eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی ♥️
10.2هزار دنبال‌کننده
30.1هزار عکس
16.6هزار ویدیو
68 فایل
.به هرچیز در جهان پناه بیاوری . در امان خواهـے ماند ؛ اما كافيست انسان بفهمد بی‌پنـٰاهی را♥️.
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکہ‌هستم،هرچہ‌هستم‌ برڪسی‌مربو‌نیست.. برامامِ‌مھربآنِ‌خود، پنـآھ‌آورده‌ام💚!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
-الان‌چی‌حالت‌ُ‌خوب‌میکنہ؟ +حرم‌امام حسین :) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
-یه‌کنج‌ازحرم‌بهم‌جابده -دلتم‌تنگته‌خداشاهده..💔 .
●●●🔗♥️ ماکه ندیدیم ولی میگن وقتی میری کربلا... نگاهت که به گنبدمیوفته چشات اینطوری میبینه:)💔 ♥️⃟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حول‌حـٰالنآامسال‌دیگه‌ببرَم‌ڪربلآ♥️:) .
●●●🔗♥️ مَن‌بَراۍتۅهَمچۅن‌حَـبیب‌نِمی‌شَوَم اَمـٰا‌تۅیۍحَـبیب‌ِدِل‌ِتَنھـٰایَم‌حُسِین💔:)! ♥️⃟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ما‌تشنه‌عشقیم‌و‌شنیدیم‌که‌گفتند رفع‌عطش‌ِعشق‌فقط‌نام‌حسین‌است♥️:)! 🌱
●●●🔗♥️ عہدبستم‌تـٰاابدپـٰاۍِ‌حسینم‌بـٰاشم✉️ لطف‌اوبیش‌ازلیـٰاقتِ‌منِ‌نوڪربود‌...ツ ♥️⃟
اَزقُۅل‌مَنـِہ‌خَستـِہ‌بـِہ‌اَربـٰاب‌بِگۅییدجُـز ؏ِـشق‌'طُ'؏ِـشقۍبـِہ‌دِلَم‌جـٰاشُدَنۍنیسٖت....ジ ♥️⃟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
- چشمم‌ازدیدن‌صحنِ‌تونداردسیری گنبدومرقدوگلدسته،عجب‌تصویری:)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💛!' .
-دیدن‌این‌لحظه‌راآرزوست💔:)!" .
●●●🔗♥️ نگــاهی‌بکــن‌به‌آهِ‌دلــم،! فقــط‌کـــربلاست،پناهِ دلــم..! ...♥️ .
●●●🔗💛 دستم نمیرسد به ضریح شما ولی... پر میزند هنوز دلم در حوالی اش‌:) 💛⃟
صدای تُو ،قشنگ‌تَراز صدایِ قلب منه . . .♡ .
●●●🔗💛" اےصفای‌قلب‌زارم ھرچہ‌دارم‌ازتودارم تاقیامت اِے‌رضاجان سَرزِخاکَت‌برندارم:)) 💛⃟
•••🔗🤍’’ امام‌حسین‌دلم(:" دلم‌هوا؎توداردخداڪندراست‌باشد ڪہ‌میگوینددل‌بہ‌دل‌رآه‌دارد...!🤍🔏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️
دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد ناز تو حضرت عباس کشیدن دارد:)! ♡‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.....๑🏴๑🖤๑🏴.....♡
-و خـدا رحم کند این همھ دلتنگۍ را (:💔😭 ♥️ ♡‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.....๑🏴๑🖤๑🏴.....♡ .
🖤• - مـا جــُـز پسـر فاطـمـہ‌ اربـٰاب ندارـیم:) ‌
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆بال هایت را کجا گذاشتی؟ پرنده بر شانه ی انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی بر روی شانه ی من آشیانه بسازی. پرنده گفت: من فرق آدم ها و در خت ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود. پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندیدید. پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست.شاید یک آبی دور. اوج دوست داشتنی. پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که بال زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکندفراموشش می شود. پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد. آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان، هر دو برای تو بود ولی تو آسمان را ندیدی. راستس عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟ انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست........ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۱۰۷﴾ 🔸 آیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمانها و زمین مختصّ خداوند است و شما را به جز خدا یار و یاوری نخواهد بود؟ 💭 سوره: بقره 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾ 🔸 بگو که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه خلق را ایجاد کرده (تا از مشاهده اسرار خلقت نخست بر شما به خوبی روشن شود که) سپس خدا نشأه آخرت را ایجاد خواهد کرد، همانا خدا بر هر چیز تواناست. 💭 سوره: عنکبوت 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 سبحان سریع‌تر از کیمیا به خودش اومد و از کیمیا جدا شد چند قدمی عقب رفت و در حالی که چند قطره اشک چشمش رو پاک می‌کرد گفت _ ببخشید ببخشید معذرت می‌خوام ببخشید کیمیا دست خودم نبود ببخشید کیمیا که به دیوار تکیه داده بود و ساکت بود سبحان به قدمهای تند به سمت ماشینش رفت روشن کرد و سریع دنده عقب می‌رفت حسین گفت _کیمیا اینجا چه خبره اون کیه حالت خوبه کیمیا همچنان بی صدا ایستاده بود و به لحظه‌ای فکر می‌کرد که گرمی لب‌های سبحان روی لب‌هایش نشسته بود حسین جلو اومد دستاشو جلوی چشمای کیمیا به چپ و راست داد و گفت _هو کیمیا چته چرا مجسمه شدی این همون همکارت نبود که اون روز تو رو رسوند اسمش چی بود آهان سبحان چه خبره اون اینجا چیکار می‌کرد کیمیا تازه به خودش اومد و انگار که دزدی را سر دزدی گرفته باشند هول کرده سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت _هیچی هیچی نبود کاری نداشت حسین چشم‌هاشو ریز کرد و گفت _ بیا بریم تو فکر خوبی بود با هم تو رفتن و تو روشنایی لامپ حسین کیمیا رو نگه داشت به چشم‌هاش زل زد و گفت _نمیخوای بگی چه خبره اون با تو چیکار داشت این وقت شب کیمیا که حالش خیلی بد بود و به نوعی سردرگم بود گفت _الان بگم حسین خندید و گفت _نه بیا بریم تو تا بقیه شک نکردن ولی فردا حتماً باید توضیح بدی کیمیا گفت _چشم و حسین جلوتر از کیمیا به سمت خونه رفت میانه راه کیمیا واستاد و به صورت غیرارادی دست کشید رو لبش صحنه‌ای که سبحان اون کارو کرد تو ذهنش تدایی می‌شد این کار سبحان لذت نداده بود فقط فکر کیمیا رو سخت مشغول کرده بود نمیدونست با این سبحان عاشق چکار کند کلافه‌تر و سردرگم‌تر از همیشه به میلاد فکر کرد و وارد خونه شد.... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃