💠 یک جایی نوشته بود:
" #انقلاب_اسلامی ما قصه ای واقعی است که یکی بودِ آن با مستضعفین و پا برهنه ها و یکی نبودِ آن با مستکبرین و پولدار ها شروع می شود "
🔻 داستان زندگی #احمد و #احمدها هم ادامه همان داستان است.
🔸دیشب توفیق داشتیم در ۴٧مین مهمانی #شهدا ییمان، در ۴٧مین برنامه هفتگی دیدار با خانواده #شهدا، مهمان داستان زندگی #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی باشیم.
🔹 #احمد در خانواده ای سنتی در اندیمشک دیده به جهان گشود.
خانواده ای که از همان مستضعفین در کلام #خمینی کبیر بودند. همانها که سالهاست مانده اند پای #انقلاب_خمینی، #شهید داده اند پای #انقلاب_خمینی.
" #احمد هفتمین #شهید این خانواده است."
🔸 پدری که کارگر است و بی سواد، این را خودش می گوید اما پای حرف هایش که می نشینی هیجان زده می شوی از صحبت ها و تجربه ها.
حاجی پسرش را داده، پاره تنش را. وقتی از دلتنگی های پدرانه، از داغی که دیده صحبت می کند دل سنگ هم آب می شود. حالا ما نشسته ایم واین صحبت را گوش می دهیم و تحت تاثیر حرف های حاجی...
یکی می گوید اینطور نیست که ما کنار بکشیم!
🔹 برایمان از تجربه هایش می گوید.
[تجربه! حاجی تجربه کرده است تاریخ را. ما خوانده ایم و شنیده ایم.]
از سالهای قبل و بعد از #انقلاب می گوید برایمان. از اینکه با چه کسانی دشمنی کرده ایم و چه کسانی دشمنی کرده اند با ما؟!
از اینکه در این سالها چه داده ایم چه گرفته ایم. می گوید جوانها داده ایم تا عزت به دست آوریم.
🔸صحبت ها خیلی ساده است، لحن صحبت ها. اما کلید واژه ها همان مفاهیم صحبت های #امام است. مفاهیم همان، مفاهیم ملکوتی و ناب #امام. همان تفکری که #احمد از چشمه ی گوارایِ نورِ نابش سیراب گشت.
همان تفکری که چهل سال، نه! ١۴٠٠ سال است می گوید [هیهات من الذله]
🔹این اخرین حرف های مکتوب شده #احمد است.
جوانِ #شهیدِ جهان وطن.
به پدر و مادرش نوشته. در #وصیت_نامه، اما انگار برای همه ما:
...در شرایطی که جهان اسلام و علی الخصوص محور مقاومت به #رهبری_ایران_اسلامی و هدایت #امام_خامنه ای عزیز در میدان مبارزه با باطل قرار گرفته است و هر چند روز عده ای از برادران دینی و هم وطنم در دفاع از امت های مظلوم در #سوریه و #عراق و علی الخصوص #یمن به #شهات می رسند، ننگم آمد در این راه نروم و بمانم...
من که در دو دهه از عمرم با ذکر #یا_حسین_ع رشد و نمو یافته ام، حق بود با سر برای این راه تلاش کنم نه با دست و پا.
💠 برادرش از #احمد برایمان می گوید.
🔸 می گوید از همان بچگی همراه دیگر برادران کار می کرد. نوجوانی و جوانی هم همینطور..
می گفت #ماه_رمضان در گرمایِ تیر و مرداد ماهِ خوزستان با هم کار می کردیم. #احمد روزه می گرفت. تا ظهر که می امدیم خانه، خسته و کوفته کار بودیم.
حالا احمد که روزه بود بدتر از ما
ولی انگار نه انگار با ما بوده باشد!.. دستی به سر و رویش می کشید و لباسی عوض می کرد می رفت #مسجد و تا آخر شب مشغول کار بود.
🔹 می گوید که از همان بچگی که پایش به #مسجد باز شد، همان #مسجدی که #امام آن را سنگر می دانست کار کردنش شروع شد. #کار_فرهنگی، #کار_جهادی و...
می گوید زمانی که از #سوریه زنگ می زد هم پیگیر کار های #مسجد بود.
🔸 از رفقای #احمد برایمان می گوید. از همان نونهالان و نوجوانانی که به #عشق #احمد #مسجد می آمدند و زمانی که #سوریه بود بیشتر از همه پیگیر احوال او بودند. همانها که #احمد برای تک تکشان دلسوزی کرده و همچون برادر بزرگتری، همچون معلمی بوده برایشان.
🔹 می گوید روی #نماز_اول_وقت و جماعت خیلی حساس بود. برنامه های جلسات #مسجد را طوری چیده بود که موقع #نماز باشد.
"اول #نماز بعد کار های دیگر" هر وقت هم که برای #نماز جماعت به #مسجد می رفت چند نفری از همین نوجوان ها و نونهال ها همراهش بودند.
🔸از احترامی که برای پدر و مادر قائل بود می گوید.
از اینکه وقتی پدرِ کارگرِخسته از کار، خانه می آمد اولین کسی به استقبالش می رفت #احمد بود.
از رسیدگی هایی که به مادرش که سختی روزگار، شکسته و بیمارش کرده می گوید؛ از کوتاه کردن ناخن های دست و پای مادر که #احمد با #عشق اینها را انجام می داد تا کارهای دیگر.
🔹 از دعای قنوت نماز #احمد برایمان می گوید. از دعایی که ذکر لبش بود: #اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادت_فیسبیلک.
🔸 از دلتنگی های خانواده برای #احمد می گوید برایمان و از خوشنودی خانواده از اینکه #احمد در مسیری که آرزویش را داشته قدم نهاده.
🔹 کلیپ پایین آخرین صحبت های شفاهی #احمد است که رسانه ای شده، وقتی این کلیپ را بعد #شهادت #احمد به #رهبری نشان می دهند ، #ولی_امر_مسلمین می گوید #خداوند ما را با این #شهید بزرگوار محشور گرداند.
#مدافع_حرم
#دانشجوی_شهید
#احمد_حاجیوند_الیاسی
🌺کانال شهید احمد احاجیوند الیاسی ومهدی نظری🌺https://eitaa.com/ahmadelyasi1369