میگذرم از عکسها. یکی یکی؛ راحت!
فقط نگاه میکنم. اشک هم میریزم گاهی.
اما هنوز جان دارم.
چطور هنوز هم نفس میزنم؟
وقتی میبینم مانند بید میلرزند کودکان.
وقتی میبینم زخم هایشان آنقدر زیاد است و عمیق، که نمیتوان شمرد!
راستی آقا... اینها بچههای شما هستند، نه؟
چقدر غم داری آقا...
مارا ببخش که فراموشکاریم.
به اندازهٔ تمامِ تاریخ...
کوفی هارا لعن میکنیم ولی خودمان کوفی شدهایم هزاران برابر.
اما آقا... گاهی تورا به چشمِ خودم وعده میکنم!
این الطالب بدم المظلوم...
امید غریبانِ تنها...
کجایی؟!💔
#روایت_مظلوم
#أین_الطالب_بدم_المظلوم
@ahayma_nojavanane