادیسمی تمام و یواشکی از دیوار خانه ی پیرزن بالا رفتم و با دلهره چند صفحه از نتهای آهنگ رو گرفتم و با بقیه ی نت ها جابجا کردم و بی آنکه لو برم با موفقیت پایان نقشه را اعلام کرده و به خودم برای این پشتکار آمیخته به هوش و درایت تبریک گفتم
آن روز هم درست سر ساعت چهار با لباسی شیک و موهای مرتب که کمی آب زده بودم تا برقش چشم معشوقم را بگیرد منتظر در زدن آن دختر شدم مادرم بی خبر از دل آشفته ی پسرش ازینکه می دید روز به روز مرتب تر و تمیزتر میشم برای اینکه به حالت کارخانه برنگردم! بیشتر و بیشتر تشویقم می کرد روز بعد و روزهای بعد دختره می آمد و کلماتی که بین ما رد میشد بیشتر و صمیمی تر میشد او بخاطر اینکه من بچه ی مودبی بودم با من صمیمی تر برخورد میکرد و من بخاطر عشق آتشینم که آنوقت ها حتی نمیدانستم یه این علاقه ام عشق آتشین می گویند هر بار کلمات عاشقانه و زیبا حفظ میکردم تا دلش را به دست بیاورم
او شروع می کرد به نواختن دریاچه ی قو و من دیوانه وار کنار دیوار گوش میکردم و لذت می بردم
شک ندارم آن روز اجرای نقشه ی شومم وقتی دختره شروع به نواختن کرد کل قوهای دریاچه داشتن زار میزدن وپیرزن جیغ میکشید و روح چایکوفسکی هم توی گور می لرزید.
تنها کسی که لذت میبرد من بودم
پیرزن چون هوش وحواس درست حسابی نداشت متوجه ی تغییر و جابجایی نُت ها نشد. و این نواختنهای اسفناک را به بی استعدادی دختره نسبت میداد همه چیز خوب بود و هرروز صدای زنگ در و سلام خانوم خوشگل گفتن من و ممنون عزیزم گفتن های او وصدای بد پیانو. تااینکه یک روز پیرزن مرد. فکرکنم دق کرد.!
او دق کرد و من هم حیران ازین واقعه که عاقبتش چه خواهد شد
یعنی او دیگر نخواهد آمد یعنی دیگر صدای دلنشین ممنون عزیزمش را نخواهم شنید
اما چون مراسم تدفین آن مرحوم فرداش بود و امید اینکه او هم خواهد آمد کمی از نگرانی هایم را علی الحساب کمتر کرده بود بعداز اون دیگه اون چند هفته ای او را ندیدم ، هر شب با غصه به رختخواب می رفتم و هر صبح با بی میلی از خواب بر می خواستم
دیگر نه شیک بودم و نه شاد
مادرم فکر میکرد من مربض شدم لذا چندین بار در این مدت مرا به دکتر خانوادگیمان نشان میداد و دکتر هم میگفت چیری نیست بچه ها در این سن معمولا گاهی اینجور میشن
در دلم به دکتر فحش میدادم که یعنی همه بچه ها عاشق نوازنده ای میشن که استادش پیرزن هست و از شانسشون می افتد و می میرد؟!!!!
یک روز که با دلتنگی و بی حوصلگی از مدرسه بر میگشتم درست دو کوچه بالاتر از منزل ما صدای پیانو به گوشم خورد
اولش فکر کردم که شاید دارم خیال میکنم
اما نه! واقعا صدای پیانو بود و آهنگ دریاچه ی قو و خیلی زیباتر از نواختن آن دختر که در روز تدفین فهمیدم نامش ماری هست چون با مادرم همصحبت شده بود و من هم از خدا خواسته بیشتر و بهتر از مادرم به حرفش گوش میکردم و حتی همین الان که سالها از آن روز میگذرد تک تک کلمات و نوع ادا کردنش را از حفظم آن روز خودش میگفت " لیسانس موسیقی دارد و شهرشان با ما چهار ساعت فاصله دارد اما چون در شهر ما درس میخواند کلاس موسیقی اش را هم همینجا ادامه داد حال درسش تمام شده بود و فقط مانده بود که مدرک پیانو بگیرد و برود که از بخت بدش خانم آنتوانت مرد "
نمیدانست که این بخت بد او نبود بلکه از بخت سیاه من بود که از اینهمه پیرزن در دنیا که بالای صد سال عمر میکنن تنها همین پیرزن همسایه ی ما باید در سن ۷۵ سالگی بمیرد
ادامه دارد.........
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
@AHANGMAZANI(6).mp3
3.8M
علی حمیدی🎤
دلخواه برو بوریم اره شو بیه
دلخواه برو بوریم موقع خو بیه
ِانگور مل بیما شمع بکشیمه شمع
رعیت وچه بیما ته جا داشتمه بحث
بِمه(بِیما) :بودم
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
226296240 (1).mp3
3.58M
بهادر ییلاقی🎤
برو نشکن مه دل ره
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
❤آهنگ مازنی❤
بهادر ییلاقی🎤 برو نشکن مه دل ره @AHANGMAZANI❤️ 👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
دادا آمل کلا پنج تا پل داره همه ره مهریه کنی اگه طرف بذاره اجرا ما چیکار کنیم 😳😜
AHANGMAZANI (2).mp3
8.08M
تکدست
احسان احسان اتا زندونی ره هم بخون😍
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
️غمگین بیکلام_️.mp3
2.75M
آهنگ بیکلام
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
️برار_️.mp3
6.94M
من شه برار قریون😔
کلّاک :موج
#بازپخش
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
@AHANGMAZANI (4).mp3
5.87M
علیرضا باباجانی🎤
شاید
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
@AHANGMAZANI (5).mp3
3.33M
افسرشهیدی🎤
روزی که ازتوجداشم روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام؛ فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بیدمجنون عکس قلبتو پوشنده
بعدتو گریه رفیقم .....✌️
@AHANGMAZANI❤️
👆🌸کانال آهنگ مازنی🌸👆