eitaa logo
احمدوحیدی،آقای اجرا
26.7هزار دنبال‌کننده
591 عکس
242 ویدیو
20 فایل
موسس اولین آموزشگاه آموزش مداحی بامجوزرسمی اداره تبلیغات اسلامی مشهدمقدس سال ۱۳۹۰ قراره این موارد رو خیلی ساده بهت اموزش بدم آموزش مداحی🎙 قرائت قرآن🤲🏻 ترحیم خوانی🖤 اجرا در عروسی مذهبی اگه سوال داشتی،اینجام 👇 (آیدی پاسخگویی) @malakoott
مشاهده در ایتا
دانلود
فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می‌کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره وا کنید بی دردی‌است دردِ من دربه‌در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟! یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام در راه زینبیه سرم را جدا کنید ** بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید اهل خرابه نافله‌ها را رها کنید تا که نفهمد او سرِ گیسوی من چه شد یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید این پهلوی شکسته مرا زجر می‌دهد قدری کمک کنید، مرا جا به جا کنید 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
؛ ؛ ؛ سلام بر تو امامی که نفسِ تطهیری سلام بر تو که چون رحمتی، فراگیری سلام بر تو زمانی که غرق طاعاتی سلام بر تو زمانی که روزه می‌گیری بدون شمسِ پُر از خیر و برکت رویت به ما رسید عجب روزگار دلگیری گذشت و چشم به‌راهت جوانی‌ام طی شد نیامدی و رسیده‌ست موسم پیری نشد مقدمه سازِ ظهورتان باشم منِ خراب دعایم نداشت تأثیری چقدر گریه و توبه به جای من کردی حلال کن که نکردم هنوز تغییری من از زمان ورودم به قبر می‌ترسم بیا و ناجی من شو در آن سرازیری اجازه هست کمی از زبان عمه‌ی‌تان بخوانم از غم ویرانه و زمین‌گیری؟! *** پدر شبی که رسیدی برای من قدر است رقم زده‌ست برایم خدا چه تقدیری ببخش این همه امشب به لکنت افتادم ببخش از رخ سابق نمانده تصویری به تابِ زلف تو دستم نمی‌رسد دیگر شکسته بازوی من در میان درگیری بدون هیچ دلیلی مرا کتک زده‌اند بدون هیچ دلیلی و هیچ تقصیری 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
انتقامش را گرفت این‌گونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم، تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر اِنّا فَتَحنا اشک می‌ریزد ولی گریه‌های او ندارد رنگ زاری هیچ‌گاه بر سرش می‌ریخت خاک از بام‌ها، می‌سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هم‌اند او به زینب یا که زینب می‌بَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه چون زبانش بند می‌آمد خجالت می‌کشید با سرِ بابا سخن می‌گفت، اما با نگاه آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه ماند داغِ نالۀ من بر دل دشمن، فقط خیزران وقتی که خوردی زیر لب می‌گفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه می‌جنگید با دستان بسته، بی‌سلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمنده‌تر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو می‌آیم پدر پای من زخمی‌ست اما روبه‌راهم روبه‌راه... ✍ https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e