eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | روایتی از دیدار رهبر انقلاب در دوران نوجوانی با شهید سید مجتبی نواب صفوی 🔻او پرشور ، با اخلاص، پر از صدق و صفا، شجاع و صریح بود 🍃@ahlolmasjed🍃
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت چهلم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/456 فصل سوم بلدچی شانزده ساله (۱۸) فرصت بگو مگو نبود. چرا که حق با راننده بود و عراقی‌ها هم آمبولانس غریبه را نزدیک خودشان دیده بودند. اولین رگبار را که گرفتند، راننده دور زد. جوری که چرخ جلوی ماشین رفت توی هوا. حالا پشت ما به عراقی‌ها بود، اما ماشین توی چاله گیر کرده بود... چرخ‌های عقب شروع کردند به درجا چرخیدن. طوری که خاک از پشت تویوتا بالا می آمد. راننده شتابزده دنده را جلو و عقب کرد و ماشین شوکه شد و به ترفند راننده از چاله کند و بالا آمد. حالا رگبار تیربار و آرپی‌جی بود که به سمت ما می‌آمد. راننده گاز ماشین را تا ته گرفت. از میان گرد و خاک پشت ماشین تیرهای سرخ بود که عبور می‌کرد. چندتایی هم زوزه کشان به آمبولانس خورد. سرم را از ترس تیر و تیربار و از خجالت وسط پاهایم بردم. نفر بغل دستی‌ام همین کار را کرد و جلوی خودش مچاله شد. اما راننده با شجاعت و البته عصبانیت ماشین را از معرکه دور کرد. در حالی‌که یک‌ریز به من فحش می‌داد و ناسزا می‌گفت. همین که به مقر رسید، سریع دستی ماشین را کشید و خواست بیاید سراغ من که اسلحه را برداشتم و از در شاگرد پریدم پایین و فرار کردم. پشت سرم می‌آمد و داد می‌زد و می‌گفت: "بایست بینم. باید بگویی؛ فرمانده تو کیست؟" اسم فرمانده آمد ترسم صد برابر شد. اگر او حبیب را می‌دید و چقلیم را می‌کرد و از دسته گلی که به آب داده بودم می‌گفت، حبیب به من بی‌اعتماد می‌شد. پس چاره‌ای نبود جز فرار و پنهان شدن از چشم او تا آبها از آسیاب بیفتد. دویدم. آنقدر که یک سنگر خالی پیدا کردم. قلبم داشت از سینه‌ام بیرون میزد. داخل سنگر کسی نبود. نفهمیدم آنجا کجاست. جایی قایم شدم و یک گونه روی صورتم کشیدم و نفهمیدم از خستگی چطور خوابم برد. حتماً اگر کسی مرا آنجا پیدا می‌کرد به ضرب چوب و چماق هم بیدار نمیشدم. خستگی چند شب نخوابیدن را از تن بیرون کردم و از دست غرولند راننده آمبولانس هم خلاص شدم. آنقدر خوابیدم که نماز مغرب و عشاء و صبح همه قضا شد. صبح که بیدار شدم خودم را میان حجمی از کمپوت‌ها و کنسروهای وطنی دیدم. مشکل کم خوابی را با ۱۲ ساعت حل کرده بودم. می‌ماند مشکل غذا که چهار پنج وعده نخورده بودم. آنجا آنقدر کنسرو و کمپوت بود که ۱۰۰ شکم گرسنه را سیر می‌کرد... ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از روشنگری
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چیزی به اسم نداریم!! 🔺حتی یک مولکول در این عالم بدون اذن خدا جا به جا نمیشود... 🎤 حجت الاسلام 🆘 @Roshangari_ir
هدایت شده از ۱۱
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانمه شال از روی سرش پای پلکان هواپیما میفته و در جواب تذکر روحانی پشت سرش به حاج آقا میگه ، شما هم ببینید و لذت ببرید ، ادامه ماجرا....
محبت کن 🖌 حضرت ع از حضرت صلى الله علیه و آله که فرمود: محبت مؤمن با مؤمن براى خدا از بزرگترین فروع ایمانست. 🖌 عَنْ أَبِى‏ جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِى اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِیمَانِ. 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۹ روایة: ۳ @hadith_daily
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارادت به شهدا با کشف حجاب😏 💢عکس شهدا را می بینیم و عکسِ شهدا عمل می کنیم 💥حتما تا آخر ببینید........صحبت های کمتر منتشر شده مقام معظم رهبری در خصوص کشف حجاب ها 💫برسد به دست آن انقلابی نماهایی که با پوشش دین به دنبال حجاب اختیاری در جامعه اسلامی هستند که وظیفه آن پیاده کردن کلام خدا در جامعه است...حجاب حکم و کلام خداست......و وصیت شهدایی که امنیت امروزمان را مدیون شان هستیم..... 🇮🇷قرارگاه سایبری ↙️ https://eitaa.com/joinchat/3604348939C1433b6e45c
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت چهل و یکم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/459 فصل چهارم نبرد تا آزادی خرمشهر(۱) قرار بود سه گردان از ما، ادغامی با یک گردان ارتش برسند روی جاده آسفالت؛ هدف هایشان را بزنند و جاده را تثبیت کند. گردان ما و گردان عمار هم بعد از اتمام اتمام کار مقر زین‌القوس خودشان را به جاده برسانند. اگر این پنج گردان موفق می‌شدند سمت راست جاده را تأمین کنند و شش گردان دیگر در محور محرم به کمک تیپ دو از لشکر ۲۱ حمزه ارتش، چب ما را تأمین می‌کردند، تازه این کار تمام ماجرا نبود باید با دو محور دیگر از چپ و راست روی جاده با هم الحاق می‌کردیم. اما عملاً این اتفاق نیفتاد. محور محرم باتلاقی بود و از طرفی عراقی‌ها جانانه مقاومت می‌کردند و کوتاه نمی‌آمدند. عصر روز دوم بود و تانک‌های عراقی از جناحین آمدند. از جلو و از پشت سر بچه ها را دور زدند. شهبازی دستور داد گردان ما و عمار برای کمک به بقیه گردان‌ها به سمت جاده برویم. اگر با فشار عراقی‌ها، جاده را رها می‌کردیم فاتحه کل عملیات خوانده می‌شد و آنها ما را نه فقط تا پشت جاده که تا ۲۰ کیلومتر عقب‌تر می‌راندند و همه را می‌ریختند توی کارون. حبیب با آن آرامش همیشگی، اینجا لحنی متفاوت داشت و به شهبازی با بی‌سیم می‌گفت: "حاجی عاشورا مفهوم است" شهبازی هم که خودش همان نزدیکی بود، فقط می‌گفت: "مقاومت... مقاومت". ما زیر حجم شدید آتش سنگر و جان‌پناهی نداشتیم. پشت دژ، لب جاده بودیم و سنگرهای آن به سمت عراقی ها بود. سر را که بالا می‌آوردیم چند تیر تانک می‌نشست سینه دژ. اگر کسی می‌خواست آرپی‌جی بزند، به موشک دوم نمی‌رسید. در آن هیاهوی آتش و انفجار گلوله کالیبر سبکی به پای حبیب خورد. احساس همه این بود که با عقب رفتن او گردان مسلم هم از دور خارج می‌شود. یکی از بسیج ها داد کشید: "یکی بیاید فرمانده را ببرد عقب". حبیب به او گفت: "من تا آخر با شما هستم." حبیب به حدود ۴۰ دستگاه تانک اشاره کرد که از دو طرف برای دور زدن ما می‌آمدند. الحاق این تانک ها به هم، حلقه محاصره گازانبری را کامل می کرد. عراقی‌ها به شکل پیاده از روبرو به جاده رسیده بودند و با تانک‌ها از چپ و راست و پشت سر ما را می‌زدند. یکی از بچه‌های سپاه تهران، با لباس سبز سپاهی رفت سینه دژ، در حالی که مثل باران دور و بر او خمپاره و توپ می‌ریخت، فریاد زد: "برادرها! شما را به جان امام عزیزمان قسم می‌دهم به این کافران امان ندهید. اینجا مرز اسلام و کفر است." ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308