eitaa logo
احرار
100 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
13.4هزار ویدیو
77 فایل
سیاسی مذهبی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
تسبیحات‌‌حضرت‌‌زھرا(سلام‌الله‌علیها) روبدون‌ِ تسبیح‌‌بگید..! با‌بند‌بندھای‌ِ‌انگشت‌‌که‌بگی‌ روز‌قیامت‌‌همینا‌به‌‌حرف‌‌میان‌ شھادت‌میدنکه‌‌باهاشون‌ذکرگفتی...! شھیدحمید‌سیاهکالی‌مرادی ╔═.🍃🌸.═════════╗
گردش خون در رگهای حیات شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است و نگو شیرین تر است، بگو بسیار بسیار شیرین تر. 🌹✨شهیدآرمان علی وردی ✨🌹 ❤️ 🕊🕊
🕊 10 اسفند سالروز امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ محمدرسول الله صلی الله علیه وآله 📷 عکسی معروف و زیبا از شهید حاج امینی ماندگار شده است که در تاریخ ۱۰اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه درجنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است. این عکس تاثیرگذارترین عکس‌ گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است...) 📜بخشی ازوصیتنامه شهید: ای حسین ای مظلوم کربلا ای شفیع لبیک گویان ندای هل من ناصرت رامن نیزلبیک گفتم شفاعتم کن ومگذاردراین گرداب هلاکت هلاک گردم . 🥀 🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌹
28.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 ◇شهید علی خلیلی ۲۰ ساله بود که برای دفاع از یک دختر بدحجاب که قصد تعرض به آن دختر را داشتند ؛ شاهرگش را زدند🥀 [ درسته که حجاب خط قرمز ماست اما برای دفاع از ناموس ایرانی خون هم می‌دهیم] ✋🏻 🇮🇷 💔 # شهید_علی_خلیلی✨
🕊 {سیره حاج قاسم در سحرهای ماه رمضان} • در ماه مبارک رمضان، هر شب ٢ ساعت قبل از اذان صبح بیدار می‌شدند و نافله، قرآن و دعای سحر را می‌خواندند و به سجده طولانی می‌رفتند و استغفار می‌كردند.- 💔 اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم نمازشب رابه نیت ظهور میخوانیم🤲🙏
مرتب می گرفت و خیلی وقت ها میخواند.نماز شب او نماز معمولی بیدار نبود. طوری گریه می کرد که اتاق به لرزه می افتاد. ما گاهی از صدای گریه او بیدار میشدیم. او هیچوقت دوست نداشت مرفه زندگی کنیم و از روز اول زندگی مان در منزل اجاره ای زندگی می کردیم در آن زمان ارتش به پرسنل خانه سازمانی می داد. من از او خواستم منزل سازمانی بگیرد، گفت بگذار کسانی که نیاز دارند بگیرند. ♥️•••|↫
من به این نتیجه رسیده ام ڪه شهادتـــــ دستـــــ خودمان استـــــ انتخابـــــ را خداوند به عهده خودمان گذاشته استـــــ این ما هستیم ڪه میتوانیم شرایط آن را فراهم ڪنیم ما هستیم ڪه تعیین ڪننده ‌این مسئله هستیم. 🌹
✳️ قرار بود موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: «بگذاریمش برای بعد.» او مخالفت کرد و گفت: «این تست باید الان انجام بگیرد حتی اگر نتیجه اش منفی باشد.» 🔸 اتفاقا نتیجه تست مثبت شد. بچه ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گرفتند. حاج حسن مثل عادت همیشگی اش شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز شکر. بعد از نماز شروع کرد برای بچه ها سخنرانی کردن. توی ذهنم بود که حتما می خواهد از پاداش نیروها برای شان بگوید؛ اما مطلب دیگری گفت: «بچه ها حالا که این تست با موفقیت انجام شده؛ یعنی خدا به ما نگاه کرده و به ما نظر دارد. پس بیاییم از این به بعد به همدیگر قول بدهیم، نمازمان را اول وقت بخوانیم.» 🔹 برای ما می گفت؛ وگرنه نماز او همیشه اول وقت بود. 📚 «با دست های خالی» بقلم مهدی بختیاری نشر یا زهرا (س)
🕊 ‏شهیددهقان‌،تکه ‌ کلامی داشت‌که می گفت: یه چادر از حضرت‌زهــــرا(سلام الله علیها) به خانم‌ها ارث رسیده و داشتن این حجـاب و حفظ کردنِ اون لیاقت میخواد...🦋 و حجاب دری ست به سوی بهشت... همان حجابی که تقوا را افزون میکند🙂 💔 اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
💔🖤💔 ✨هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده
💔🖤💔 ✨هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده
🌿⃟♥️ ^^تو او را نمی شناسی! ولي او خوب تو را مي شناسد دردت را ميداند... دلم یک درد و دل حسابـی ميخواهد.. درد و دلـی از جنس چادر خاکی مادر 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁 ...درد دل؛ و روضه برای شهدا... ای کاش مدینه در و دیوار نداشت ای کاش فدک اینهمه اسرار نداشت. آنچه ما را میکشد، نه مرگ طبیعی است و نه قدرت دشمن. ما را درب سوخته ی خانه علی میکشد چون مادر سادات پشت در...سوخت... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🌘🕊🕊🌘
شرط مرخصی امام خمینی(ره) به شهید بابایی شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند. از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. امام خمینی(ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم علامه مصباح یزدی؛ من ندیدم کسی مانند مقام (س) را شناخته باشد و در هیچ حالی از توسل به آن بزرگوار غافل شود. بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت می کشم. : هروقت در سختی‌های جنگ، فشارها بر ما حادث میشد و هیچ‌کاری از ما برنمی‌آمد پناهگاهی جز زهرا نداشتیم.. 🏴 🕊🕊 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
🌱شهیدعباس‌دانشگر: ["حرکت"، جوهره‌ی اصلی انسان است و گناه زنجیر! من سکون را دوست ندارم؛ عادت به سکون، بلای بزرگِ پیروان حق اسـت! سکونم مرا بی‌چاره کرده...🌱 خدایا! به حرمت پای خسته‌ی رقیه سلام الله علیها به حرمـت نگاه خسته‌ی زینب سلام الله علیها به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر عج الله به ما حرکت بده! ] هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط مرخصی امام خمینی(ره) به شهید بابایی شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند. از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. امام خمینی(ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ.
🕊 شهـــید مصطفی چمران: 🥀 مشکلات، انسان‌هاے کوچك را متلاشی مۍ سازد و انسان ‌هاے بزرگ را متعالی! ‏ 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
🕊 همیشہ‌میگفـت: برای‌اینکہ‌گره‌محبت‌مامحکم‌تربشہ... بایددرحـق‌همدیگـہ‌دعاکنیم:)! شهید _________________________ امشب دلم را بسته ام به گیسوی . از برای هم دعا کنیم تا گره های محبت محکم شود. آنقدر محکم که با یک سربند یا زهرا، بشویم ...!! 🌘🕊🕊🌘
🕊•• شفاعتت‌ میکنه‌ اون‌ شھیدیۍ که‌ موقع‌ گنـاه‌ مےتونستۍ گناه‌ کنۍ ولۍ به حرمت رفاقت‌ باهاش‌ کنـار گذاشتۍ ..! ...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 بروایت شهیدوالامقام سید مرتضی آوینی: 🌴 ما از جنگ خسته نمی‌شویم... 🎞 تصاویری کمتر دیده شده از سردار شهید سیدرضی موسوی در دوران دفاع مقدس
طلبه ی شهیدی که روز (ع) متولد و در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید ● ۱۳ بهمن ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی (ع) بدنیا اومد ، اسمشو گذاشتن «محمدهادی». بچه میدون خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار می کرد برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش». ● عاشق و دلداده ی مولا علی (ع) بود سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت های رسانه ای و فرهنگی در گروه عراق بود. با شروع بحران داعش موسسه ی اسلام اصیل به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. ● هادی آن موقع میخواست به سوریه اعزام شود أما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. او به جهت فعالیت های هنری در زمینه ی عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی فقط حماسه‌ی رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. ● محمد هادی بود و به امام هادی(ع) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع ازحرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی السلام نجف خاکسپاری شد. 🕊🕊 ●➼‌┅═
🕊 🌷 هر کسی که محمد را می‌شناخت به این نکته اذعان دارد که او خیلی صبور و آرام بود، معمولاً نسبت‌ به دیگران حتی نسبت به اشتباهاتشان بزرگوارانه رفتار می‌کرد. یک ویژگی مهم دیگرهمسرم این بود که به‌شدت در کارها خدا را در نظر می‌گرفت و این باعث حذف خیلی از چالش‌ها در زندگی‌اش می‌شد که هوای نفسش را کنترل کند و خوب بماند. 🎤راوی: همسربزرگوار شهید
🕊 🌷 مردان را دعوت به غیرت و بانوان را دعوت به رعایت حجاب و حیا میکنم که جامعه سعادتمند شود.
🌹🍃 محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم..