eitaa logo
فرهنگستان اهل بیت علیهم السلام
265 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
294 فایل
تفسیر ن_______________ور هرروزیک آیه ازقرآن کریم باصدای دلنشین حاج آقاقرائتی تفسیرمیگردد. بزرگواران مارادرنشرمطالب و مفاهیم قرآنی یاری کنید. کپی مطالب آزاداست. ازقرآن واهل بیت ع امدادبجوییم @Yazahrayeatharادمین eitaa.com/joinchat/523173890Ca1c4896e78
مشاهده در ایتا
دانلود
براى امير المومنين عليه السلام نامه‏ اى از رسيد حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : " از طرف امير المومنين و خليفة‏ المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على :‏ اى‏ على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين‏ : عايشه و اصحاب رسول خدا : طلحه و زبير كردى‏ اكنون مهياى جنگ باش " حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت : از طرف عبدالله، تو به رياست‏ مى نازى و من به بندگى خداوند من آماده جنگ‏ هستم به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم " سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه‏ اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على‏ جان ! من حاضرم‏ حضرت ضمن اينكه او را از متن‏ تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح ! به شام كه‏ رفتى مواظب آبروى على باش‏ طرماح گفت : سمعاً و طاعة‏ً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن‏ يكى از شاگردان على را به او رساند معاويه‏ فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد طرماح وقتى‏ وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد اطرافيان معاويه‏ به طرماح اعتراض كردند كه " پاهايت را جمع كن " اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى‏ بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل‏ كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم‏ پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه‏ به خدمت كه آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه‏ برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه‏ الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى‏ دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان‏ معاويه ناراحت از اينكه‏ سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم ، طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه‏ السلام را ببوسم و به تو بدهم‏ معاويه گفت : نامه‏ را به عمرو عاص بده‏ طرماح گفت : اميرى كه ظالم‏ است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى‏ چون او نميدهم‏ معاويه گفت : نامه را به يزید بده! طرماح گفت:مادلخوشی ازشیطان نداریم، چه برسدبه بچه اش،، معاویه پرسید: پس چه کنیم؟ طرماح گفت: همانکه گفتم .. بالاخره معاویه نامه راگرفت وخواند،بعدهم باناراحتی تمام کاتبانش رااحضارکردتاجواب نامه رااینگونه بنویسد... علی ! عده لشکریان من به عددستاره گان آسمان است، مهیای نبردباش . طرماح برخاست وگفت: من خودم جواب نامه ات رامیدهم: مولایم علی(ع)خودبه تنهایی خورشیدیست که ستارگان تودربرابرش نوری نخواهندداشت،، سپس خواست برودکه: معاویه گفت:سی هزاردرهم ت رابرداروبرو ، اماطرماح بی اعتنا به حرف معاویه وبدون خداحافظی راه کوفه رادرپیش گرفت~~ معاویه رو به عمروعاص کردوگفت: حاضرم تمام ثروتم رابدهم تایکی ازشماهایکساعتی که این مردازعلی(ع)دفاع طرفداری کرد، ازمن طرفداری کنید "" عمروعاص گفت: بخداقسم اگرعلی(ع)به شام بیاید؟ من عمروعاص نمازم راپشت سراومیخوانم ?? اماغذایم راسر سفره ی تومیخورم ~"~"~" ✌️مذاکره کردن بادشمنان یعنی این ...............