eitaa logo
احمد ایرانی نسب
804 دنبال‌کننده
193 عکس
50 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار احمد ایرانی نسب @ahmadiraninasab این کانال توسط ادمین اداره می‌شود. ارتباط با ادمین @noroz_ad ارتباط با شاعر @ahmad_iraninasab
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 | کارگاه هوای شعر با حضور استاد احمد ایرانی‌نسب و جمعی از شاعران استان در حوزه هنری استان مازندران 📌به گزارش روابط عمومی حوزه هنری مازندران احمد ایرانی نسب استاد کارگاه هوای شعر در گفت و گو با ما یکی از اهداف برگزاری کارگاه هوای شعر را تربیت نسلی متخصص و متعهد به ارزش های اسلامی در زمینه های فرهنگی، ادبی و هنری به ویژه برای شعر آیینی بر شمرد 🌐 برای خواندن ادامه خبر بر روی سایت 👉کلیک کنید 🔺حوزه هنری مازندران در فضای مجازی👇 @hozehonari_mazandaran ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ 🆔@hozehonari_mazandaran ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارگاه هوای شعر ساری چهارشنبه ها حوزه هنری استان مازندران
عکس دسته جمعی اعضای هیات قمربنی هاشم (ع) ساری شب شهادت حضرت ام البنین ۱۴۴۵
احمد ایرانی نسب
حضرت زهرا از آن روزی که هیئت آمدیم دست مارا داد در دستان سید مجتبی قاصدک را فوت کردیم و شهادت خواستیم قاصدک افتاد در دستان سید مجتبی شوخ طبع و مهربان و مشتی و بامعرفت او رفیقی فوق العاده خوب و با اخلاص بود از قدیمی ها شنیدم اهل سوز و گریه بود روضه‌خوان بود و به نام فاطمه حساس بود کوچه ها با جای خالی شهیدان غم گرفت شهر بعد از جنگ، غمگین و بدون روح بود خاطرات دوستانش بغض روی بغض بود گرچه او مانند مادر پهلویش مجروح بود چشم‌هایش ابر باران بود و شبها می‌گریست پهلوی او میزبان ترکشی ناخوانده بود جسم او هرشب سر سجاده پر میزد ولی روح او بین دوکوهه تا شلمچه مانده بود روضه های حضرت زهرا همیشه شاهدند سینه‌اش بی تاب بود و تا مدینه راه داشت مجتبی میگفت یازهرا همانجا می‌شکست در بساط روضه خوانی هاش سوز و آه داشت من چه بنویسم؟ چرا حاجت رواها ساکتند؟ مادری با کودکی آمد شفایش را گرفت دختری گریه کنان می‌گفت امسال اربعین از مزار او برات کربلایش را گرفت مادری می‌گفت آقا، دختر ده ساله ام آه از سرطان که دکترها جوابش کرده اند گفت سید مجتبی امشب شفایش را بده گرچه ذره ذره داروهاش آبش کرده اند سال‌ها سنگ مزارش پنجره فولاد ماست زائران مرقدش را می‌شمارد جبرئیل هرکه حاجت داشت هرگز دست خالی برنگشت دور شمع مرقدش پروانه می‌بندد دخیل کوله بار حاجت یک شهر امشب دست ماست او علمدار است پس باب الحوائج می‌شود زائرش با دست خالی آمده اینجا ولی عاقبت حاجت روا از روضه خارج میشود
به روی دست آوردم دل غم پرور خود را صدف از سینه اش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکر در آوردم چنان اندیشه ای که اشعری انگشتر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبیه موریانه پایه های منبر خود را و روز حشر ، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبیاء نشناخته پیغمبر خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانه ی مُهر است ، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجاده ی تب دار از شرم پشیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان می‌سپارم بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجده های آخر خود را کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
ذکر قنوت آسمان شد مستجاب از تو پس نور می‌گیرد همیشه آفتاب از تو وقت وضویت، آب میگردد گلاب از تو هرکس سوالی داشت می‌گیرد جواب از تو با تو "مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر" معنا شد🌱 کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab