هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
نمایش فیلم سینمایی
"منصور"
داستان یک قهرمان
سهشنبه ۹ آذر/ ساعت ۱۸:۳۰
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/ شهرک شهید زینالدین
هزینه بلیت: ده هزار تومان
تهیه بایت: فروشگاه همسایه/ جنب مسجد
کانال عمومی اطلاعرسانی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام @ahlolmasjed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گزارش دستگیری اغتشاگران حوادث جمعه 5 آذر #اصفهان
واقعا تعجب آوره😳😳😳
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒ قسمت سوم؛
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/314
در صفحه اول شناسنامه کهنه من نوشته است؛ جمشید خوشلفظ، تاریخ تولد ۸/۸/ ۱۳۴۳ شهرستان همدان.
مثل خیلی از آدمها، از طفولیت چیزی یادم نیست.
بزرگتر که شدم مادرم تعریف میکرد؛ اسم جمشید را آقات خدابیامرز انتخاب کرد.
میگفت؛ اسم شیک و جدیدی است. شاید هم آقات به خاطر این، این اینقدر حظ میکرد که روز و ماه و تولد تو، دو سه روز بعد از تولد پسر شاه (رضا پهلوی) بود.
اما اسم برادر کوچکترت جعفر را حضرت رضا انتخاب کرد.
شب تولد جعفر شب تولد امام رضا بود. یک شب سرد زمستانی. در نیمههای شب درد زایمان به سراغم آمد و تنها تو و خواهرت در خانه بودید. خواهرت رفت تا قابله را خبر کند که من همانجا برای چند ثانیه کنار سماوری که قلقل میکرد، خوابم برد.
خودم را در صحن حرم امام رضا دیدم. قنداقه جعفر بغلم بود و تو در صحن بازی میکردی.
پایت یک جا بند نبود نمیتوانستم تو را نگه دارم از چند نفر خواستم تو را بگیرند، اما از وسط دست و پایشان فرار میکردی.
یک لحظه از تیررس نگاهم رفتی و در انبوه جمعیت گم شدی. داد زدم جمشید! جمشید! کجایی؟! و با گریه گفتم: یا امام رضا جمشید را از تو می خواهم.
همین لحظه سیدی نورانی پیش روی من ظاهر شد و گفت: نگران نباش جمشید کنار توست. فقط به حرمت جد ما، اسم این نوزادت را جعفر بگذار.
از خواب بیدار شدم. خواهرت قابله را آورد و بلندگوی مسجد داشت اذان صبح را می داد که جعفر به دنیا آمد.
برای جعفر به حرمت امام رضا هیچ مراسم و جشنی نگرفتیم. اما تو عزیز دردانه بودی.
برای تولد و پاقدمی تو تا چند شب قوم و خویش و همسایه میهمان ما بودند.
وقتی مادرم خاطرات تولد من و جعفر را تعریف میکرد و از جشن و سور و سات مهمانی برای من حرف میزد، معلوم بود که به خاطر احترام به نظر شوهرش پایبند این رسوم و آداب شده است.
فضای تربیتی که او میخواست محیطی مومنانه و خداشناسانه بود. لذا با تمام احترام برای پدرم میکوشید آموزه های دینی و اعتقادی را در محیط پنج فرزندش حاکم کند.
پدرم را مشاسدالله صدا میزدند. یک راننده پرتلاش، و نانآوری سخت کوش که با کامیون ولوو تابستانها در همدان و اطراف آن کار میکرد و زمستانها در خرمشهر و اروندکنار و گاهی همه اعضای خانواده را با خود به جنوب میبرد.
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/326
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
☘
❌ #صرفا_جهت_اطلاع | ماهواره مفتی ‼️
🍃🌹🍃
🔻 در کل جهان تنها ۳۰۰ ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد، رقم بالا و تعجب برانگیز ۱۱۶ ماهواره، فضای ایران را پوشش میدهند.
🔹 شگفتآور اینکه شبکههای ماهوارهای فارسی زبان که فقط برای ایرانیها برنامه پخش میکنند به رقم حیرت آور ۲۶۰ کانال میرسد و عجیبتر اینکه تماما توسط دولتهای آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آلمان و جدیدا سعودی و ترکیه با هزینههای گزاف تولید و سپس بطور رایگان برای ملت ایران پخش میشود.
🔸 نکته جالب توجه اینکه این دولت های یاد شده برای تماشای تلویزیون و فیلمهای خود، از هموطنان خودشان پول میگیرند و در صورت عدم پرداخت، حق اشتراک آنان را باطل میکنند ولی با سخاوتمندی تولیدات خود را مجانی در اختیار ما میگذارند.
🔺یادمان نرود که پنیر مفت فقط در تله موش پیدا میشود.
🇮🇷نیمه پنهان
@nimeyepenhan
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
بزرگداشت دین
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) می فرمود: ناامیدى از آنچه دست مردمست، موجب بزرگداشت دین مؤمن است.
🖌 قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ِ... الْيَأْسُ مِمَّا فِى أَيْدِى النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِنِ فِى دِینِهِ .
اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۹ روایة: ۴
#حدیث #نیاز
@hadith_daily
هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚فهماندن مطلبی به دیگران هنگام نماز
✅ اگر كلمهای را با قصد ذكر بگويد، مانند اینکه بگويد: «الله اكبر» و موقع گفتن آن، صدا را بلند كند تا مطلبی را به ديگری بفهماند، اشكال ندارد ولی چنانچه به قصد اینکه مطلبی را به كسی بفهماند ذکری بگويد؛ اگرچه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل میشود.
🔷 رساله نماز و روزه مسأله ٣٢٨
#احکام_نماز #مبطلات_نماز
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از سالن مطالعه
#لطیفه_نکته ۴۳
*سلام بر متواضعین روزگار*
خواهرم که قدش کوتاهه بهم گفت:
از طبقه بالای کابینت پودر نارگیلو بده.
با یه لبخند غرور آمیز پودر نارگیلو دادم بهش
و گفتم: منو نداشتید چیکار میکردید؟😂😃💪
گفت: یه چهارپایه پلاستیکی میخریدیم ۵۰ تومن. 🚶♂️⛩
بعدش رفت...😑🤣
پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله
إنَّ التَّواضُعَ یَزیدُ صاحِبَهُ رَفْعَةً فَتَواضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللّهُ
*تواضع و فروتنى صاحبش را به مقام بالا مى رساند، بنابراین فروتنى کنید تا خدا شما را بالا ببرد.*
کافی جلد ۲ ص ۱۲۱
*تواضع و فروتنی یکی از صفات پسندیده انسانی است که موجب دوستی و محبت و حل و فصل بسیاری از امور بدون مخاصمه و دشمنی می شود. به فرزندان خود تواضع را آموزش دهیم.*
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگفتههایی از زبان فرزند شهید فخری زاده: پدرم هیچگاه جلوتر از مادرم قدم برنمیداشت
نسبت به تمام موجودات مهربان بود
🇮🇷 #اتحادیه_عماریون
🔺#همدلی
🔻#انقلابی_گری
@khakestary_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجای دنیا چنین رهبری سراغ درید؟
هدایت شده از یاران آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 #پست_ویژه
آقای عباس موزون مجری برنامه زندگی پس از زندگی ، در هندوستان درحال تهیه فیلم بوده که این خانم به طور اتفاقی وارد صحنه می شود!
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
گلچین كليپ👇
@jamkaranedeleman
سَـربـٰازِ آقـٰـا:
باعرض سلام خدمت تمامی اعضا
امروز امربه معروف ونهی از منکرکردن
یعنی یاری امام زمان ( عج)
چقدر برای یاری امام زمانت وقت میذاری؟
خواهران محترم اعم ازبسیجی وغیربسیجی برای آموزش تخصصی امربه معروف ونهی از منکر
وعده ما
پنجشنبه ۱۴۰۰٫۹٫۱۱
ساعت حرکت :۸٫۴۰
بااتوبوس جلوی مسجدحضرت زینب ( س)
پایگاه خواهران عقیله بنی هاشم ( س)
باعرض سلام خدمت تمامی اعضا
امروز امربه معروف ونهی از منکرکردن
یعنی یاری امام زمان ( عج)
چقدر برای یاری امام زمانت وقت میذاری؟
خواهران محترم اعم ازبسیجی وغیربسیجی برای آموزش تخصصی امربه معروف ونهی از منکر
وعده ما
پنجشنبه ۱۴۰۰٫۹٫۱۱
ساعت حرکت :۸٫۴۰
بااتوبوس جلوی مسجدحضرت زینب ( س)
پایگاه خواهران عقیله بنی هاشم ( س)
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت چهارم؛
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/324
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو (۲)
خرمشهر آن سالها، یعنی روزگاری که من پنجشش سال بیشتر نداشتم، مثل یک تصویر سرسبز و باطراوت در ذهنم نقش بسته است.
همان روزهایی که در کنار شط، دستم از چادر مادرم جدا شد و در هیاهوی پر ازدحام حاشیهی کارون گم شدم.
پلیس من را پیدا کرد.
جایی را بلد نبودم اسم.
مامان و بابا را با زبان کودکانهام گفتم.
بعد از ساعتی ماندن در پاسگاه پلیس، پدر و مادرم مرا پیدا کردند.
محله ما در همدان، در انتهای باغ های کمالآباد بود. با چشمهای پرآب و زلال که قدیمیها به دلیل قوس و پیچ چشمه به آن شترگلو میگفتند.
زنها ظرفها و دبههای خالیشان را از سرچشمه پر میکردند، و کمی پایینتر عدهای دیگر لباسهایشان را داخل تشت می شستند.
و پایین تر از آنجا، بچههای بازیگوش مثل من با بستن مسیر آب حوضچهای ساخته بودیم و زیر برق آفتاب تابستان تن به آب میزدیم.
گاهی زنها کلافه میشدند و لنگه کفش یا دمپایی برایمان پرت میکردند. ما هم با همان لنگهکفشها فوتبال بازی میکردیم.
زنها به بزرگترهای ما شکوه میکردند و ما هم به خاطر اینکه دوباره مجال و آمدن به چشمهی شترگلو را پیدا کنیم مثل بچههای خوب، دبههایشان را از آب پر میکردیم و کشانکشان تا خانههایشان میبردیم.
آن زمان هیچ خانهای آب لولهکشی نداشت و آب شرب از همین چشمه شترگلو بود
هفت ساله که شدم، پدرم مادرم نفس راحتی کشیدند و مرا در مدرسهای به نام عارف گذاشتند.
همان سال از فرط بازیگوشی یکضرب مردود شدم.
سال بعد که کمی بزرگتر و مثلاً عاقلتر شدم.
باز هم سر به هوا بودم و البته پر از انرژی و تشنه مردمآزاری از نوع کودکانهی آن.
با بهرام عطائیان یکییکی زنگ خانهها (بیشتر خانه پولدارها) را میزدیم و فلنگ را میبستیم.
یک روز یکی از همان همسایههای کلافه، مراقب و فالگوش پشت در خانهاش ایستاده بود. به محض این که دست من روی زنگ رفت در را باز کرد و مچم را گرفت.
یک آدم هیکلی و گنده که به چشم من به غول چراغ جادو میمانست.
با زور دستم را کشیدم و این بار هم قصر در رفتم.
حرفهای شده بودیم. هر دفعه به یک کوچه و محله ناشناس سرک میکشیدیم و زنگ میزدیم.
برای برگشتن ناچار بودیم از مسیر کوچهباغها مسافت زیادی را طی کنیم تا به خانه برسیم. آن وقت بود که میوههای رسیده و نرسیده و کال از دست ما در امان نبودند.
گناه ما کودکانه بود. اما همین مسیر از اراذل و اوباش پر بود که به هر خلافی دست می زدند.
در همین روزها با پنجهبوکس آشنا شدم تا برای دفاع از خودم در مواجهه با خطرات احتمالی به ویژه اراذل توی باغها از آن استفاده کنم.
باغها به گونهای به هم پیوسته و در هم تنیده بود که گاهی گم میشدیم ولی بالاخره راه پیدا می کردیم و از هر باغی هرچه دستمان میرسید و میلمان میکشید میخوردیم...
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/330
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
ریشههای تاریخی فاطمیه ۶.m4a
38.79M
سلسله بحثهای
ریشههای تاریخی فاطمیه
موضوع: شرح خطبه فدکیه
درخدمت حجةالاسلام محمود صفاری
استاد حوزه و دانشگاه، مولف و محقق تاریخ اسلام
جلسه ششم: ۴شنبه ۱۰ آذر پس از نماز عشا
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
@ahlolmasjed
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee