اَی خِداااا😅😉
💠 #زبان_حیوانات ✅ #قسمت_دوم اینجای داستان بودیم که از حضرت سلیمان انکار و از بنده خدا اثرار که آقا
💠 #زبان_حیوانات
✅ #قسمت_سوم
بنده خدا بعد از فروش مرغش خیلی خوشحال برگشت خونه
فردا دوباره نشست تو حیاط و پای صحبت این دوتا گربه 🐱🐈...
دیگه من فقط ترجمشو بهتون میگم😅
صحبت از این قرار بود که گربه ها خبردار شده بودن که قراره گوسفند 🐑 بنده خدا تا چند روز دیگه دار فانی رو وداع بگه...
دیگه نگم براتون گوسفندم زد زیر بغل و برد بازار و فروخت
روز بعد اومد ببینه امروز چه خبرایی به دستش میرسه، که شنید گربه ها خبر از مرگ قریب الوقوع گاو 🐄 صاحب خونه میدن🤦♂
آقا اینم با خوشحالی از اینکه خوب شد فهمید وگرنه چقدر ضرر میکرد گاو رو دیگه نتونست بزن زیر بغل همینجوری همراهی کرد تا بازار😁
اما روز آخر
چشمتون روز بد نبینه
اخ آخ آخ آخ
گربه ها گفتن صاحب خونه قراره فردا بمیره🤦♂😱😭
آقا این بنده خدا اومد خودشو بزنه زیر بغل و بره بفروشه که دید دیگه نمیشه🤦♂🙈
برا همین سریع دوید رفت پیش حضرت سلیمان
یا سلیمان به دادم برس
ای جانم به فدایت
بیچاره شدم
ان شالله قسمت آخر داستان رو فردا میزاریم💐
#راضی_به_رضای_خدا
#طمع
💠 @AiKheda