#ولادت
#امام_باقر_ع
تولد قلّه های علم و عمل
یعقوب آل فاطمه حالا پدر شده
آمد محمدی که به او روح پیکر است
نسل رسول، نسل علی، نسل فاطمه
بسته به این ولادت و مولود انور است
هم هاشمی ست، هم علوی، هم محمدی
نسلش حسینی و حسنی، فخر داور است
اول محمد آمد و بعدا، علی ولی
اینجا علی ز قبل محمد مصوّر است
او زاده ی خلیلِ سرافرازِ نینواست
آزاده ی ذبیحِ خدا، سبط صفدر است
او ناشر حقایق دین محمدی
اگر علوم خداوند اکبر است
آگاه از عوالم غیب و شهود اوست
از قلّه های علم و عمل اوست برتر است
در یک کلام، مرتبه ی باقر العلوم
مولای هفت سرور و بابای جعفر است
در وصف او هر آنچه سخن هست نارساست
جز اهل بیت هرچه بیان است بی بر است
قرآن هر آنچه وصف اولواالامر می کند
درباره ی پیمبر و آل پیمبر است.
#حاج_غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#امام_باقر_ع
چـار سالت بـود روز سـرخ عاشورای خـون
چـار سالت بـود دیدی مـحـشر کـبرای خـون
نـعـش پاک آسمان را خـفـتـه دیدی بر زمـیـن
سرو را دیدی که بر خاک آمد از بالای زیـن
مـاهـتـابـی در مــیـــــان ابـرهـا افـتـاده بــود
آفـتـابـی زیـر سُـمّ اسـبـهـا جــــان داده بــود
دختری دیدی که خون از گوشهایش می چکید
او سه سالش بود و بر خار مغیلان می دوید
از خـدا می خـواستی بازو و شمشیـرت دهـد
خـنجر و اسب و کمان و دشنه و تیرت دهـد
از خدا می خواستی چون فـاتح خـیـبـر شوی
بی هـمـاوردی مـثـال حـضرت حـیـدر شوی
تـا بـتـازی در مـــیـــــان لـشـکـر خـفـاشـهــا
بـر سر خاک افـکـنی بـال و پـر خـفـاشـهــا
مـنـتـشـر سازی کلامُ الله را در هر کــــران
نور حق را پـخش گردانی تو در کُـل جـهان
بـعـدهـا وقـتـی امـام پـنـجـم انـسـان شـــــدی
تا تـمـام خـلـق را فـرمـانده و سلطان شـدی
بـاز هـم مـانـنـد اجدادت کـسی دورت نـمـانـد
هـیـچ کس مردانه شعر با تو ماندن را نخواند
تـیـغ حـیـدر بود در دسـتـت ولی یـاری نـبـود
در حـصار کرکـسـان بودی و عمّاری نـبـود
ذوالـفـقـار تـیـز حـیـدر در غلاف صبـر مـاند
آفـتـاب تـیـغ خـشـمـت در حـصار ابـر مـاند
حـق تـو را فـرمـود:«باقر!حرکـتی آغاز کن
راه حـمـلـه بـسـتـه ، راه دیگری را باز کن
ذوالـفـقـار عـلـم را بـایـد درآری از غـــلاف
با سلاح علم بـاید رفت اکـنـون در مـصاف
تـیـز کن شمشیـر دانـش را به جـنـگ جاهلان
تا که دریـابـنـد حـق با کـیـست جمع عاقلان
گرچه تیغی نیست در دست تو هـنگـام سـتـیـز
هر کـلام از واژه های منبرت یک تـیـغ تـیـز
هر کدام از نـکـتـه هایت تکسواری بی نظـیـر
هر حدیـثی از تو دل را می شکافد مثل تیر
هر کـلاسی کـه تو دائر مـی کـنی یک پـایـگـاه
هر جـوان مـکـتـبـت رزمـنده تر از یک سپاه
باقر ای فریاد هـفـتم پـنـجـمـیـن طـوفــان نور
اینک این شمشیر دانش این تو واین قوم کور»
دشت دانـش تـکـسـواری چون تو ای باقر ندید
شد گـلـسـتان هر بـیـابـانی که حرفت را چشید
رود شد،دریا شد،اقـیـانوس شد،انـدیـشـه ات
در زمـیـن شد مـنـتـشر ای نخل دانش،ریشه ات
جاهلی دانا اگر گشت از دم عیسای تـوست
ظلمتی روشن اگر گشت از یَـد بِیـضای تـوست
تـیـرِ تـیـزِ بـیـنـشت بـشـکـافت مویِ علم را
از مِــــیِ تـوحـیـد پُـر کـــــردی سـبـوی علم را
عالم و آدم تـمـامـی مـست ایـن پـیـمـانـه ات
مـکـتـبـت شمع و تمام سـیـنـه ها پــــــروانـه ات
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#امام_باقر_ع
ای هم نوای غربت تو عندلیبها
خاکیترین نگین بقیع غریبها
ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیبها
از قال باقر است هر آنچه به ما رسید
علم مُنَجّمین و دوای طبیبها
درس است خطبههای فصیح و بلیغ تو
زانو زدند پای کلامت خطیبها
آموزگار هفتم عیسی بن مریمی
خم گشته در برابر عِلمت صلیبها
از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد
ایوب صبر هستی و کوه شکیبها
مسموم زهر کینه شدی ظاهراً، ولی
کشته تو را جسارت آن نانجیبها
پنجاه سال رفته و اما نرفته است
از خاطر تو بد دهنی و نهیبها
پنجاه سال رفته و یادت نرفته است
طفلان بی پناه و شرار لهیبها
بالای تل و گودی گودال ... وای وای
خون شد دلت به یاد فراز و نشیبها
هر تکهای ز "ماه" نصیب کسی شد و
بردند جامه از بدنش بی نصیبها
گرگانِ بی حیا ز شعف زوزه میکشند
عریان به روی خاک امام نجیبها
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e