eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5794352941812945247.mp3
5.08M
سیستانی ها دست و هورررا😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر از جنگل نسوم روستای توریستی ریکنده سیف کتی قائمشهر 🌿☘🎄 کیجا گو ره نزن گو ره بکوشتی آه مه مریم جان جان مه مریم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5917905802160516312.mp3
4.55M
درخواستی امیرساروی🎤 سیدخانم جان😍 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
دوستان اصرار دارند که سخنرانی کنم ولی با اینکه مطلب جالبی ندارم اما برای خالی نبودن عریضه عرض میکنم چشم خانم امروز امه تک تا دکارده که حتما بریم بازار من واسه خواخرم میخوام سفره بگیرم باتمه یعنی مرکز استان به این بزرگی اتا سفره ندارن که ما از ۸۰ کیلومتری خانم وسّه سفره بخریم باته دارن ولی اونجه گرون هست شه پیش باتمه خا لابد گرونه که سفارش هادا درکّه شومی به هرحال خدمت به خواهر زن کم ثواب نداینه آقا کل پلاسکوی آمل و یکبار مصرفی ها و حتی ۲۰۰۰ تمنی فروشی ها که زیر ۲۰ هزارتمنی جنس ندارننه رو چرخ زدیم و پیدا نکردیم خانم اتی مثل غمزه بیمو که بریم محمودآباد باتمه من گول چشمای مهربون تو رو نمیخورم خانم محمود آباد کجا و اینجه کجا ول هکن😡 باته ول هکنم پس بوریم طلاق دیکون😱 باتمه ینی اتا سفره ی وسه خوانی طلاق بیری باته نا برای خواهرم میگم اتی فکر هکردمه بدیمه من الان حداقلش ۵۰۰ هزارتمن مهریه ونه هادم گفتم خا بوریم آقا رفتیم محمود آباد آهاهاهاهاها ول خلخ چی خَوِر بود چو به زمین نمی اومد خالاصه چرخِ تو هکردمی و سفره ره پیدا هکردمی بوردمه کارت بکشم خانم گفت اسا که تا اینجا اومدیم گلدون هم بخریم اون گلدون چینیه خیلی به دلم خورد شه دل باتمه بلا ته دلِّ بخره ولی زبون باتمه ته نازکِ دل دورررررر😍 درکّه پول بخرین گلدون کشه هیته تلپی هادا مه دس باته این قاشق یخ خوری قشنگ نیه باتمه خانم هر آدمی ونه ۳۲ تا دندون داره اما دتایی ۱۲ تا دندون دارمی یخ امه کجه ی بدرد خرنه باته مه جان خش یخ دوس داینه باتمه ونه دلِّ پی بزو بیته آما چه ونه خرج هکنیم به هر حال همونجوری که مستحضر هسنی من پیروز بیمه باتمه درکه اتا قاشق یخ خواری هم بخرین الهی ته خش هم مثل من بی دندون بووشه کارت بکشیمه ماگ بیّه ۷۵۰ تمن 😳 باتمه دادا ریال و تمن اشتباه نیّه باته بروو عمو مثل اینکه حالت خوب نیست همون سفره نود تومنه باتمه خا باته خا و ناخا گلدون شد ۴۲۵ تومن باتمه اوووووو وع ۴۲۵ تمن مگه ...‌... نشته ادامه هادم و بزور باتمه خا باته یک ice spoon گرفتی شده ۲۵۰ تومن باتمه چی شی گنی مسّه؛ فکر هکردی من تهرونیمه مه سر کلا بهلی اتا نکّی قاشق ۲۵۰ تمن بونه ندومه ونه اسمه اسیوبون بشتی فکر هکردی مره حالی نووونه خانم اشاره هکرده که کارت بکش گفتم چی شی میگی تو کارت کشیدم ۷۵۰ تومنم کشیدم گفت بریم پس گفتم قاشق ۲۵۰ تمن باته عزیز قاشق یخ گیر گرونه باتمه باشه ولی من اگه بشتمه ته خِش یخ بخره تو باو چی بیه گتی قاشق ۲۵۰ تمن مگه آب طلا هسّه ادامه دارد .. ارادتمند شما سید
4_5794352941812945265.mp3
10.11M
محسن تجری🎤 ها لیلی لیلی لیلی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945213.mp3
1.52M
سنتی عصرگاهی عماد رام🎤 زهرا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945283.mp3
4.27M
مرتضی رضایی🎤 برو یار برو یار 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5773723685609290745.mp3
3.44M
امیر ساروی 🎤 خردِ کیجا چَتِری همسایه یار بیتی خدا ته همرا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945320.mp3
7.82M
فارسی مسیح و آرش🎤 ببار رو سرم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
17.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال طنز سالهای دور از خانه العاشق السفت السخت الطالبی😜 فتحه در ضمه، کسره در عمه 😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
️آهنگ مازنی_️ (1).mp3
4.13M
جواد نکایی🎤 چلچلا پر بزن سمسکنده سر بزن😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
226296240.mp3
2.64M
حیدر حیدری 🎤 کیجا بابلی 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794207217867559137.mp3
10.88M
مجید احمدی🎤 شمه دلخشی امه دل ارمونه🫶 😍 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت سیزدهم عنایت اولین بارش بود که جز از ارباب بزرگ منطقه از کسی ک
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت چهاردهم اسد دستپاچه شد و سریع اومد که دست افسانه رو بگیره مادر گفت برو کنار شما بهش نامحرمی ولی خاطرت جمع باشه که چیزیش نمیشه اسد مثل ابر بهار گریه میکرد و با گریه گفت یعنی این همون افسانه هست همون دختر کوچولوئه خدایا من چقدر دلم براش تنگ شده بود چقدر صداشو تو ذهنم شنیدم و چقدر نا امید شده بودم وقتی لکه های کبودی روی پاهای افسانه رو دید چنان با پا به پهلوی عنایت کوبید که عنایت دوباره از هوش رفت پدر گفت به این بدبخت چیکار داری بزور زنده ش کردم کشتیش که ! پدر مشغول مداوای عنایت شد و اسد و پسرها با هم گریه میکردند دخترها هم اشک می ریختند مادر گفت شما ها دیگه چتونه رضا در حالی که اشکشو پاک میکرد گفت اسد از بس این مدت ازین دختر برای ما گفت که همه ی ما دلمون براش تنگ شده بود اسد که جای خود دارد افسانه وقتی بهوش اومد صداش گرفته بود و نمیتونست خوب حرف بزنه همونطور به حالت گرفته و از ته گلو گفت یعنی اسد خودتی یعنی اون پسر کوچولوی دوران بچگیم اینقدر رشید و پهلوون شده واقعا اومدی منو ببینی چقدر ازت گله کرده بودم چقدر برات غصه خوردم چقدر از دور دعوات کردم تو نگفتی افسانه کوچولو چیشد چه بلایی سرش اومد اسد جان فقط همونجا وایسا تا نگات کنم بذار عقده ی این چند سال دلتنگی رو بیرون کنم اسد واقعا اصلا به یاد من نبودی محمد علی گفت خواهر امون بده لااقل این داداشمون از خودش دفاع کنه افسانه گفت من که از اسد گله ندارم میگم این حرفا اینمدت تو دلم مونده بود محمدعلی میگه خواهر میدونستی اسد فراموشی گرفته بود میدونی اسد ۶ سال تمام هیچی از گذشته ش نمیدونست بخاطر ضربه ی این نامرد و با پاهاش لگدی حواله ی عنایت کرد پدر گفت شما از جون این بی پدر چی میخواین این باید زنده بمونه تقاص پس بده افسانه گفت اسدجان غمگین نباش من الان از ذوق زیاد نمیدونم چیکار کنم لااقل تو اشک نریز من با وجود تو نه دردی دارم و نه خاطره ی بدی از گذشته من الان بهترین لحظات عمرمه نذار با دیدن اشکات لحظات خوشم هدر بره میخوام خنده تو ببینم میخوام همون پسر ۱۲ ساله بشی که مشتاشو گره میکرد و میگفت تا جان در بدن دارم از تو دفاع میکنم همونی که میخندید تا گریه نکنم بعد رو کرد به عنایت و گفت دیدی دنیا دار مکافاته بگم چقدر اذیتم می کردی بگم وقتی بزرگتر شدم از ترس چشمهای هیزت حتی شبهای گرم تابستون هم با چادر و لباسهای ضخیم میخوابیدم بگم تو اصلا نذاشتی زندگی کنم با مشت به سینه ی عنایت کوبید و گفت عمه م کو چرا کشتیش بی رحم قاتل عنایت گفت بخدا زنده هست افسانه گفت یعنی زنده هست و وقتی فکر کردین من مردم اصلا سراغمو نگرفت عنایت گفت بله که زنده هست الانم تو خونه هست به من گفت نرو این آشغالا میکشنت اسد گفت دیگه داری کفرمو درمیاری عنایت خان افسانه گفت داداش اسد عمه مو پیدا کن مطمئنم اون پیر زن بیچاره اگه زنده هست داره زجر میکشه پدر گفت دخترم تو آروم باش الان منو اسد میریم دنبالش افسانه گفت منم میام پدر گفت پس علیرضا و رضا مراقب این نامرد باشید و حواستون به بیرون هم باشه هر لحظه ممکنه دار و دسته ی هوشنگ خان سر برسن وقتی به کنار دیوار رسیدن افسانه طبق عادت خواست از شکاف دیوار رد بشه ولی نتونست اسد خندید و گفت هنوز فکر کردی نی نی هستی؟ افسانه خجالت کشید و چیزی نگفت اسد خم شد و گفت پاتو بذار پشتم و برو بالای دیوار افسانه باز هم خجالت کشید پدر گفت زود باش دخترم مگه تکیه گاه نمیخواستی اینم تکیه گاه پس خجالتتو بذار کنار افسانه با تردید پاشو گذاشت پشت اسد و بیشتر وزنشو داد به دیوار و بالا رفت اسد جستی زد و پرید بالای دیوار که نزدیک بود دیوار بریزه افسانه ترسید پای اسد رو گرفت اسد کمک کرد که افسانه بپره اونور دیوار و خودشم پرید وقتی رسیدن خونه ی عنایت دیدن دست و پای عمه با طناب بسته شده و روی یک صندلی چوبی کهنه نشسته افسانه عمه را بغل کرد و گفت مژده بده که عنایت خان شرش کم شد عمه آهی کشید و گفت یعنی مرده اسد که با دیدن صحنه ی زجرآور بسته شدن عمه ی افسانه به صندلی حرصش گرفته بود گفت نمرده ولی دیگه فرصت زیادی نداره اون دروغگوی مکار عمه را با کمک افسانه از در بیرون بردن و از طرف خیابون به خونه ی پدربزرگ اسد بردن بچه ها با دیدنش تعجب کردن عنایت اما عین خیالش نبود عمه گفت دیدی گفتم چوب خدا صدا نداره عنایت گفت ببند دهنتو پیرزن غرغرو الاناست که هوشنگ خان بیاد دنبالم عمه گفت باش تا بیاد پدر به مینا گفت تو و افسانه برین خونه مون یه کتری آب جوش بیارین بعد به اسد گفت تو هم برو که تنها نباشن و چشمکی به خانمش زد و گفت http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت چهاردهم داستان 🌸افسانه دختر تنها🌸 من میدونم افسانه دلش با اسده اسد هم شیدای افسانه هست اما خجالت میکشن و این خجالت ممکنه جدی بشه و اینا هیچوقت به هم نگن که همدیگه رو دوست دارن الان بهترین فرصته مادر گفت پس بذار مینارو حالیش کنم پدر گفت مینا از من و تو بهتر بلده وقتی مینا و افسانه و اسد رسیدن خونه مینا گفت اسد آقا من میترسم شما برین تو خونه کتری رو بیارین اسد وقتی رفت تو اتاق به افسانه گفت برو بهش بگو کجاست اون که نمیدونه کتری کجاست وقتی افسانه رفت تو اتاق مینا در رو بست و گفت نیمساعت وقت دارین یا خواهر و برادر بمونین و تا ابد حسرتشو بخورین یا عاشق و معشوق بشین و من حرص بخورم که چرا شماهایی که فکر شوهر نبودین همه تون به نوایی رسیدین اما من مونده ام تنها و بی یار و یاور اسد گفت خواهر درو باز کن گناه داره مینا گفت وقتی من ازینجا می بینمت گناهی نداره فقط فاصله تو حفظ کن وگرنه میگم عنایت خان بیاد بخورتت افسانه حرفی نمی زد اسد هم فقط نگاهش میکرد پنج دقیقه گذشت اونها فقط به هم نگاه می کردند مینا در رو باز کرد و گفت شما دیگه شورشو در آوردین اسد گفت افسانه هنوز کوچیکه و درست نیست گفت بله شما راست میگی انگار که من عاقدم نگفتم همین الان عقد کنید که شما چه عقب مونده اید قول بدید به هم و پیش من قسم بخورید که تا زنده این برای هم و به پای هم باشید اسد گفت قول میدم افسانه چیزی نگفت مینا گف دِ حرف بزن دیگه دیرمون شد افسانه باز ساکت بود مینا گفت حقیقتشو بخوای افسانه ینفر دیگه رو دوست داره و میخواد بره خو نه ش اگه بخوای من بهت قول بدم اسد گفت واقعا؟؟؟؟ کیه اون جوان خوشبخت مینا گفت هوشنگ نامی هست در حوالی همین روستا پولدار و خوشتیپ و قدبلنده شکم داره اندازه ی این دیگ افسانه گفت حالمو به هم زدی ول کن دیگه مینا گفت بفرما اسد آقا بادا بادا مبارک بادا یعنی همین دیگه افسانه گفت ولی من بهش گفتم داداش اسد زود گفت ولی همونموقع اگه یادت باشه گفتم تا بزرگ بشیم خواهر کوچولوی منی مینا گفت هول نشو آقا اسد افسانه داره برات ناز میکنه خودتو زود لو نده بعدش کِل کشان اومد طرف خونه ی پدربزرگ اسد همه ترسیدن فکر کردن اتفاقی افتاده که مینا گفت آرام باشید که فعلا همه جا امن و امان است افسانه خانمم به جرگه ی بادا بادا مبارک باداها پیوست مادر گفت خدا بگم چیکارت نکنه تو چرا اینقدر زلزله شدی گفت والا ما از همه بیشتر حرفشو زدیم ولی این به ظاهر مظلوم ها عمل کردن مهری گفت منو قاطی جمع نکن گفت باشه تو راست میگی رضا گفت آی گفتی منم مثل شما همین لحظه صدای تیر اومد عنایت چهره اش گل انداخت و خندید پدر گفت من عنایت و محمدعلی رو میبرم خونه مون و بر میگردم دخترا هم عمه رو بیارین این خونه باید فقط مردونه باشه محمد علی گفت بلانسبت نداره پدر گفت تو که عذرت خواسته است محمد علی بزور از جاش بلند شد و گفت من اینارو تنها نمیذارم یا همه می میریم یا هوشنگ و دارو دسته اش رو به سزای عملشون می رسونیم چندتا از جوونهای محل که با صدای تیر کنار خونه ی پدربزرگ اسد ایستاده بودند اومدن تو خونه و گفتن ما کنارتونیم اینجا کسی نمی میره مطمئن باشید ادامه دارد ........ http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀 آهنگ مازنی در ایتا🍀🌸