فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه دوستان آرش موسوی و آرش های دیگه
عاقبتش اینه😂
😂😂😂😂
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
AHANGMAZANI (1).mp3
1.24M
نوروزخوانی به سبک قدیم😍
🌸🌼🎋🌱
@AHANGMAZANI❤️
👆🍀کانال آهنگ مازنی🍀👆
AHANGMAZANI (2).mp3
5.95M
مولودی جشن امام زمان در شیراز
محمد حسین شیرازی🎤
تقدیم به شیرازی های مقیم و یا مهمان در استان مازندران😍
😍😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنه ره مارمه بیاریم
او و آینه بیاریم
کچیک بوره گهته سلام
دل بی کینه بیاریم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
AHANGMAZANI.mp3
8.84M
علی دیوسالار🎤
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
5_6305569112210801751.mp3
3.44M
میثم شیخی🎤
یار بمو مر داغون هاکرده
اَی مره پریشون هاکرده .
دل نمیره دلبر نمیره
عاشقی ره ار سر بهیره
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
تبلیغ مشاغل از ۱۵ اسفند به مدت ۱۰ روز با ۴۰ درصد تخفیف
پست آزاد ۵۰ هزار تومان
شبانه ۸۰ هزار تومان 🙏
(تخفیف فقط برای تبلیغ مشاغل می باشد)
ارتباط با ما
@seyyedzs
🌸داستان اطلاعات لطفا🌸
هنوز جعبه قديمي و گوشي سياه و براق تلفن که به ديوار وصل شده بود به خوبي در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نميرسيد ولي هر وقت که مادرم با تلفن حرف ميزد مي ايستادم و گوش ميکردم و لذت ميبردم .بعد از مدتي کشف کردم که موجودي عجيب در اين جعبه جادويي زندگي مي کند که همه چيز را مي داند . اسم اين موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ مي داد. ساعت درست را مي دانست و شماره تلفن هر کسي را به سرعت پيدا ميکرد.
بار اولي که با اين موجود عجيب رابطه بر قرار کردم روزي بود که مادرم به ديدن همسايه مان رفته بود . رفته بودم در زير زمين و با وسايل نجاري پدرم بازي ميکردم که با چکش کوبيدم روي انگشتم. دستم خيلي درد گرفته بود ولي انگار گريه کردن فايده نداشت چون کسي در خانه نبود که دلداريم بدهد.
انگشتم را کرده بودم در دهانم و همين طور که ميمکيدمش دور خانه راه مي رفتم . تا اينکه به راه پله رسيدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوري رفتم و يک چهار پايه آوردم و رفتم رويش ايستادم.
تلفن را برداشتم و در دهني تلفن که روي جعبه بالاي سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ.
صداي وصل شدن آمد و بعد صدايي واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات.
انگشتم درد گرفته …. حالا يکي بود که حرف هايم را بشنود ، اشکهايم سرازير شد.
پرسيد مامانت خانه نيست؟
گفتم که هيچکس خانه نيست.
پرسيد خونريزي داري؟
جواب دادم : نه ، با چکش کوبيدم روي انگشتم و حالا خيلي درد دارم.
پرسيد : دستت به جا يخي ميرسد؟
گفتم که مي توانم درش را باز کنم.
صدا گفت : برو يک تکه يخ بردار و روي انگشتت نگه دار.
يک روز ديگر به اطلاعات لطفآ زنگ زدم.
صدايي که ديگر برايم غريبه نبود گفت : اطلاعات.
پرسيدم تعمير را چطور مي نويسند ؟ و او جوابم را داد.
بعد از آن براي همه سوالهايم با اطلاعات لطفآ تماس ميگرفتم.
سوالهاي جغرافي ام را از او مي پرسيدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست.
سوالهاي رياضي و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که بايد به قناريم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم.
روزي که قناري ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگيزش را برايش تعريف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهايي را زد که عمومآ بزرگترها براي دلداري از بچه ها مي گويند . ولي من راضي نشدم.
پرسيدم : چرا پرنده هاي زيبا که خيلي هم قشنگ آواز مي خوانند و خانه ها را پر از شادي ميکنند عاقبتشان اينست که به يک مشت پر در گوشه قفس تبديل ميشوند؟
فکر ميکنم عمق درد و احساس مرا فهميد ، چون که گفت : عزيزم ، هميشه به خاطر داشته باش که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند
من حس کردم که حالم بهتر شد.
وقتي که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتيم … دلم خيلي براي دوستم تنگ شد
اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبي قديمي بر روي ديوار بود و من حتي به فکرم هم نميرسيد که تلفن زيباي خانه جديدمان را امتحان کنم.
وقتي بزرگتر و بزرگتر مي شدم ، خاطرات بچگيم را هميشه دوره ميکردم . در لحظاتي از عمرم که با شک و دودلي و هراس درگير مي شدم ، يادم مي آمد که در بچگي چقدر احساس امنيت مي کردم.
احساس مي کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نيرويش را صرف يک پسر بچه ميکرد
سالها بعد وقتي شهرم را براي رفتن به دانشگاه ترک ميکردم ، هواپيمايمان در وسط راه جايي نزديک به شهر سابق من توقف کرد. ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم: اطلاعات لطفآ !
صداي واضح و آرامي که به خوبي ميشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات.
ناخوداگاه گفتم مي شود بگوييد تعمير را چگونه مي نويسند؟
سکوتي طولاني حاکم شد و بعد صداي آرامش را شنيدم که مي گفت : فکر مي کنم تا حالا انگشتت خوب شده.
خنديدم و گفتم : پس خودت هستي، مي داني آن روزها چقدر برايم مهم بودي؟
گفت : تو هم ميداني تماسهايت چقدر برايم مهم بود؟ هيچوقت بچه اي نداشتم و هميشه منتظر تماسهايت بودم.
به او گفتم که در اين مدت چقدر به فکرش بودم . پرسيدم آيا مي توانم هر بار که به اينجا مي آيم با او تماس بگيرم.
گفت : لطفآ اين کار را بکن ، بگو مي خواهم با ماري صحبت کنم.
سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم.
يک صداي نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات.
گفتم که مي خواهم با ماري صحبت کنم.
پرسيد : دوستش هستيد؟
گفتم : بله يک دوست بسيار قديمي
گفت : متاسفم ، ماري مدتي نيمه وقت کار مي کرد چون سخت بيمار بود و متاسفانه يک ماه پيش درگذشت.
قبل از اينکه بتوانم حرفي بزنم گفت : صبر کنيد ، ماري براي شما پيغامي گذاشته ، يادداشتش کرد که اگر شما زنگ زديد برايتان بخوانم ، بگذاريد بخوانمش.
صداي خش خش کاغذي آمد و بعد صداي نا آشنا خواند :
به او بگو که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند.
پایان
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
May 11
️آشفته حالی_️.mp3
5.26M
علیرضا افتخاری🎤
اینهمه آشفته حالی این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
eitaa-6.2(2440).apk
41.25M
آپدیت (بروزآوری) ایتا
جدیدترین نسخه
واقعا باید به طراحانش آفرین گفت.
این نسخه بسیار متفاوت تر از نسخه قبلیست و تقریبا اغلب قابلیتهای تلگرام را داراست.
قسمت جستجوی مطالب کانالها و ارسال مطلب به دیگران بسیار عالی شد 👌
و فونت (نوع نوشته ) عالی😍
از مزایای دیگرش نگم براتون
مثل پیش نمایش فیلم بدون صدا شبیه گیف 😍
😍🕺💃🙋♂🙋♀😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
دم همه ی عزیزان گرررم که کانال کوچک مارا با قدوم مبارکشون صفا و صمیمیت می بخشند
خیلی خیلی سپاسگزارم🙏
🕺💃💃🕺
@AHANGMAZANI❤️
👆❄️کانال آهنگ مازنی❄️👆
ولی ایتا چه کرد با این آپدیتش👌👌
دیگه واتساپ دوزاری رو باید بگیم واتساپ نیم زاری😂😂😂