●●●🔗♥️
نگــاهیبکــنبهآهِدلــم،!
فقــطکـــربلاست،پناهِ دلــم..!
#نگاهیحسیــن...♥️
.
●●●🔗💛
دستم نمیرسد به ضریح شما ولی...
پر میزند هنوز دلم در حوالی اش:)
💛⃟ #حسیــــن_جـــانم
●●●🔗💛"
اےصفایقلبزارم
ھرچہدارمازتودارم
تاقیامت اِےرضاجان
سَرزِخاکَتبرندارم:))
💛⃟ #امامرضایۍامـ
•••🔗🤍’’
امامحسیندلم(:"
دلمهوا؎توداردخداڪندراستباشد
ڪہمیگوینددلبہدلرآهدارد...!🤍🔏
#حسیــــن_جـــانم♥️
دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد
ناز تو حضرت عباس کشیدن دارد:)!
♡ .....๑🏴๑🖤๑🏴.....♡
-و خـدا رحم کند این همھ دلتنگۍ را (:💔😭
#حسیــــن_جـــانم♥️
♡ .....๑🏴๑🖤๑🏴.....♡
.
🖤•
- مـا جــُـز پسـر فاطـمـہ اربـٰاب ندارـیم:)
#محرم
#امام_حسین
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
🔆بال هایت را کجا گذاشتی؟
پرنده بر شانه ی انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم.
تو نمی توانی بر روی شانه ی من آشیانه بسازی.
پرنده گفت: من فرق آدم ها و در خت ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود.
پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟
انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندیدید.
پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست.شاید یک آبی دور. اوج دوست داشتنی.
پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که بال زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکندفراموشش می شود.
پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.
آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان، هر دو برای تو بود ولی تو آسمان را ندیدی.
راستس عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست........
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۱۰۷﴾
🔸 آیا نمیدانی که پادشاهی آسمانها و زمین مختصّ خداوند است و شما را به جز خدا یار و یاوری نخواهد بود؟
💭 سوره: بقره
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾
🔸 بگو که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه خلق را ایجاد کرده (تا از مشاهده اسرار خلقت نخست بر شما به خوبی روشن شود که) سپس خدا نشأه آخرت را ایجاد خواهد کرد، همانا خدا بر هر چیز تواناست.
💭 سوره: عنکبوت
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت🌱
سبحان سریعتر از کیمیا به خودش اومد و از کیمیا جدا شد
چند قدمی عقب رفت و در حالی که چند قطره اشک چشمش رو پاک میکرد
گفت
_ ببخشید ببخشید معذرت میخوام ببخشید کیمیا دست خودم نبود ببخشید
کیمیا که به دیوار تکیه داده بود و ساکت بود
سبحان به قدمهای تند به سمت ماشینش رفت روشن کرد و سریع دنده عقب میرفت
حسین گفت
_کیمیا اینجا چه خبره
اون کیه حالت خوبه
کیمیا همچنان بی صدا ایستاده بود
و به لحظهای فکر میکرد که گرمی لبهای سبحان روی لبهایش نشسته بود
حسین جلو اومد دستاشو جلوی چشمای کیمیا به چپ و راست داد و گفت
_هو کیمیا چته
چرا مجسمه شدی
این همون همکارت نبود که اون روز تو رو رسوند
اسمش چی بود آهان سبحان
چه خبره اون اینجا چیکار میکرد
کیمیا تازه به خودش اومد و انگار که دزدی را سر دزدی گرفته باشند هول کرده سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت
_هیچی هیچی نبود کاری نداشت
حسین چشمهاشو ریز کرد و گفت
_ بیا بریم تو
فکر خوبی بود با هم تو رفتن و تو روشنایی لامپ حسین کیمیا رو نگه داشت به چشمهاش زل زد و گفت
_نمیخوای بگی چه خبره
اون با تو چیکار داشت این وقت شب
کیمیا که حالش خیلی بد بود و به نوعی سردرگم بود گفت
_الان بگم
حسین خندید و گفت
_نه بیا بریم تو تا بقیه شک نکردن
ولی فردا حتماً باید توضیح بدی
کیمیا گفت
_چشم
و حسین جلوتر از کیمیا به سمت خونه رفت
میانه راه کیمیا واستاد و به صورت غیرارادی دست کشید رو لبش
صحنهای که سبحان اون کارو کرد تو ذهنش تدایی میشد
این کار سبحان لذت نداده بود فقط فکر کیمیا رو سخت مشغول کرده بود نمیدونست با این سبحان عاشق چکار کند
کلافهتر و سردرگمتر از همیشه به میلاد فکر کرد و وارد خونه شد....
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#کلیپ استوری خدایی💚🌿
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🔺فطریه امسال از سوی رهبر انقلاب اعلام شد
🔹دفتر رهبر معظم انقلاب میزان فطریه سال ۱۴۴۵ قمری مصادف با ۱۴۰۳ شمسی را به شرح زیر اعلام کرده است.
🔹میزان فطریه قیمت گندم برای هر نفر ۶۵ هزار تومان و قیمت برنج برای هر نفر ۱۸۰ هزار تومان است.
🔹کفاره یک روز روزه عمد، ۹۶۰ هزار تومان و کفاره یک روز روزه عذر، ۱۶ هزار تومان میباشد.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️🙏
❤️🔥برای برکت کیف پول در جمعه آخر
ماه رمضان این گونه عمل کنید👇
✍مرحوم سمنانی:
هر کس آیهی 《اَن تقرضو الله قَرضَاً
حَسَنَا ًیُضاعَفه لَکُم وَیَغفِر لَکُم وَلله
شَکور حَلیم الغیب و الشهادة و العزیز
الحکیم》در آخر سورهی تغابن را به
این صورت بنویسد و در کیف پول بگذارد
برکت یابد و هر قدر خرج کند، کیف از
پول خالی نشود:
بالا: ان تقرضو الله قرضا حسنا
چپ: یضاعف لکم و یغفر لکم
پایین: و الله شکور حلیم عالم
راست: الغیب و الشهادة و العزیز الحکیم
📘منبع:خواص آیات قرآن کریم ص ۱۷۶
💌انجام بدید و برای بقیه بفرستید،
شاید دیگران هم انجام بدن اونوقت شما
هم توی برکتش شریک هستید.فاطیما
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
‹اگه ازم بپرسن مهمترین چیزی که زندگی بهت یاد داده چیه میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن. مهم نیس تا کجا پیش رفتی. مهم نیس چقد زمان گذشته. میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست. میگم هیچی توی زندگی مهمتر از این نیست که حالت خوب باشه. هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره. میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه. چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه میکنی میبینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن.›
#دلـنۅشـتہ
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
برای_خانمی_که_پوستشون_میخاره_و_از_رنگ_پوست_و_اندامشون_ناراضین
✅سلام فاطمه عزیزم رایجب اون خانومی که گفتن بدنشون دونه زده وزخمه شاید عوارض بارداری باشه چون منم الان چند هفته هست اینجوری شدم وخیلی کامل درکش میکنم ولی دلیل نداره از بدن خودشون رو دوست نداشته باشن شاید بعد زایمان خوب بشیم خدابزرگه
✅سلام عزیزم.میخام بگم اگه خودشونو با صابون لیف میکشن دیگه اینکارو نکن و باشامپو بدن لیف بکشن شاید ب صابون حساسیت دارن
یکی از اقوام بدن داشت دکترم کمیرفت فقط قرص حساسیت میداد بهش ی مدته که با شامپو بدن لیف میکشه اصلا خارش نداره
🍃🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
برای_خانمی_که_پوستشون_میخاره_و_از_رنگ_پوست_و_اندامشون_ناراضین
✅سلام فاطمه جان دوستای گلم
پیام این خانم و خوندم خط به خطش پر بود از نبود اعتماد به نفس و سرزنش و.... خواهر گلم حس بدی که به خودت داری باعث شده وجودت پربشه از حس های منفی که مثل خوره افتادن به جونت و ذهنت
وقتی همسرتون حرفی ،کنایه ای،تمسخری نمیکنه بابت بدنتون چرا خودت به خودت خرده میگیری عزیزم
مگه ماها تو زندگی فیلم پ...ورن بازی میکنیم که انداممون اولین توجه شوهرمون باشه ،تو زندگی زناشویی خیلی چیزا مهمتر از اندامه و خیلی بیشتر به چشم مرد میاد
پوست خشکتون به احتمال زیاد از صفرای زیادتونه و کبد گرمتون چون خودمم این مشکل و دارم اگه تونستین از طریق طب سنتی پیگیر باشین
روزی یبار پاهاتونو با روغن چرب کنین
لباسایی که دوست دارین بپوشین دنیای دوروزه رو به کام خودتون زهر نکنین نگران نباشین همسرتون شمارو اونجوری که هستین پسندیده اون ذره بینی که گذاشتین رو چشمتون وبردارین با این کاراتون شوهرتونم حساستر میکنین
زندگی فقط اندام سفید وپنبه ای و کمر باریک وباس..ن خوشگل و ....نیست زندگی واقعی عشقه ،محبته،ارامشه، ایناس که روزا وشبامونو خاص وزیبا میکنه☺️ نه اندامو...
🍃🍃🌸
#بازی_سرنوشت
متعجب نگاهش کردم اگه بگم ته قلبم خوشحال شدم دروغ نگفتم ...
آرزو ایستاد گفت کجا؟؟؟
محسن از بین دندونهای قفل شده اس گفت زنمه میخام تا لحظه طلاق تو خونه ام باشه ...
طلاق!!هنوزم پافشاری میکرد رو طلاق خیلی عاجز شده بودم
بهار رفت سمت محسن گفت بابا محسنی چرا دعوا میکنی ....
محسن نگاهی بهش کرد نفسی گرفت گفت نه دخترم دعوا نمیکنم....
بهار اخم کرد گفت پس برا منم کلاغ بگیر ....
محسن کلافه باشه ای گفت مونده بودم چکار کنم برم؟ نرم؟
با خودم گفتم میرم خونه اش کم کم مهرم به دلش میشینه با دوتا بچه حداقل الاخون بالا خونم نمیشم حتی اگه قرار باشه تا آخر عمر کلفتیشو بکنم برگشتم اتاق که لباس بپوشم فکر میکردم فوقش میگم برو با گندم ازدواج کن منم میشم کلفتتون......از این فکرم چشام پر شد بخودم سیلی زدم که گریه نکنم گفتم خدا منو میبینی؟؟؟
صدای آرزو اومد اجازه نمیدم سهیلا قدم از قدم برداره همینجا میمونه تا طلاقش بدی ....میخای ببری خونه ات با بچه تو شکمش بشه زیر دست جمیله بشه کلفت گندم ....بشه کنیز مادرت ......برو آقای تاجیک برو بزار سهیلا با بار تهمتی که بهش زدی بسوزه نمیزارم بره ....
لباس پوشیده اومدم بیرون با کیف تو دستم محسن اومد سمتم دستم کشید گفت بریم ...
آرزو اومد داد زد دیوانه کجا میری فکر کردی میزارن بچتو سالم دنیا بیاری میزارن بهار تو آرامش باشه الان تو در نظر این اشاره به محسن کرد یه زن مفسده هستی هیچ حمایتی ازت نمیکنه سهیلا خیالبافی بسه!!!! عاقل شو ....بعد اومد جلو در ایستاد گفت اول برو تکلیف ماشین جمیله روشن کن از کجا آورده محسن خاست آرزو هول بده یهو آرین جیغ کشید همه برگشتن سمتش دیدیم قوری چای ریخته روش.....
آرزو رنگش پرید دوید سمت پسرش محسن هم سریع گفت لباسشو دربیار آب خنگ بریز
آرین و بهار باهم جیغ میزدن و گریه میکردن بهار رو بغلش کردم آروم بشه محسن گفت بیار ببریم بیمارستان ...
آرزو و آقا عسکر و محسن آرین بردن بین راه محسن برگشت سمتم با تحکیم گفت یه چیزی بخور رنگ به رو نداری ....
🍃🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
نگران روزای نیومده نباش
وقتی طراح و گرافیست
این زیباییها خداست
_این خدا خوب بلده
چطور تموم کنه
🍃🍃🌸