eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
395 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
کمپین چند هزار نفری خبرگزاری فارس در (انتقاد از بدحجابی و کشف حجاب در نمایشگاه کتاب تهران ) https://farsnews.ir/my/c/141191 ᪥࿐࿇🍀࿇࿐᪥ ‌‌‌‌ حتما منتشر کنید تا به دست تک تک عزیزانی که بحث حجاب براشون مهمه برسه...
سلام و عرض ادب مراسم عزاداری به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام سخنران : حجت الاسلام تقوی مداح : کربلایی ابوالقاسم زمانی زمان : پنجشنبه پنجم خرداد بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء بنیاد ، خیابان پاییزان ، خیابان دکتر حسابی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قدم به دیده🌹
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دبیر شورای فرهنگ عمومی گفت: ستاد برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران و کارگروه عفاف و حجاب برای حضور در این نمایشگاه، برنامه‌های متنوعی را تدارک دید که هدف اصلی این اقدامات، دعوت محبت‌آمیز به رعایت بیشتر فرهنگ حجاب بوده است.
هدایت شده از پونز
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ویدئو؛ ◀️ متن و حاشیه کنگره در ۳ دقیقه ✳️ نسخه با كيفيت 📌 @ponezs
هدایت شده از ۱۱
بیانات در مراسم نوزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) انقلابی پشیمان، مانند روزه‌داری است که قبل از غروب افطار کند رهبر معظم انقلاب: آن کسانی که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانی هستند که در تابستان روزه گرفته‌اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند.* این مثل همان کسی است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانی از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگی حرکت وجود نداشت، انسان رابطه‌اش با انقلاب قطع میشود. این بی‌وفائی به انقلاب است.
"هیولای ملوس" محصول تمدن غربی! اشتباه نکنید! نفر سمت راست، دختر نیست، پسر است! *محصول سند ۲۰۳۰؛* یکی از تبعات این تمدن، غرق کردن پسرها در زنانگی و دخترها در مردانگی است! این پسر دخترنما تحت تربیت و تمدن غرب به یک هیولای ملوس تبدیل شده است، همان که بعضی از ما شرقیها تازه در ابتدای راهش هستیم! این آقا پسر مینی ژوب پوش، اسلحه برداشته و ۱۹ دانش آموز دبستانی و ۲ معلم را قتل عام کرده!! در واقع کاری کرده که در بازیهای رایانه ای امثال ایشون، با لذت تمرین کرده بودند. اما نفر سمت چپ، ابوفاضل طومر است؛ یک نوجوان یمنی. علی الظاهر کم سن تر از سمت راستی. این روزها کلیپی از او دست به دست میشود که پهلوانان عرب و عجم در برابرش کم می آورند. برای نجات رزمندگان یمنی، ۳ بار در زیر باران گلوله، به قلب محاصره میزند و جان مجروحان و رزمندگان را نجات میدهد. این هم محصول فرهنگ مقاومت است. یکی غرق در تمدن و آنهمه جانی، یکی فرسنگها دور از تمدن و اینهمه ناجی! *"قد تبین الرشد من الغی"*
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و بیست و چهارم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/543 فصل دهم نبرد فاو(۱۵) دست به شلوارم کشیدم خیلی سریع لباسم در خون نشست ترکش به استخوان نخورده بود و من گرم بودم می‌توانستم راه بروم خودم را به جایی رساندم که مظاهر مجیدی و کریم مطهری زیر آتش نشسته بودند دور و بر آنها می‌شد نیروهای باقی مانده را زیر نور منورها دید از سه گروهان کمتر از ۴۰ نفر دور و بر ما بودند کریم هم از ناحیه کمر تیر خورده بود ما سه نفر مشورت کردیم مظاهر مجیدی گفت: "دستور ندارم برگردم!" اما من اصرار داشتم برگردیم سرانجام با همفکری، مظاهر مجیدی پذیرفت که به نیروهایش دستور عقب نشینی بدهد تماس با فرمانده گردان هم فطع بود باید به هر شکلی شده برمی‌گشتیم تنها مسیری که کمتر از زیر تیر تراش دوشکاها می‌رفت، مسیری به عرض سه متر و عمق ۱۰ سانتی متر بود که با شنی یک تانک عراقی روی زمین گلی در شب گذشته ایجاد شده بود در آن شرایط ذهنمان به هیچ راهی غیر از این نرسید وگرنه ده سانتی متر اختلاف زمین، عمق خوبی برای دور ماندن از تیر تیربارها نبود می‌دویدیم منورها که بالا می‌رفتند کف مسیر می‌خوابیدیم تیربارها می‌زدند منور که خاموش می‌شد دوباره می‌دویدیم این کار را چند بار تکرار کردیم هر بار کمتر و کمتر می‌شدیم کم‌کم خونریزی توانم را به حداقل رساند منور خاموش شد بلند شدیم فاصله ما تا خط حدودی به حداقل رسیده بود بچه‌ها با خیال راحت‌تر حرکت می‌کردند که رگبار دوشکا مثل برگ درخت ۵ نفر از ستون را ریخت ناله هم نمی‌کردند آخرین گام را بر می‌داشتیم صدای بچه‌های آنسوی خط خودی با لهجه اصفهانی به گوش می‌رسید که داد می‌زدند: "برادر! بلند شو بیا!" کنارم یک تیربارچی بود انگار خیلی آدم وظیفه‌شناسی بود که تیربار را تا آنجا با خودش به عقب آورده بود برای آخرین بار از زمین بلند شدم او همان جا ماند پرسیدم: "چرا راه نمی‌افتی!؟" اشاره کرد که نوار فشنگ‌هایش داخل گل، گیر کرده به زحمت دسته تیربار را تکان می‌داد همانجا تیر خورد و افتاد وقتی به خاکریز خودی رسیدم از آن ۴۵ نفر فقط ۲۰ نفر جان سالم به در برده بودند بقیه در مسیر شنی تانک یا دور و بر آن افتاده بودند ساعت سه شب شد جای زخمم می‌سوخت اما کمتر کسی بود که وضعیت من را نداشته باشد حتی آدم‌های سرپا هم چند تایی تیر و ترکش خورده بودند خودروها مجروحان بدحال را زودتر از بقیه به عقب بردند و ما منتظر ماندیم ... یکباره تمام دشت روشن شد تانک های دشمن پروژکتورهای قوی خود را روشن کردند و به راه افتادند تیر مستقیم می‌زدند و جلو می‌آمدند هر چه سر راهشان بود زیر شنی آهنی خورد می‌کردند تا نیم ساعت همان کاری که ما می‌خواستیم با دو گردان به شکل گازانبری انجام بدهیم آنها با تانک روی ما انجام دادند و تمام دشت را تا نزدیک خاکریز ما به تصرف درآوردند ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
0587.mp3
2.66M
تلاوت صفحه ۵۸۷
📎 زبان را در گاوصندوق بگذار 🖌 حضرت (ع) فرمود: ابوذر - رحمه الله - مى ‏گفت: همانطور که بر طلا و نقره‏ ات قفل مى‏ زنى، بر زبانت هم قفل بزن . 🖌 سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كَانَ أَبُوذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ يَقُولُ ... فَاخْتِمْ عَلَى لِسَانِكَ كَمَا تَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِكَ وَ وَرِقِكَ . ـــــــــــــــ 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۷۶ روایة: ۱۰ @hadith_daily