eitaa logo
کانال اشعار و فعالیت‌های ادبی احمد شهریار
272 دنبال‌کننده
102 عکس
39 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما ممکن الخطاییم، یا غافر الخطایا افتاده در بلاییم، یا کاشف البلایا . شایسته‌ی غباریم یا مستحقِ داریم چشمِ امید داریم یا منتهی الرجایا . ما را ز ما جدا کن، با خویش آشنا کن آیینه‌ای عطا کن، یا مجزِل العطایا . هم زور و زر ببخشای، هم باغ و بر ببخشای هم بیشتر ببخشای، یا واهب الهدایا . ما دستِ زیرِ سنگیم، مفهومِ پای لنگیم دربندِ رزقِ تنگیم، یا رازق البرایا . مصروفِ های‌وهوها، سرگرمِ جست‌وجوها ماییم و آرزوها، یا قاضی المنایا . این راهِ بی‌هدایت، این عزمِ بی‌کفایت داریم صد شکایت یا سامع الشکایا . در جست‌وجوی آبیم، ما در پیِ سرابیم عمری‌ست خوابِ خوابیم، یا باعث البرایا . ما ماهی‌ و تو ماهی، ما سالک و تو راهی ما را ببین الهی! ما را بخوان خدایا! . . . . .
تقدیم به شهید والامقام حمید رضا الداغی . ای مانده عالمی به تمنای غیرتت خالی مباد در صفِ‌ ما جای غیرتت . بر سینه‌ی اراذل و اوباش، پای تو داغِ ندامتی شد و انشای غیرتت . جاری‌ست رودخانه‌ای از خون ز هر رگت از بس به جوش آمده دریای غیرتت . تو شیرِ در نبردی و از پشتِ پنجره دنیا نشسته پای تماشای غیرتت . دست تو را دگر که بگیرد به جز خدا سر داده‌ای به لطفِ خدا پای غیرتت . تأیید روزگار به دردت نمی‌خورد کافی‌ست خونِ پاکِ تو امضای غیرتت . این صحنه باز بعدِ تو تکرار می‌شود پیش از تو نیز آمده همتای غیرتت . داغِ تو بر دلِ همه‌عالم نشسته است خورشید چیست؟ داغِ دل‌آرای غیرتت . احمد شهریار #
. آسمان از رحمتش نو کرد دنیای مرا بی‌خبر از این‌که کفشش می‌زند پای مرا . شش‌جهت از خود دویدن اینقدر آسان نبود مرگ اگر از هم نمی‌پاشید اجزای مرا . بی‌سبب هم نیست من زندانیِ حالم اگر دیده‌اند آواره‌ی دیروز، فردای مرا . من زمانی بوده‌ام مجنون که با دستِ خودش عشق در هر ذره می‌کارید صحرای مرا . شمعِ در بزمِ نشاطم، آرزو دارم که یار از وفورِ عیش نشناسد سر از پای مرا . یک نفر ایکاش برگردد در این شهرِ وجود تاکه در ملکِ عدم خالی کند جای مرا . سال‌ها مفتِ نگاهش بودم اما بعد از این سال‌ها در خواب خواهد دید سیمای مرا . احمد شهریار . . 20 فروردین 1402
ما ممکن الخطاییم، یا غافر الخطایا افتاده در بلاییم، یا کاشف البلایا . شایسته‌ی غباریم یا مستحقِ داریم چشمِ امیدواریم یا منتهی الرجایا . ما را ز ما جدا کن، با خویش آشنا کن آیینه‌ای عطا کن، یا مجزِل العطایا . هم زور و زر ببخشای، هم باغ و بر ببخشای هم بیشتر ببخشای، یا واهب الهدایا . ما دستِ زیرِ سنگیم، مفهومِ پای لنگیم دربندِ رزقِ تنگیم، یا رازق البرایا . مصروفِ های‌وهوها، سرگرمِ جست‌وجوها ماییم و آرزوها، یا قاضی المنایا . این راهِ بی‌هدایت، این عزمِ بی‌کفایت داریم صد شکایت یا سامع الشکایا . در جست‌وجوی آبیم، ما در پیِ سرابیم عمری‌ست خوابِ خوابیم، یا باعث البرایا . ما ماهی‌ و تو ماهی، ما سالک و تو راهی ما را ببین الهی! ما را بخوان خدایا! . . . . .