هدایت شده از 🇮🇷 نیمه پنهان 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی شهدا سرگذشت عجیبی دارند!!
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
احتمال بیشتر درباره شب قدر
🖌 خدمت حضرت #امام_عسکری (ع) نامه نوشتم و از غسل در شبهای ماه رمضان پرسیدم. فرمود: اگر توان احیای شبهای _هفدهم، نوزدهم و بیست و یکم و بیست سوم_ را نداری، احیای شب بیست و سوم را از دست نده.
🖌 کَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْغُسْلِ فِی لَیَالِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَکَتَبَ ع ...
فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی إِحْیَائِهَا فَلَا یفَوُتَنَّکَ إِحْیَاءُ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۹۱.
#حدیث #ماه_رمضان
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و دوم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/728
فصل نهم
من، مهتاب، مین(۱۲)
یک بار با بچههای واحد راهی مشهد شدیم
به نیشابور که رسیدیم علیآقا بچهها را وسط بیابان پیاده کرد
خودش ماند و راننده و من
گفت: "چرا پیاده نمیشوی؟!"
بیتعارف و محکم گفتم: "اول خودت پیاده شو!"
میدانستم که نقشهای دارد
نهیب زد: "پیاده شو!"
گفتم: "پیاده نمیشوم تا خودت پیاده نشوی"
مشتی حوالهام کرد و گفت: "ای ناقلا! دست مرا خواندهای!؟"
سرش را از آینه ماشین بیرون برد و گفت: "بچهها! الان ساعت ۱۱ شب است. تا ساعت ۴ صبح خودتان برگردید نیشابور. فکر کنید پشت عراقیها هستید و راه را گم کردهاید. از ستارهها کمک بگیرید و از امام رضا."
وقتی داشتیم دور میشدیم ماشین را نگه داشت و گفت: "بچهها! یادتان باشد اینجا قدمگاه امام رضاست!"
ساعت سه و نیم شب بچه ها برگشتند
خسته و کوفته کیلومترها راه آمده بودند
یکی داخل رودخانه افتاده و تمام لباسهایش خیس آب بود
یکی دیگر با پای مجروح و زخمی آمده بود
یکی دیگر همراهش را کیلومترها کول کرده بود تا به نیشابور برسد
اما هیچکس غر نمیزد و اعتراضی نداشت
بعد از رفتن به حرم و زیارت، خدمت حاج آقا جواد تهرانی رسیدیم
بچهها خواستند که حاج آقا سفارشی داشته باشد.
فرمود: "بچههای اطلاعات عملیات! اول تزکیه. آخر هم تزکیه کنید. رستگاری شما در پاکدلی است."
شب در حسینیه همدانیها نزدیک حرم مجلس روضه و دعا داشتیم
همه ضجه می زدند
اما جعفر منتقمی مثل شمع میسوخت
او از طلبههای محله کمال آباد بود که سیمای نورانیاش از نور باطن و خلوصش خبر میداد
همیشه خودم را فرسنگها دورتر از او میدیدم
وقتی که به جبهه می آمد برایش مهم نبود که چه کاری به او بدهند
هر کاری برایش ابزار خدمت بود
آن شب وسطهای دعا و با همان پای لنگان از جمع دور شد
نیمنگاهی به او داشتم
به پشت بام حسینیه رفت و آنجا نشست
از آنجا هم صدای گریههاش به پایین میرسید
نمیدانم چه دیده بود
فردا هر چه پرسیدم نگفت
بغض میکرد و سرش را پایین میانداخت
می دانستم که این موضوع با شفای او بیارتباط نیست
در آستانه عملیات شهید رجائی، در اثر بمباران دشمن در پادگان ابوذر سرپل ذهاب، از ناحیه گردن قطع نخاع شد.
مثل یک تکه گوشت روی تخت بیحرکت مانده بود.
دکترها از ادامه حیات او ناامید بودند و جوابش کردند.
خانوادهاش او را به مشهدالرضا بردند.
پدرش تعریف میکرد: "شب هنگام در عالم خواب، آقایی را میبیند که به او میگوید: "پسرم برخیز! راه برو!"
جعفر با گریه میگوید: "نمیتوانم!"
امام میفرماید: "چرا نمیتوانی!؟ دستت را به من بده و بلند شو!"
جعفر که از خواب برمیخیزد، راه میرود
شفا پیدا کرده بود و مردم تمام لباسهای او را برای تبرک تکهتکه کردند
جعفر در عملیات والفجر ۸ به محبوبش پیوست
از مشهد به همدان برگشتیم
پدرم گفت: "رفیقت که هر روز برای ما نان سنگک میگیرد آمده بود و سراغت را میگرفت"
شصتم خبر داد که علی محمدی آمده است
تعجب کردم چون خبری از عملیات نبود
بعد از نماز مغرب در مسجد محل دیدمش
گفتم: "مگر مشغول درس در قم نیستی!؟"
گفت: "درس همیشه هست، اما فرصت جهاد همیشه نیست"
گفتم: "فعلا که عملیاتی در پیش نیست. برو! نزدیک عملیات صدایت میکنیم."
گفت: "مهم نیست که عملیات باشد یا نباشد مهم لبیک به پیام امام است.
برای دومین بار بود که با علی محمدی عازم جبهه میشدیم
حالا همه بچههای واحد او را میشناختند
اما من بیشتر از همه در خلوت او بودم
وقتی مثل نادر فتحی از جمع جدا میشد و گوشهای میرفت
برای خودش قبری کنده بود
نیمه شب داخل قبر آرام میگرفت و در آن تاریکی گریه میکرد.
من هم بیرون قبر مینشستم و به گریه او میگریستم
به حالش غبطه میخوردم
هیچ وقت متوجه نشد که غریبهای نزدیک آن قبر نشسته است وگرنه ساکت میشد یا جایش را عوض میکرد.
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
#افطارهای_مهدوی
✨#مولایمن
🔹چنــد وقتی استکه در
روزه ی دیدار تـــوایم...
🔹پُــرکن این فاصــلهها را ،
که دمِ افطار اســت...
🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم.
#امام_زمان
#ماه_رمضان
💠کانال مسجد حضرت زینب(س)
---------------------------🌸
🕌 @ahlolmasjed
🌸-------------------------
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
شب قدر برای خدا بیدار بودید؟
🖌 حضرت #رسول_الله (ص) فرمود: هرکه شب قدر را برای خداوند شب زنده داری کند، گناهان قبل و بعدش بخشیده می شود.
🖌 قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ قَامَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۹۵.
#حدیث #ماه_رمضان
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و سوم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/731
فصل نهم
من، مهتاب، مین(۱۳)
علیآقا بیشتر بچه ها را فرستاد سومار و من و چند نفر را فرستاد جوانرود
جوانرود جبهه آرام و بیتحرکی بود اما وقتی شنیدم علی محمدی قبل از من به آنجا رفته است آرام شدم
جوانرود که رسیدم ردش را گرفتم
بالاخره پیدایش کردم
گوشهای نشسته بود و آرام قرآن میخواند
آنجا در خط هم خطر عراقیها بود و هم خطر ضد انقلاب داخلی
قبل از اینکه او مرا ببیند اسلحه را برداشتم
سینهخیز تا نزدیکش رفتم
جوری که فکر کند دشمنم
گلنگدن کشیدم
سعی کردم مرا نبیند اما صدا را بشنود
هیچ عکسالعملی نداشت
دوباره گلنگدن کشیدم طوری که اگر برای خودم این صحنه پیش میآمد حتماً میترسیدم اما باز هم عکسالعملی نشان نداد
با طمأنینه قرآن میخواند
بلند شدم
بی آنکه سلام کنم با تندی گفتم: "فکر نمیکنی دشمن تا دمِ گوشّت بیاید!؟"
لبخندی زد
سلام کرد و گفت: "تویی علیآقا!؟ نه، علی جان. دشمن نمیآید. اینجا هیچ اتفاقی نمیافتد."
وقتی این را گفت به فکر رفتم؛ "یعنی کجا برای علی اتفاقی خواهد افتاد که اینقدر مطمئن است!؟"
۲۰ روز در جبهه جوانرود بودیم
به سمت دریاچه دربندیخان در خاک عراق به گشت میرفتیم
در تمام مدت محو آرامش علی محمدی بودم
تک پسر خانواده بود
با این سن کم روح بزرگی در کالبد نحیف خود داشت
اهل محاسبه نفس و مراقبه بود
حتی مدت خوابیدن و زمان خوابیدن او مثل ساعت دقیق و از روی حساب و کتاب بود
اگر بعد از ظهر میخوابید، نیم ساعت خواب مستحب میکرد
شبها بیش از ۲ ساعت نمیخوابید
با این حال روز بسیار سرحال و بشاش نشان میداد
هیچ کلمهای از زبان او بیدلیل صادر نمیشد
کم حرف و بدون هرگونه کنایه و عاری از غیبت
یقین داشتم که او در تمام عمرش هیچ دروغی نگفته
هیچ گامی جز برای رضای خدا برنداشته است
با اینکه با علی هم سن و سال بودیم، در عین رفاقت و صمیمیت، لحظه به لحظه مصاحبت با او برای من درس بود
وقتی میگفت علیجان احساس میکردم تمام دوستان شهیدم از حبیب مظاهری گرفته تا رضا نوروزی و نادر فتحی مرا صدا میکنند
برای من علی محمدی خلاصهی شهدا بود
حس پنهانی به من میگفت: "لذت همراهی با علی محمدی را از دست نده! خیلی زود خواهد رفت!!!"
بعد از مدتی با او به بخشداری سرپل ذهاب برگشتم
همه جمع بودند
زمزمه بود که جلسه معارفه مسئول جدید اطلاعات عملیات است
فرمانده تیپ تصمیم گرفته علی چیتساز را به عنوان مسئول طرح عملیات معرفی کند و رضا مستجیری را که فرمانده گردان حضرت علی اکبر بود به جای علیآقا بگذارد.
همه بچههای اطلاعات از این موضوع ناراحت بودند
علی آقا فقط فرمانده آنها نبود
رفیق و همراه دائمی آنها بود
با آنها به گشت میرفت
با آنها میخندید و گریه میکرد
اصلاً علی آقا شناسنامه اطلاعات عملیات بود
پیدا بود که او هم از دور شدن از بچههای واحد چندان راضی نیست
ولی صلاحدید فرماندهان اقتضا میکرد که به دلیل شایستگیهایش از او در کار خطیر دیگری استفاده شود
علیآقا در آن جلسه خیلی بزرگ منشانه رفتار کرد
از همه خواست تا با آقا رضا مستجیری همکاری کنند
چند نفری بعد از تودیع و معارفه، نبودن علی آقا را تاب نیاوردند و از واحد رفتند
رضا مستجیری فرد بی تجربهای در کار رزم نبود
او را از فتح خرمشهر میشناختم
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
#افطارهای_مهدوی
🍂در لحظه افطار هستم یاد رویت
آیا شود راهم دهی یک شب به سویت؟؟
🍂آقا کجا افطار خود واکردی امشب؟!
در سامرا یا کفّ العبّاس عمویت؟
🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم.
#امام_زمان
#ماه_رمضان
💠کانال مسجد حضرت زینب(س)
---------------------------🌸
🕌 @ahlolmasjed
🌸-------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #رهبر_انقلاب : هرکس به جمهوری اسلامی و ملت ایران تعرّض بکند ممکن است ضربه بزند، امّا ضربهی بزرگتر را خودش خواهد خورد.
👈 آمریکاییها یک بار هم اینجا حمله کردند به #طبس -یادتان هست- خودشان را نجس کردند، برگشتند رفتند!
🗓 پنجم اردیبهشتماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در طبس و شهادت سردار شهید محمد منتظرقائم گرامی باد.
💠کانال مسجد حضرت زینب(س)
---------------------------🌸
🕌 @ahlolmasjed
🌸-------------------------
#افطارهای_مهدوی
🍂در لحظه افطار هستم یاد رویت
آیا شود راهم دهی یک شب به سویت؟؟
🍂آقا کجا افطار خود واکردی امشب؟!
در سامرا یا کفّ العبّاس عمویت؟
🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم.
#امام_زمان
#ماه_رمضان
💠کانال مسجد حضرت زینب(س)
---------------------------🌸
🕌 @ahlolmasjed
🌸-------------------------