eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
381 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
486 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت اول؛ مقدمه (۱): "یا رفیق من لا رفیق له" رفیقی داشتم که می‌گفت اینجا 《جزیره مجنون》جای دیوانه‌هاست دیوانه‌هایی که عاشقند. عاشقانی که می‌خواهند از راه میان‌بر به خدا برسند. تابستان سال ۱۳۶۵ بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیره مجنون وقتی که از خط برمی‌گشتیم. همان دم‌دمای صبح. گرما بالای ۳۰ درجه بود و رطوبت هوا بالای ۷۰ درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی بالاپوش‌مان فقط یک زیر پیراهن سفید و خیس بود. آنجا کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: راست گفتی که مجنون جای دیوانه هاست. رفیق راه《جلیل شرفی》گفت: فعلاً چاره ای نیست جز اینکه مسیر و راه را از این دیوانه عاقل نما بپرسیم از نیروهای اطلاعات عملیات است و بلد راه. پرسیدم: اخوی ما راه را گم کرده ایم. سه‌راه همت کدام طرف است؟ دو کلمه بیشتر نگفت؛ مستقیم برو میرسی به همت. آنقدر بیخیال و بی‌محل این دو کلمه را ادا کرد که از او خوشم نیامد. خست به خرج داده بود. ولی همین دو کلمه مختصر را با رفیق راهم 《جلیل شرفی》 عقب جلو کردیم و سه معنی ژرف از آن بیرون کشیدیم. اول این که؛ راه رسیدن به همت راه مستقیم است. دوم اینکه؛ رسیدن به راه‌ مستقیم همت می‌خواهد. و سوم اینکه؛ راه همت راه مستقیم است و راه مستقیم راه همت. تمام این جملات به یک نتیجه و مقصد می‌رسید. یک ماه بعد، همان‌جا از جزیره مجنون، رفیق راهم 《جلیل شرفی》 رفت پیش حاج همت و آسمانی شد. ۲۰ سال گذشت و در سال‌های بعد از جنگ، همان بلدچی بیخیال که راه مستقیم را نشانمان داده بود، رفیقم شد و در این دنیایی که جز رفاقت خدا روی رفاقت کسی نمی شود حساب کرد، آنقدر رفیق شدیم که از او پرسیدم: مرد حسابی آن چه جور آدرس دادن بود؟! که با این سوال دست مرا گرفت و به کوچه های خاطراتش برد. از روزگاری که شش ساله بود و در خرمشهر گم شد تا روزی که شانزده ساله شد، و بعد از آشنایی با حاج احمد متوسلیان در مریوان، بلد راه شد. تا راه و مسیر فتح را برای آزادسازی خرمشهر به گردانها نشان بدهد. شنیدن خاطرات علی خوش‌لفظ، از سیمای آن دیوانه‌ی عاقل نما، رمزگشایی کرد و تازه فهمیدم که او چقدر راه عبور به عمق خطوط دشمن را برای ترسیم مسیر رزمندگان در شب حمله خوب می‌شناخته. از سر پل ذهاب تا دژ اسطوره‌ای کوشک در عملیات رمضان، و از عمق کردستان عراق در عملیات والفجر ۲ تا کوه طلسم شده "گیسکه" در عملیات مسلم بن عقیل و سومار، و از مهران و چنگوله تا جزیره‌ی مجنون. همان جزیره‌ای که از او عاقلی دیوانه‌نما ساخت. آنجا که از آفت بلدچی پرآوازه گریخت تا خود واقعی‌اش را پیدا کند. آن خودی که تکه‌ای از آن وسط میدان مین در سومار روی خاک مانده بود. پاره‌ی تن او علی محمدی بود که او را به آبراه گمنامی دلالت کرد و از آنجا؛ سر تیم زبده‌ی اطلاعات عملیات، راننده‌ی تانکر آب شد. او در جزیره مجنون سلوک سقایی داشت به همه آب می‌رساند. اما خودش تشنه آب بود. آبی که او را به سرچشمه‌ی بقا برساند ◀️ ادامه دارد ... قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/314 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
دعاتون مستجاب نمیشه؟ 🖌 حضرت (ع) فرمود: اگر یکى از شما مایل بود از خدا چیزی نخواهد مگر آنکه به او داده شود، باید از همه مردم مأیوس شود، و امیدى جز به آنچه نزد خداست نداشته باشد. 🖌 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ. 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۹ روایة: ۲ @hadith_daily
شرح و تفسیر نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام استاد احمد غلامعلی یک‌شنبه‌ها پس از نماز عشا مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین کانال عمومی فرهنگی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام @ahlolmasjed
نمایش فیلم سینمایی "منصور" داستان یک قهرمان سه‌شنبه ۹ آذر/ ساعت ۱۸:۳۰ مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/ شهرک شهید زین‌الدین هزینه بلیت: ده هزار تومان تهیه بایت: فروشگاه همسایه/ جنب مسجد کانال عمومی اطلاع‌رسانی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام @ahlolmasjed
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒ قسمت دوم؛ مقدمه (۲): قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/308 گمنامی علی خوش لفظ زیر کلاه پشمی انزوا چندان پنهان نماند. او که تازه از خود عبور کرده بود لو رفت و حالا به دستور فرماندهان باید دست گردان را می‌گرفت و در جاده فاو-بصره از میان ۲۰۰ تانک عبور می داد. همان شگرد و ترفندی که او در فتح خرمشهر چند بار تجربه کرده بود. علی خوش لفظ یک قهرمان ملی است. این را زخمهای نشمرده‌ای که از او "علی خوش‌زخم" ساخته گواهی می‌دهد. علی خوش‌زخم نیازی به مدال ملی شجاعت ندارد. بچه بازیگوش محله "شترگلوی همدان که روزگاری از دیوار راست بالا می‌رفت، پس از یازده بار مجروحیت با تیر و ترکش و موج و شیمیایی، حالا نمی تواند روی تخت بیمارستان بنشیند. تیر کالیبر تانک در آوردگاه شلمچه و کربلای ۵ بعد از ۲۶ سال همسایه نخاع اوست علی خوش لفظ به تعبیر همرزمانش علی خوش رفیق است که ۸ سال جنگ ۸۰۰ نفر از رفقایش شهید شده‌اند، که با ۹۰ نفر از آنان رفیق‌تر و عقد اخوت بسته‌بود. از این جماعت ۸ نفر شان پایه پاره‌ی تنش بوده‌اند. برادرانی چون علی محمدی، حبیب مظاهری، رضا نوروزی، عباس علافچی، بهرام عطاییان، جمشید اصلیان، و علی چیت‌ساربان که به رفیق اعلا رسیدند. علی خوش رفیق برای هیچ کدام از آنها رفیق نیمه راه نبود. کتاب خاطرات او مرامنامه‌ی برادریست. علی خوش‌لفظ پای دو برادر شناسنامه‌ای جعفر و امیر را نیز به جبهه باز کرد. ان‌دو نیز خدایی شدند و شیرازه‌ی کتاب خاطرات علی با آن دو بسته می‌شود علی خوش‌لفظ به تعبیر استاد و مرادش آیت الله حاج آقا رضا فاضلیان علی خوش‌معناست. در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایه‌های کلامی نیست. و به شدت دور از بزرگنمایی و ریب و ریا، و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث. لذا با صاحب این قلم چند شرط برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است؛ اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تایید مطالب به ویژه فراز و نشیب‌ها در عملیات ها یا چند و چون گشت و شناسایی ها، مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم، اگر تایید کردند بنویسم. و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبه تخیل پیدا کند. روایت خاطرات علی خوش لفظ در قالب تاریخ شفاهی است. واقعی و صادقانه متکی بر اسناد و بی‌نیاز از نازک اندیشی خیال، حتی در آن شب شوکرانی. وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستان‌پردازی و اسطوره سازی هم نیست،بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر. واقعیت زندگی و رزم مردی که خود واقعی اش را در "شبی که مهتاب گم شد" پیدا کرد. امید آنکه رفیق راه او باشم. همان راه مستقیم همت که در جزیره خیبر مجنون نشانم دادم. حمید حسام همدان زمستان ۱۳۹۱ ◀️ ادامه دارد ... قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/324 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
شرح نهج‌البلاغه خ ۲۶.m4a
23.66M
درخدمت حجةالاسلام استاد احمد غلامعلی یک‌شنبه‌ها پس از نماز عشا مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
آسایش نداری؟ 🖌 حضرت (ع) فرمود: تمام آسایش را در بریدن طمع از دست مردم دیدم. 🖌 عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص قَالَ رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِى قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِى أَيْدِى النَّاسِ. 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۹ روایة: ۳ @hadith_daily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران را به همه دریادلان این نیرو تبریک می‌گوییم. جلسه تبیینی به مناسبت روز نیروی دریایی ناگفته‌هایی از حماسه‌هایی که رزمندگان اسلام در دریا آفریدند سخنران: دکتر عباس برجویی معاونت سیاسی دانشگاه شهید محلاتی دوشنبه ۸ آذر/پس از نماز عشا مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
عزتمند باش 🖌 حضرت (ع) می فرمود: درخواست چیزی از مردم، موجب سلب عزت و رفتن حیاست. 🖌 قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ. اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۹ روایة: ۴ @hadith_daily
📚 ارز دیجیتال 💠 سؤال: استخراج، خرید و فروش چه حکمی دارد؟ ✅ جواب: حکم آن، تابع قوانین و مقررات نظام جمهوری اسلامی ایران است. 🆔 @leader_ahkam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🎬 💢 نباید در مسئله مهم وحدت افراط و تفریط کنیم. 📌 برگرفته از جلسات - دهه اول محرم 1399
هدایت شده از سالن مطالعه
۴۲ *سلام و درود بر عقلای محبوب* فک کنم تنها چیزی که توی دنیا عادلانه تقسیم شده، عقله😳 چون هیچ کی اعتراض نمیکنه؛ بگه مال من کمه!! 😐😔 همه فکر می کنند بیشتر از بقیه دارن 😂😂😂😂🤣🤣 تازه بعد از عقل، بی فایده‌ترین چیز برای بعضیها پل هواییه 😂😂😂😂😂😂😂😅 امیرالمؤمنین علی علیه السلام لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ *هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست* بخشی از حکمت ۱۱۳ نهج البلاغه *یعنی اگر از عقل درست استفاده شود این عقل پر درآمدترین ثروت برای انسان است چه بسا پول زیادی که در اثر بی عقلی فرد نابود و یا پول کمی که با تدبیر یک عاقل توسعه یافته و زیاد شده باشد. به ندای عقل خود گوش فرا دهید و آن را با شهوت و قدرت و محبت و خشم و غضب و ... مخلوط نکنید* 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
نمایش فیلم سینمایی "منصور" داستان یک قهرمان سه‌شنبه ۹ آذر/ ساعت ۱۸:۳۰ مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/ شهرک شهید زین‌الدین هزینه بلیت: ده هزار تومان تهیه بایت: فروشگاه همسایه/ جنب مسجد کانال عمومی اطلاع‌رسانی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام @ahlolmasjed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گزارش دستگیری اغتشاگران حوادث جمعه 5 آذر واقعا تعجب آوره😳😳😳
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒ قسمت سوم؛ فصل اول کوچه باغهای محله شترگلو قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/314 در صفحه اول شناسنامه کهنه من نوشته است؛ جمشید خوش‌لفظ، تاریخ تولد ۸/۸/ ۱۳۴۳ شهرستان همدان. مثل خیلی از آدمها، از طفولیت چیزی یادم نیست. بزرگتر که شدم مادرم تعریف می‌کرد؛ اسم جمشید را آقات خدابیامرز انتخاب کرد. می‌گفت؛ اسم شیک و جدیدی است. شاید هم آقات به خاطر این، این اینقدر حظ می‌کرد که روز و ماه و تولد تو، دو سه روز بعد از تولد پسر شاه (رضا پهلوی) بود. اما اسم برادر کوچکترت جعفر را حضرت رضا انتخاب کرد. شب تولد جعفر شب تولد امام رضا بود. یک شب سرد زمستانی. در نیمه‌های شب درد زایمان به سراغم آمد و تنها تو و خواهرت در خانه بودید. خواهرت رفت تا قابله را خبر کند که من همانجا برای چند ثانیه کنار سماوری که قل‌قل می‌کرد، خوابم برد. خودم را در صحن حرم امام رضا دیدم. قنداقه جعفر بغلم بود و تو در صحن بازی می‌کردی. پایت یک جا بند نبود نمی‌توانستم تو را نگه دارم از چند نفر خواستم تو را بگیرند، اما از وسط دست و پای‌شان فرار می‌کردی. یک لحظه از تیررس نگاهم رفتی و در انبوه جمعیت گم شدی. داد زدم جمشید! جمشید! کجایی؟! و با گریه گفتم: یا امام رضا جمشید را از تو می خواهم. همین لحظه سیدی نورانی پیش روی من ظاهر شد و گفت: نگران نباش جمشید کنار توست. فقط به حرمت جد ما، اسم این نوزادت را جعفر بگذار. از خواب بیدار شدم. خواهرت قابله را آورد و بلندگوی مسجد داشت اذان صبح را می داد که جعفر به دنیا آمد. برای جعفر به حرمت امام رضا هیچ مراسم و جشنی نگرفتیم. اما تو عزیز دردانه بودی. برای تولد و پاقدمی تو تا چند شب قوم و خویش و همسایه میهمان ما بودند. وقتی مادرم خاطرات تولد من و جعفر را تعریف می‌کرد و از جشن و سور و سات مهمانی برای من حرف می‌زد، معلوم بود که به خاطر احترام به نظر شوهرش پایبند این رسوم و آداب شده است. فضای تربیتی که او می‌خواست محیطی مومنانه و خداشناسانه بود. لذا با تمام احترام برای پدرم می‌کوشید آموزه های دینی و اعتقادی را در محیط پنج فرزندش حاکم کند. پدرم را مش‌اسدالله صدا می‌زدند. یک راننده پرتلاش، و نان‌آوری سخت کوش که با کامیون ولوو تابستان‌ها در همدان و اطراف آن کار می‌کرد و زمستان‌ها در خرمشهر و اروندکنار و گاهی همه اعضای خانواده را با خود به جنوب می‌برد. ◀️ ادامه دارد ... قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/326 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee