eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5793999676457881374.mp3
4.65M
عربی محمود الترکی🎤 سمّینی عاشق مجنون 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
سلام بر دوستان عزیز آقااااا خالاصه امه بامشی مثل فشن مدهای تلویزیونی همتی کندال جنر واری با عشوه
تتمّه ی سخنرانی بامشیونه😜 آقا بالاخره پیشنهاد هوشمندانه ی نافامیل تصویب شد و رفت برای اجرا گفتن کی اجرا کنه کی نکنه که من گفتم اونی که این پیشنهاد رو داده لابد فکرش کار میکرده 😜 پس اجرا با خودش آقاااااا چشمتون روز بد نبینه بامشی هاره چپوند کیسه ی دله و سه تا کوچه بالاتر خالی کرد ده دقیقه ی بعد دیدم یه نفر در ره لو می زنه گفتم خدارو شکر که لو زنِ فامیل اومد قبل از باز کردن در گفتم پارسال گاز میگرفتی امسال چرا لو میزنی و در رو باز کردم دیدم بامشی با خانواده دم در بود زن خواخر ره باتمه ظاهرا بامشی زرنگتره باته داداش ناو من دل ندارمه باجناق هم دو دقیقه بعد بادی به غبغب انداخته و وارد شد وقتی بامشی ها رو دید ونه باد خالی شد گفتم ول هکن گفت نه من یه کاری رو یا شروع نمیکنم یا تا تمومش نکنم دست بردار نیستم گفتم گم میشی رسوایی را سگ نمی خورد گفت وچه شدی شمه باشی اَی خله عقل داشته باشه همین شمه میزان عقل داره دیگه بیشتر که نداره (زدم ضربه هایی ولی ضربه ای نوش کردم😔) اون روز پنج بار و هر بار چند کوچه بالاتر از قبل گربه ها را برد و تنها دفعه ای که گربه ها دیرتر رسیدن همین بار پنجم بود و اونم بخاطر راه نبود بلکه گربه ها دم سطل زباله مشغول غذا شدند دیرتر رسیدند حالا هرچی میگیم ایراد نداره ول کن نبود و متاسفانه شام و خوابیدن موندن که مشکل گربه رو حل کنه ما علاوه بر گربه فکر غذای ایشونم باید می بودیم و ایشونم ماشاالله دهن دارررر😂 خالاصه صبح گربه ها را در کیسه ی مشکی انداخته و با ماشین راهی شد گفت میبرم جنگل که دیگه بر نگردن آقا ایشونم جو گیر!!!! اینجوری که بعدا تعریف کرد اینقدر رفت و رفت که دیگه جنگل نزدیک بود تموم بشه ما هم اینجا خوشحال که بالاخره باجناق هم بدرد یک کار خورد 😜 آقا شب شد و دیدیم دوباره در میزنن من ناراحت و بقیه خوشحال شدن که بالاخره آقااااا اومد در رو باز کردیم دیدیم باز گربه هان نصف شب شد و خواهر زن نگران ما هم نگران یک شام و صبحانه ی دیگه😊 زنگ میزدیم میگفت مشترک مورد نظر در دسترس نیست و آخرش اینقدر زنگ زدیم خانم اپراتوره گفت ول هکنین دیگه! من اصلا ندومّه این مشترک مورد نظر کجا هست یکبار دیگه زنگ بزنین شه صورت چنگ زمّا 😂 اصلا مشترک مورد نظر شما را ایشاللاجان شاید اَش خورد و شه بتیم را دست کشید زن خواخر هم موری ره شروع هاکرده و ول نکرده ساعت دو نصف شب گوشیمون زنگ خورد همون مشترک مورد نظر ما بود 😁 گفت اینجا آنتن نداره من اومدم بالای درخت زیاد شارژم ندارم گربه رو بردم گم و گور کردم ولی خودمم گم شدم گفتیم نگران نباش گربه ها اومدن گفت جدی گربه ها اومدن پس بیزحمت ازشون بپرسین چجوری راه را پیدا کردن 😂😂😂 آقا این بیه امه حال و سرگذشت و بامشی هم به خوبی و خشی حیاط دله زندگی کننّه و اما زن و شی هم بیمی وشون کتوس کش ضمنا با باجناق عزیزم چون همسن و سالیم و پیشش در شوخی کم میارم اینجا بهترین جا بود که اتی دل خار کنم😂 وگرنه مطمئنم جواب دندان شکن دارند البته جا برای جوابیه ی آن بزرگوار محفوظ هست ولی تعرفه رو حتما میگیرم😜 👌 ارداتمند همه ی شما سید
4_5793999676457881402.mp3
3.25M
مهدی لطفی و احسان چشمعلی🎤 ابر بیته هوا ره 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5793999676457881420.mp3
10.28M
سنتی عصرگاهی زنده یاد فرهود جلالی🎤 دکلمه ی زیبای شیونگ بخش اول امه اوسّی تک همه ش خنده بِه وِ خنّه کرده امه چش برمه بِه اوسّی: آستین اوسّی تک خنده بِه: کنایه از پاره بودن سرآستین پیراهن 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5791864235898179500.mp3
6.6M
استاد نورالله علیزاده🎤 حسین طیبی🎤 آسوگ آسوگ 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
52.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برش خنده داری از فیلم اتفاقا استاد! مجرد هم هستیما😜 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5793999676457881490.mp3
3.57M
آهنگ شاد افغانستانی مینا ناز داره مینا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5969629895737743121.mp3
3.93M
لاکسری شاد ویولنی😍 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792180014778687195.mp3
3.57M
تکدست غمگین احمد نیکزاد🎤 قدیمی دلبر جانِ دلبر بمیرم چه بوردی مه ور جانِ دلبر بمیرم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5902427955501470511.mp3
5.79M
مهدی عبداللّهی سنگدهی🎤 انار تی تی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6001539862069519660.mp3
2.81M
رامین مهری🎤 بوریم زیگزاگ عشقی😍😜 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260143.mp3
18.02M
جواد عباسی🎤 ریمیکس شکارچی جدید 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260149.mp3
4.23M
بهنام حسن زاده 🎤 مه دتر طلائه 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت دوازدهم اون سایه اسد بود و رضا را با خودش برد خونه و گفت کی بهت گ
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت سیزدهم عنایت اولین بارش بود که جز از ارباب بزرگ منطقه از کسی کتک میخوره فوری از جاش بلند شد و با تمام قدرتش سیلی محکمی به صورت اسد زد اسد از درد به خودش پیچید و آه بلندی کشید دهن اسد پر از خون شده بود افسانه دوباره دستهایش لرزید و از اینکه دورشو گرفته بودند عصبانی شد و گفت بذارید برم بیرون یکی انگار داره صدام میکنه صداش خیلی آشناست مینا گفت خواب دیدی خیر باشه یونجه های هوشنگ خان با عنایت درگیر شدند هر کی این وسط چیزیش بشه بنفع ماست مهری گفت تو برو حرف زدن یاد بگیر یونجه غذای گوسفنده نه نوچه های ارباب مینا گفت ببخشید که به غذات بی احترامی کردم مهری تا خواست چیزی بگه مادرش گفت شمام وقت گیر آوردین اینقدر کل کل می کنید بس کنید دیگه کوچیک که نیستین من همسن شما بودم شوهر داشتم مینا گفت ما هم دلمون میخواد ولی کو شوهر! زهرا گفت اصلا چرا نمیری زن همین یونجه ها بشی مینا گفت اگه منو نکشن از خدامه که بشم و خودش خندید افسانه حواسش به صداهای بیرون بود اما دیگه صدایی نمیشنید محمد علی که تا حالا ساکت بود و با خونسردی مشغول خوردن بود دست عنایت خان را گرفت و اونقدر محکم پیچوند که عنایت خان نا خودآگاه گفت غلط کردم اما از فرصت استفاده کرد و سریع اسلحه ای که تو لباسش مخفی کرده بود رو میگیره طرف محمد علی و بهش شلیک میکنه محمد علی آخ میگه و می افته زهرا که دورادور شاهد این ماجرا بوده بدون توجه به مادرش سریع میره حیاط و بالاسر محمد علی و داد میزنه پدر بیا جوون مردمو کشتن محمد علی نگاهی بهش میکنه و میگه دیدی ما نوکر خان الدنگ نبودیم... ولی نوکرتیم زهرا با عجله پدرشو صدا میزنه و میگه کمک کنید اما عنایت خان دست زهرا را می گیره و پرتش میکنه اسد رو به خونه ی پدربزرگ میگه دیدی پدربزرگ این آقا بزرگی نکرد و احترامش دیگه واجب نیست با یک حرکت سریع اسلحه را از دست عنایت خان می گیره و آنقدر مشت و لگد به عنایت خان میزنه که صدای شکستن استخوانش را میشد شنید عنایت خان از درد زیاد بیهوش می شه وقتی جوانها میخوان برگردن اتاق پدر دخترا میگه یه لحظه صبر کنید و معاینه ای سطحی از عنایت میکنه و میگه الحمدالله نمرده و احتمالا بزودی به هوش میاد ولی این الان گرگ زخمیه به هوش که بیاد مستقیم میره دنبال هوشنگ خان شما هم اصلا آمادگی جنگ با نوکرهای ارباب هوشنگ را ندارید پس نذارید این در بره اسد دست و پای عنایت خان را می بنده و میبره تو اتاق زهرا همچنان بالاسر محمد علی ایستاده و اشک می ریزه محمد علی میخنده و میگه صبح میخواستی منو بکشی الان که دارم می میرم چرا نمیذاری و داری گریه میکنی زهرا بزور لبخندی میزنه و میگه من نمیدونستم شما کی هستین پدر زهرا را صدا میزنه میگه برو خونه زهرا درحالی که به سمت خونه میره نگاهش کلا به محمدعلی هست محمد علی بهش میگه نگران نباش ما اینقدر زود هم نمی میریم مینا که خودش شاهد این صحنه ها بود گفت بالاخره زهرامون از دست رفت مادر میگه وای خدا چیشد دخترم مینا میگه هیچی بابا خانم به من میگفت چرا اینقدر شوهر شوهر میکنی الان خودش بند و به آب داده مادر میگه ای الهی خدا نکشه تورو فکر کردم اتفاقی براش افتاده مهری گفت اتفاق ازین بالاتر .پس بگو چرا خانم از صبح تا حالا کاری شده هی میره رخت میشوره هی میره ظرف میشوره نگو خانم دل داده شده افسانه میخنده و میگه شماها چقدر خوبین از یه مسئله یه داستان می سازید مینا گفت بیا خودت ببین اما مادر نمیذاره میگه بذار ببینیم تکلیف چی میشه پدر دخترا میره بالاسر محمد علی و با جون و دل مشغول مداواش میشه و میگه الحمدالله گلوله سطحی رد شده و فقط خراش داده خون زیاد هم واسه همینه بزودی حالت خوب میشه با مقداری گزنه ی کوبیده شده زخمشو میبنده و میگه فقط زیاد حرف نزن بعدش میره بالا سر عنایت و با بی میلی مداواش میکنه عنایت وقتی به هوش میاد میگه هرچی میخواین بهتون میدم بذارین برم اسد میگه کور خوندی جناب پدر دخترا میگه نذارین بره ها عنایت چشم غره می ره میگه اینا که تا ابد اینجا نمیونن میدم نوچه های خان دخلتو بیارن اسد میگه خیلی رو داری عنایت خان چلاق شب وقتی همه چی آروم شده بود پدر میره جوانها را به شام دعوت مبکنه اما اسد میگه ما نمیتونیم عنایت رو تنها بذاریم اگه زحمتی نیست شما بیاین اینجا پدر میره به خانمش خبر میده که شام درست کن شب میریم پیش این جوونا مینا گفت ما میترسیم پدر خندید و گفت کی گفت شما باید اینجا بمونید همه می ریم افسانه گفت ذوق و شوق زیادی دارم ازینکه میرم خونه ای که یه روزی اسد توش زندگی کرده از خوشحالی گریه اش در اومد http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت سیزدهم داستان 🌸افسانه دختر تنها🌸 مینا گفت افسانه که واسه خاطرات با اسدجونش میره زهرا هم لابد بخاطر اون زخمیه میره اسمش چی بود زهرا فوری گفت آقا محمد علی مهری گفت اوهو چه آقایی هم چسبوند به اولش حالا بذار بگه سمن تو بپر بگو من زهرا گفت از حسادت اگه نترکی اونا چهارنفرند شایدم افسانه رو دادیم به یکی از همینا اسد که دیگه نمیاد افسانه بغض کرد و گفت اگه تا آخر عمرمم نبینمش هیچوقت از یادم نمیره مینا به شوخی گفت مثل اینکه میگفتی داداشت بود چیشد پس افسانه گفت به هرحال تا داداشم اجازه نده که نمیتونم با کسی ازدواج کنم مادر که تا حالا ساکت بود گفت شمام چه دخترای سرخوشی هستید اون زخمیه هم بخاطر اینکه آبجوش بگیره هول شد نه واسه زهرا که شما بریدین و دوختین حالا شانس آوردیم باباتون هست وگرنه منو هم می بستین به عنایت مینا گفت اینقدر دوست دارم پدرم خان باشه مادر بالشی که زیر سر افسانه بود و برداشت و پرت کرد سمت مینا و گفت من پدرتونو با هیچ اربابی عوض نمیکنم مهری گفت ولی ما عوض میکنیم پدر همین لحظه اومد دم در اتاق و گفت منو صدا زدین مهری پرید سمتشو محکم بوسیدشو و گفت تو حرف نداری پدرجان مادر گفت خوب بلدین چجوری تو دلش خودتونو جاکنین افسانه هم دیگه از ذوق خونه ی پدربزرگ اسد سر شوخی رو باز کرد و گفت شمام میتونید پدرو بوس کنید تو دلش جا بشید مادر گفت خوبه حالا تو هم زبون بازکردی ماشاالله دخترا لحظه شماری میکردن که پدر صداشون بزنه که برن مهمونی افسانه بیش از همه ذوق داشت و از وقتی شنید عنایت خان زخمی شده و اونجاست بیشتر دوست داشت بره هم خرد شدن عنایت رو ببینه و هم سراغ عمه رو بگیره وقتی پدر گفت بچه ها بریم زهرا دو بار از ذوقش به درو دیوار خورد مینا گفت هی هول نشو طرف زخمیه نمیتونه فرار کنه همه خندیدن جز پدر که گفت دیگه دارین شورشو درمیارین سنگین باشین وقتی وارد خونه شدن اسد و رضا و علیرضا دست پدر را بوسیدند و گفتند هیچوقت فکر نمیکردیم اینقدر مهمان نواز باشید خوشحالمون کردین محمد علی خواست جابجا بشه که پدر گفت تو عذرت موجه هست ولی یه لگد به پای عنایت زد و گفت جمع کن خودتو تنه لش افسانه وقتی وارد شد و چشمش به جای کتابهای اسد و جای نشستن پدربزرگ افتاد با صدای بلند گریه کرد مادر سعی کرد آرومش کنه و گفت خدا حفظشون کنه همسایه ی خوبی بودن هرجا هستن خدا نگهدارشون باشه افسانه وقتی عنایت را دست و پا بسته دید عقده ی چند سال سکوتش را شکست و گفت تو واقعا خجالت نمی کشیدی بچه ای رو که بهتون پناه آورده اونقدر آزارش دادی بچه ای که خودت بزرگش کردی و جای دخترت بود چجوری روت شده بود بهش پیشنهاد های بیشرفانه بدی تو از زنت هم خجالت نکشیدی زنی که یک عمر بخاطر تو از همه چیش گذشت بعد با مشت روی شونه های عنایت می زد و میگفت عمه م کو نکنه واقعا اونم کشتی بی رحم یا نکنه به هوشنگ خان گفتی اونو هم بکشه عوضی اسد گفت این صدا چقدر برای من آشناست افسانه با شنیدن صدای اسد چنان هیجانی به سراغش اومد که سرش گیج رفت و افتاد ادامه دارد ........ http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀 آهنگ مازنی در ایتا🍀🌸
4_5848003001804922220.mp3
2.97M
طالبا سید پرویز سیاهدشتی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260167.mp3
5.73M
به رغم عاشقی، از غم کناره می‌گیرم برای آمدنت... استخاره می‌گیرم به شوق روی تو هر شب، درون رویایم به جای هدیه برایت ستاره می‌گیرم! دلم گرفته، گمانم وصال ممکن نیست ببین که بی‌تو جنونی دوباره می‌گیرم که واژه واژه‌ی هر بیت این غزل‌ها را برایت از دلِ تنگم عصاره می‌گیرم برای اینکه بگویم "غزل" فروشی نیست خودم برای خودم جشنواره می‌گیرم! تو رفته‌ایّ و پس از این، به رسم هر ساله برای عاشقی‌ام... یادواره می‌گیرم... 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260170.mp3
4.49M
سنتی شبانگاهی ایرج بسطامی🎤 ساز و آواز 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸