eitaa logo
احسن الحسن
205 دنبال‌کننده
994 عکس
7.2هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
202030_223887105.mp3
2.97M
💠بسیار شنیدنی و تاثیرگذار👌 🔹اثر رضایت بهنگام مرگ 🎤 @sulook
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چراغی اردویی: خون شهید چکار می‌کند دیروز در میدان ورودی حرمین عسگرمین در سامرا که هنوز بشدت امنیتی میباشد این پیرزن عراقی توجه همه را بخود جلب کرد وبا وجود سرمای سوزناک کل زندگیش زیر چادری است بلندگو دستی خرید و سلام فرمانده را پخش وخودش هم با لهجه فارسی عربی می‌خواند پول هم ازکسی قبول نمی‌کند عاشق ایران وسردار سلیمانی است حتما ببینید 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 به خاکریزهای انقلاب بپیوندید. خاکریز۱ در ایتا👇 Eitaa.com/khakriz01
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه کاری حماسی از حاج احمد واعظی به مناسبت ولادت حضرت صدیقه طاهره، فاطمه الزهراء سلام الله علیها در حسینیه امام خمینی (ره) عالی حتما تاپایان گوش دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید برای گرفتن گواهینامه ماشین آلات سنگین، شرکت های اروپایی چه امتحان های سختی رو از داوطلب میگیرن! 😘👌👌 🌐 @Ajayib_donya
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔲معجزه ای از که تازگی در گرگان رخ داده است! 🎙 🥀اَللَّہُمَّ؏َـجِّل لوَلیِڪَ الفَـرَج..
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک کلیپ باحال برفی❄️❄️❄️
✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویل‌شان می‌دادند. پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت که آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقراء برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.» @Dastanhaykotah
: وقتی مادر از روی محبت، لباس کثیف بچه ‌را بیرون‌ آورده و او را به‌ حمام می برد و می شوید بچه گریه میکند. خدا هم وقتی با ابتلائات می خواهد بنده‌اش را پاک کند ، [بنده] چون جاهل است گریه و ناله میکند.👌 @sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍وقتی رفتار رهبر انقلاب با مادر شهید ارمنی، ضد انقلاب ها رو هم تحت تاثیر قرار میدهد! تولد حضرت مسیح علیه السلام بر تمام ارامنه عزیز مبارک باد 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh2 🔜
✨حکایتی پندآموز✨ ✍فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی، پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت… شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی حتی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ شیطان پاسخ داد: زیرا می دانستم که از نسل او، چون تویی به وجود می آید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Dastanhaykotah
رضایت مادر علقمه در زمان پیامبر(ص) جوانی بود او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا - ص - به مسلمانان از جمله عمار فرمود: بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید، حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد.،پیامبر (ص) فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟ عرض کرد: یا رسول الله! از وی رنجیده ام. حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود: زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود. آنگاه (ص) به بلال فرمود: برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم! پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم، هر چند از وی رنجیده ام، آخر او پاره تن من است. حضرت فرمود: به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند، آن زن عرض کرد یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم. حضرت به بلال فرمود: ببین حال علقمه چطوراست، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود. عاقبت بخیران عالم جلد اول نویسنده: علی محمد عبداللهی @Dastanhaykotah