#شهیدآباد
🌹مادرش او را نشناخت😭
مادر از چند روز قبل دلشوره داشت. رخت چرکها را که میشست با خودش حرف میزد و اشک میریخت، گریه میکرد. بابا میگفت زن بیچاره، از پسرش خبر ندارد دیوانه شده.
میخواستند پیکرش را قاطی شهدای اصفهان بفرستند. دایی که آمد پیکرش را دید نگذاشت برود اصفهان...
✍🏻 روایت جانسوز شهید عبدالرسول مهرنما را در لینک زیر بخوانید👇😔
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc