4_5882102585413864925.mp3
12.08M
آی پیر بیشه بورده
آی دار با ریشه بورده
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5882102585413864908.mp3
8.25M
حاج مهدی رسولی🎤
نمیخوام به نوکریت فقط عادت بکنم
دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم
#محرم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
۴ در انتظار #محرم عمران کرشی🎤 ای ذولجناح یواش بور http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
آهنگ مازنی در ایتا (6).mp3
7.29M
۳
در انتظار #محرم
حافظ دیوسالار🎤
کربلا ای کربلا
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5882102585413864996.mp3
5.04M
عارف حسینی🎤
یاد گذشته
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5951864931748941723.mp3
2.95M
یادش بخیر چی خار به
قدیم خنه کاهگلی یادش بخیر چی خار بِه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5915681185194841503.mp3
2.79M
محمد بردون🎤
🎶🕺💃💃🕺😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مه کوه کوتر برو مه قشنگِ دلبر برو
بی تو بَوِمه مریض دَووش مه بالا سر برو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت پانزدهم تعجب کردم که چرا عمه خانم با اون اخلاق خوبش یکدفعه اینقدر بد شد حرفایی
داستان 🌸ترس🌸
قسمت شانزدهم
وقتی بیدار شدم هوا تقریبا رو به تاریکی می رفت نمیدونم تا کی حالم خوب نبود فقط خدا خدا میکردم چند روز نگذشته باشه و بعد از خواستگاری نباشه
دوست داشتم قبل از خواستگاری احمد رو ببینم و شده با نگاهم ازش خداحافظی کنم چون می دونستم بعد از ازدواجش حتی فکر کردن به احمد هم گناه داره هر چند مطمئن بودم نمیتونستم این مورد و رعایت کنم ولی حداقل میتونستم کاری کنم که دیگه چشم تو چشم نشیم
من برای خداحافظی از کسی که حتی خبر نداشت چقدر بفکرشم نیاز به دیدنش داشتم
میدونستم عیادتم نمیاد اما اگه من از بیمارستان مرخص میشدم لااقل به بهانه ی کمک به مادرش به خونه شون سر میزدم
دوست داشتم آخرین لحظات مجردی احمد را ببینم و با تمام آرزوهای خودم خداحافظی کنم آرزوهایی که یکی یکی همون روز بر باد می رفت و با موافقت دخترعموش پایان رویاهایم رقم می خورد
عمه خانم همچنان روی صندلی کنار تخت نشسته بود گفتم عمه جان شما خسته شدید چرا بی خیال من نمیشین باور کنید حضور شما بیشتر اذیتم میکنه
عمه خانم گفت یعنی مزاحمم
گفتم نه خستگیتونو می بینم از خودم متنفر میشم
به عمه خانم گفتم خواستگاری رفتین گفت نه هنوز کو آخر هفته
گفتم می تونم ازت یه خواهش بکنم گفت تو جون بخواه
گفتم میخوام احمد رو ببینم خواهش میکنم کاری کن من ترخیص بشم
التماس میکنم
گفت برات ضرر داره شاید باز بیماری قبلیت عود کنه گفتم مگه نکرده بیهوش که شدم حتی بدتر از دفعات قبل این بار بستری هم شدم
گفت نه این یه شوک عصبیه و عوارضی که طی کردی طبیعیه اما بیماری قبلیت که ناشی از ترس بود الحمدالله تو این مدت بروز نکرده
گفتم من حاضرم کل بیماری دنیا بیاد سمت من ولی احمد رو قبل از خواستگاری رفتنش ببینم
گفت چیه لابد میخوای بهش بگی خواهش میکنم بیا منو بگیر
لبخند تلخی زدم و گفتم نه عمه جان من همون روز تولدم که عاشقش شدم این چیزارو پیش بینی کرده بودم
امیدوارم که خوشبخت هم بشه
ولی دوست دارم آخرین تصویر دوران مجردیشو تو ذهنم بسپارم و با خود واقعیش خداحافظی کنم
عمه خانم که گوشه ی چشمش خیس شده بود گفت با خودت اینکار رو نکن
احمد به من و تو نیومده با این قضیه کنار بیا
گفتم باور کن حالم خوبه شما صد درصد می دونستی که احمدت با شما ازدواج میکنه من صد درصد می دونستم احمدم مال من نیست
پس من کارم از شما راحت تره
عمه خانم گفت آره حق با توئه ولی به این چیزا فکر نکن فرض کن ازدواج کرد و رفت دیگه دیدنش چه فرقی داره
گفتم چمیدونم دلم میخواد من که دخالتی تو کار دلم ندارم
عمه خانم گفت باشه فردا بهش فکر میکنم و گفت من میرم بوفه کاری داشتی به پرستارها بگی صدام میزنن گفتم باشه
و تعجب کردم که چرا اینقدر بی روح جوابمو داد
گفتم عمه خانم من میگم تشریف ببرین خونه استراحت کنید
گفت باشه مادرت یکساعت دیگه میاد من میرم
عمه خانم رفت و من خوابیدم نمیدونم چقدر خوابیدم که با صدای آرومی بیدار شدم بازم احمد بود ترسیدم که لابد بازم خیالاتی شدم
گفتم تو چرا ولم نمیکنی اصلت رفته داره برای جشن آماده میشه خیالشو چرا هی برام میفرسته
میخوای بازم دکترا دورم جمع بشن آرام بخش بزنن یک کم بخندی
اگه خندیدن دوست داری خودم سوژه ی خنده ام دختری که بلندپروازه
دختری که بچه رعیته اما عاشق پسرخان شده
نمیدونم واضح حرف میزدم یا نامفهوم بود که احمد مجددا صدام زد و گفت فاطمه خانم خوبید شما
گفتم سلام
خندید و گفت چندبار سلام میکنی
گفتم شما چرا زحمت کشیدید گفت هر چند وظیفه س اما دروغ چرا من قصد داشتم دیروز با پدرم بیام اما عمه خانم با من هماهنگ کرد و اصرار داشت که امروز بیام عیادت شما
گفتم بازم لطف کردید
دستشو گرفت سمت من و یک بسته ی شیک که با کاغذ کادوی براق و گرونقیمت که همیشه حسرتشو داشتم کادوپیچ شده بود گفت بفرما امیدوارم مورد پسندتون باشه هرچند دخترا در مطالعه از ما جلوترن و ما سلیقه ی مطالعه مون خیلی بده
گفتم اختیار دارید
بعد از اینکه با اشتیاق گرفتم گفتم اجازه هست بازش کنم گفت ازین لحظه برای شماست و من اگه بخوام بهش دست بزنم باید ازتون اجازه بگیرم
وقتی بازش کردم برق از سرم پرید دیوان حافظ با جلدی بسیار زیبا بود و وقتی ورق زدم اشعارش با خطی قشنگ و توضیح بعضی اشعار در پایان غزلها چنان جذاب بود که دلم میخواست همون لحظه بشینم اشعارشو بخونم
گفتم این بهترین هدیه ی زندگیم بود
گفت اختیار دارید ولی هیچوقت نگین بهترین هدیه ی زندگیم و با خنده ای صدادار گفت چون اگه خدای نکرده فردا روزی دوباره مریض بشین بخوام براتون هدیه بخرم دیگه بهترین نیست
هر چند اغراقه ولی بگین بهترین هدیه تا این لحظه
گفتم حق با شماست
احمد گفت اگه کاری ندارین من رفع زحمت کنم نمیخوام خسته ات کنم مزاحمتون نمیشم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸کانال آهنگ مازنی🌸
👇👇👇