eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.6هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5850385622027473219.mp3
7.9M
شاه مردانه 👌🌸 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5850514840413540640.mp3
2.9M
حنیف دیوسالار🎤 انار گلِ رنگ ته بوردی کجه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5850385622027473231.mp3
1.44M
شه جان دلخواه دا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5870654066618536087.mp3
3.94M
ای یار جانی یار آرمین کاووسی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
سلام بر همراهان گرامی سخنرانی طلب پوزش بخاطر اینکه دیروز نتونستم در خدمتتون باشم آقا ما چند وقت پ
سلام و عرض ادب عیدمون هم مبارک😍 سخنرانی آقا داشتم میگفتم که ما مشغول گفتگو با فروشنده بودیم و خانم مشغول ریختن پته های چندین ساله روی آب بود که بخاطر اینکه بحث عوض بشه گفتم خانم برو انتخاب کن گفت بلا اَی مه انتخاب ره بخرده ! شما خواننده ها این وسط چی میگین بابا نه هرگزززز منظورش من نبودم احتمالا از اینکه منو دیر انتخاب کرد ناراحت بود 😜 خالاصه رفتن یخچال ببینن کارآگاه گجت واری شه گردن رو کشیدم طرف فروشنده و گفتم یخچال ارزوناتون کدوم ردیفی هستند گفت همون ردیفی که خانمتون رفت گفتم پس خدایا شکرت یکهویی خانم صدا زد عزیز یه لحظه میای شوکه شدم من کی عزیز شدم که خودمم خبر ندارم آی این خرید بیصاب بئی کارا صورت میده مثل قوش رفتم جلو گفتم جانم ، جان و عزیز😂 گفت این یخچال خوبه ؟ حقیقتش داشتم دنبال برچسب قیمت میگشتم و چون ندیدم ترسیدم اظهار نظر کنم که یکهویی دادااشم و خانمش اومدن تو فروشگاه گفتم به به شما و اینورا گفت داشتیم رد میشدیم ماشینتو دیدیم سلامتی اومدین یخچال بخرین دیگه گفتم خدا بخواد بله گفت آره داداش ناراحت نشو ولی اون یخچالتون دیگه خیلی ضایع بود 😂 آقا داشتیم حرف میزدیم که جاری جاری رفتن یخچال ببینن و الحمدالله هم همون ردیف ارزونا بود که دیدم زن داداشم جیغ کشید شه دل باتمه ای دل غافل خانم خشالی راه سکته هاکرده باتمه ای خدا چتی تنها بَومه که زنداداشم اومد دستمو کشید برد طرف همون یخچالی که خانمم قبلش به من نشون داد گفت این یخچال خوبه و بخاطر جاواکری پیش جاریش گفت همینو بردار خواهر !! زن پسرعموم از همینا خرید خیلی عالیه تلویزیون داره یخ ریز داره آبریز جداگانه داره هوشمند هم هست آقا منِ اوج به سر هم گفتم خوبه قشنگه آقاااااا تو ساکت بواش اول قیمت بعد اظهار نظر گفتم آقا همینو بپیچین فروشنده با تعجب گفت پسندتون شد گفتم خانم هرچی بگه همونه خانم اتی ذوق بکرده که تا دو ساعت خواسّه شه لب و لوشه ره جمع هکنه نتونسّه فروشنده گفت مبارکه گفتم تخفیف داریم دیگه ؟! با اشاره به داداشم گفت این گت مردی دره ما چیکاره ایم داداشم رفت پیشش و داشتن حرف میزدن که دیدم صورت داداشم شد زرد بِه گفتم داداش چته گفت هیچی نیست فقط یواش بیا بیرون ولی من از همه جا بیخبر یک کم سرو صدا کردم و خانمها جمع شدن داداشم گفت فشارم افتاده شما برین من و داداش میریم بیرون هوا بخوریم گفتم داداش جریان چیه گفت هیچی نگووو فقط منو نگاه کن اون یخچال ۸۷ میلیونه گفتم چی؟؟؟؟؟ ۸۷ میلیووووووووووووووووون مگه گو بریه😱 خوانندگان عزیز ببخشید من به قیمت های بالا خیلی حساسم ادامه دارد ..‌‌‌‌.... ارادتمند شما عزیزان سید
4_5852990360778707323.mp3
7.36M
سنتی عصرگاهی اسماعیل عبدی🎤 ننا شالیزار درشومبه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
28.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال طنز پایتخت دو قسمتو می بینی آهورو نجات دادیم یارو رو نجات دادیم😂😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5852990360778707402.mp3
2.29M
فارسی مجید رضوی🎤 خجالتی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قال رسول الله : هر که من مولای اویم این علی(ع) مولای اوست 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5852861262651724543.mp3
3.89M
ریمیکس قروقاطی😍😜 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
🌸عیدتان مبارک🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی شیر خدا ای شاه مردان دل ناشاد ما را شاد گردان👌😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت ششم باز هم حالم بهتر شد مخصوصا وقتی مادرم با پای خودش راه رفت بیشتر خوشحال شدم ص
داستان 🌸ترس🌸 قسمت هفتم وقتی چشمامو باز کردم همسایه ها دورم جمع بودند من تو حیاط دراز کشیده بودم از خجالت نمیتونستم بلند بشم همسایه ها وقتی دیدن به هوش اومدم یواش یواش رفتن ظاهرا جسم بیهوش من براشون جذاب بود و هوشیاری من تماشایی نبود بالارو نگاه کردمو گفتم می بینی منو میگی به پدر و مادرتون نیکی کنید بعد خودت منو سربار مادرم کردی میگی آبروی مومن را نبر ولی برای من آبرویی نذاشتی مادرم گفت حکمت و مصلحتشو اگه منو تو می تونستیم بفهمیم که الان استغفرالله ما باید اون بالا بودیم کفر نگو دخترم گفتم کفر نمیگم مادر مگه دوستمون نیست دوستمون نداره؟! خوب منم دارم از دوستم گله میکنم خسته شدم مادر برای چشمهای خیست دلم کباب شد تو چه می دونی چقدر دوستت دارم چه میدونی اشک چشم های تو دردش برای من بیشتر از بیماری خودمه چه میدونی وقتی همنوعت ازت بترسه چه دردی داره گفت تو پاره تن منی مگه میشه تو درد بکشی و من دردم نیاد می فهمم مادر ولی با تقدیر نجنگ باهاش کنار بیا گفتم چجوری مادر تو بگو چجوری صدای مردانه ای گفت دایی برات بمیره سرمو برگردوندم دیدم دایی الیاس ورودی حیاط ایستاده اولین بار بود که بدون یاالله گفتن تا حیاط اومده بود گفتم می بینی دایی الیاس می بینی دخترت کجا خوابید و کجا چشم باز کرد دایی الیاس تو لااقل از خدا بخواه منو خلاص کنه دایی الیاس دستی به ریشهای بلند و سفیدش کشید و گفت هی دختر تو چه می دونی خدا چقدر دوستت داره که حتی برات یار ذخیره هم فرستاد گفتم کیو گفت من الان باید جلسه ی دهیارها بودم اونم ۷۰ کیلومتر اونورتر دو تا ماشین سوار شدم تو راه خراب شدن برگشتم سومین ماشین همینکه برام ایستاد هرچه کرد ماشینش روشن نشد گفتم لابد برای خونواده ام اتفاقی افتاد به شوخی هم سرمو بالا کردم گفتم چرا مردمو اذیت میکنی مستقیم بگو تو نباید بری! یه پیرمرد همراهم بود گفت تو چه میدونی شاید این سه نفر هم تصادفا مثل تو بودن خدا شاید به اینها هم تذکر داد زود برو خونه همون ماشینی که خراب شد تو مسیر سوارم کرد گفتم تو که داشتی می رفتی ساری چرا اینوری اومدی گفت ماشینم ریپ میزنه میترسم توراه منو بذاره اون جلو یه تعمیرگاهه بهش بدهکارم بودم ماشین که خراب شد یادم اومد بله دخترم اون لحظه که تو داشتی از دوستت گله میکردی دوستت کل شهر رو بخاطرت به هم ریخته بود ناشکر نباش دایی الیاس موقع رفتن خبری به ما داد که دلم هرّی ریخت گفت هفته ی بعد جشن عروسی ناهیده هر وقت حالتون خوب بود و حوصله داشتین حتما بیاین خونه ی ما دوست دارم عروسی دخترم از همین الان شلوغ باشه رو به من کرد و گفت مخصوصا تو دخترم حتما دست مادرتو بگیر بیا تشکر کردم و در ادامه میخواستم حرف بزنم که گفت ولی و اما و اگر نداریم بیاین هر وقت خسته شدین برگردین وقتی رفت ذوق داشتم اما مادرم زیاد خوشحال نبود نمیدونستم چشه هیچی نگفت ولی وقتی اصرار کردم دیدم گفت پیرهنی که دایی الیاس برات خرید کجاست گفتم مادر جان اول لباس خونگی بود نمیشه بپوشم برم جشن عروسی که ولی بخاطر اینکه غصه نخوره گفتم همون پیرهن قدیمی مو یه دستی بکشم بهش عالی میشه خیلی هم قشنگه البته من اگه شد با چادر پاره هم برم این عروسی رو نمیخوام از دست بدم اصلا دغدغه ی لباس نداشتم و مادرم تقریبا خاطرش جمع شد خدارو شکر کردم و مادرم گفت دیدی بهت گفتم کار خدا بی حکمت نیست مادر! چشمکی به آسمون زدمو و گفتم اون آرزو اصلیه رو یجوری ردیفش کن خودم نوکرتم ساعت ۹ شب به اصرار من برای مبارکباد رفتیم خونه ی دایی الیاس و مادرم برای اینکه دست خالی نباشیم یک دست پارچ و لیوان کادوی تولدمو گذاشت تو پلاستیک سفید و با خوشحالی تمام به طرف خونه ی دایی الیاس حرکت کردیم وقتی جمعیت مهمانها و زرق و برق لباسهاشونو دیدم یکدفعه گفتم برگردیم مادر گفت زشته دیدن مارو گفتم آخه پارچ و لیوان همراته اونم تو پلاستیک سفید دست خالی بودیم بهتر بود مادرم گفت محکم باش دخترم سرمو گرفتم بالا و به شوخی گفتم اینجا هم میتونی فرشته هاتو سرگرم کنی ولی من که جز تو کسی ندارم پس خدایا به امید تو وقتی رفتیم تو خونه دایی الیاس به استقبالمون اومد و چنان گرم گرفت که از احترام زیادش خجالت کشیدیم مهمانها همه سرپا شدند و من خیس عرق شدم مریم خانم پارچ و لیوانو از دست مادرم گرفت به دخترش گفت دیدی گفتی یادم رفت پارچ و لیوان بخرم گفتم خدا بزرگه بفرما چنان با هیجان گفت که حتی باورمون شده کادومون بهترین کادوی اون شبشون بود چقدر اون شب خوش گذشت بهترین قسمتش اونجایی بود که احمد دخترای فامیلو صدا زد که براشون آهنگ بزنه من نرفتم اما احمد خودش اومد دعوتم کرد که برم بین دخترا ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸 👇👇