مـات و مـبهوتم ولے هرگز نـمیدانم چـرا
روز و شب در حسرتت نالان و حیرانم چرا
آتـشے دارم بــه دل امّا نمے سوزد مــرا
زنده مے سازد خدا این جسم بے جانم چـرا
بـارها گــفتم کـه شـاید یـاد تـو از دل رود
هرچه کـوشش مے کنم سـر در گیربانم چرا
روے تو چون آفتابے مـے درخشد دم به دم
شب که شد من در فراقت زار و گریانم چرا
بـعد تو هرگز نمے خواهم کسے یـارم شـود
پـاس مے دارم تـو را در عـهد و پیمانم چـرا
لب فرو میبندم و با چشم خودگویم سخن
پُر تلاطم شـد درونم مـثل طــوفانم چــرا
مے روم امّـا تـو پـشت پـاےِ من آبــے نــریز
مــثل مـجنون راهے کــوه و بــیابانم چـــرا
#فاطمه_انصارے(شیراز)
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
مثال برگ پاییزی من از هر باد می ترسم
نمیدانم چرا از تیر و از مرداد می ترسم
از ان جنگل از این دریا از آن ویرانه های گم
نمیترسم فقط از قلب چون فولاد میترسم
پریشان می شوم هر گاه بادی میزند چنگی
از آن مویی که شد در بند استبداد میترسم
به هر بادی نـمی لرزم شـبیه آن دماوندم
ولـیکن گاه گاهی از شب بـیداد می ترسم
بـه ان گندم طـمع کردم مـثال داس بـرنّده
از ان مـردی که میزد بر سرم فریاد می ترسم
ببین اینجا چـه دلتنگم بـرای نازنین یـارم
از این بغضی که آخر میشود غمباد می ترسم
زبانت میزند زخمی نمک ریزم به لفظ خود
از ان دشمن که میشد از غمم دلشاد میترسم
چنان آهو که از مردم گریزان است حیرانم
من از چشم سیاه و مکر آن صیّاد میترسم
#فاطمه_انصاری
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
ایـن زنــدگانی ارزش دیــدن نــدارد
حــتی خــدا هــم حــال خــندیدن نـدارد
آرام تر دنــیا کــمی مــا را تــو دریــاب
این نکته ها ی بـد کـه ســنجیدن نــدارد
این مردمان از رنج و ماتم خسته هـستند
احــوالشان دیــگر کــه پـــرسیدن نــدارد
تــیمور مــیگوید کــه آبادت کــنم مــن
شک کـرده ام جــز فــکر جــنگیدن نــدارد
اینجا زنی از ترس مردن در سکوت است
یــک انـــفرادی حــقِّ نـــالیدن نــدارد
خوابی که دیدم هم تعابیرش چـنین شد
ایـــن گــاو لاغر قــصد زایــیدن نــدارد
خورشید هم سردش شده در این حوالی
مـــهتاب امـــشب قـصد تـابیدن نــدارد
ای زندگی آن داس را بـــردار و بــگذر
جــایی کــه گــلها ارزش چــیدن نـدارد
#فاطمه_انصاری
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
.
خسته ام از دست دل، دیگر بـرو با دیگری
خطِ قرمز میکشم بر دور هـر افـسونگری
میدرخشد آفتاب امشب به پشت بام مـا
مـاه هـم اکـنون نـشسته در کــنار مــشتری
ظـاهرت آیینه دیدم لـیک شـک دارم بـه تـو
نارفیقی! میزنی خـنجر بـه پـشتم مـی روی
حـسن یوسف مـی زند آتـش به قلب دلبران
وای از روزی کـه آتـش مـی شود خـاکستری
نـاله ای از کـوه می آید به گـوشم آشناست
عشق شیرین میزند آتش به هر بال و پـری
از غـم و دلـتنگی خود سر به سودا می زنم
در خـیالم مـینوازد یـک نـفر * سیمین بری
در تـلاشم ! ســوزِ دل را بـلکه آرام ش کـنم
بـینتیجه می دوم ، دل می دود سـوی دری
"آهنگ سیمین بری"
#فاطمه_انصاری
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
کـنجِ قـفس مـاندم و پـنهان شـدم
خـنده زدم بـر غـم و رقـصان شـدم
لـطف خــدا شـامل حـــالم شــده
هم دل و هم صحبتِ جـانان شـدم
یــاد تــو هــم چـــنگ زده بـر دلـــم
خسته و بـد خـو و پــریشان شــدم
بـرگِ درختی بـه سـرم سـایه شـد
تـکیه بـه دل کــردم و ویـران شـدم
رفــتم و آخـــر نــــرسیدم بــــه دل
خــط بــزنم عـشق ، پـشیمان شـدم
آن هـمه دردی کـه بـه مـن داده یار
از دل خــود رانـدم و درمان شــدم
#فاطمه_انصاری
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985