مسمطی در بزرگداشت
میلاد استاد عامری بزرگوار🌹🌹
چون رقص بارانی بـــه دل
عــشق فــراوانی بــــه دل
هم کوی شــاهانی بــه دل
چون گـل بـهارانی بــه دل
از هر چه شاعر سـرتری
بــر قـلّه ی شــعر و ادب
همچون درخشانی بـه شب
اشعار تو در تاب و تـب
انگشت دوران مانده لـب
از فـــــاضلان دانــــاتری
گویم ترا ای نــاز شــست
اسطوره از نامت شـکست
هفت آسمان از هم گـسست
فرجام خوش بامت نشست
اســتاد ما بــاغ و بـــری
تا وقت مــیلادت شـــده
هــــر قــافیه قـابت شـــده
مــصراع بی تابت شـــده
هر چامه فــریادت شـــده
تـــا از غــزل دل می بری
آن عید مــسعودم تــویی
جاری تـر از رودم تــویی
چون درّ شــه رودم تــویی
با چامه خـوشنودم تــویی
ای عـامری چون مــحشری
#فریده_یوسفی
.
.
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
ای نازنین با چشم خود، گاهی جوابم می کنی
با خنده های سر سری، گویی عذابم می کنی
در هر هزار و یک شبی، سر مینهم بر سینه ات
با شهر زاد قصِه ات، فردا که خوابم می کنی
مانند داوینچی قلم، بر بوم نقشت می کشی
روزی به لبخند ژوکُند ، تصویر قابم می کنی
باعشق شیرین ات شبی، در بی ستونت می روی
فکری چو فرهادم بر این، حال خرابم می کنی
در باغی از گلهای تر ، همراه آنها می شوی
کاشان و قمصر را پر از، عطر گلابم می کنی
در راه قربان کردنم، سنگی به شیطان می زنی
دستم که بستی در مِنا ، رنگ خضابم می کنی
ای نازنین با چشم خود، گاهی جوابم می کنی
فردا دوباره تا ابد، در عیش نابم می کنی
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
اے مــونس ِ شـبهاے مــهتابم کــجایی؟
تـفسیرِِ هـر چــشم پـر از خـوابم کـجایی؟
دل مے رود از دسـتم اے فـــرهاد عـــاشق
از دورے ات شـیرین ِ بــے تابم کــجایی؟
خورشید ِرویت را به دل حڪ کرده ام مـن
تــصویر پـر طـرح ِدر ایـن قـابم کــجایی؟
ســاحل نشینِ وحــشےِ دریـاے عــــشقم
نـــیلوفرِ خــــوشرنگ ِ مـــردابم کــجایی؟
در برکه ام ماهے شدے بـا شـور و مــستی
اے جـلوه ے شـبهاے مــهتابم کــجایی؟
تـــهمینه بــــر دل مــے زند داغِ جـــدایی
رســتم شـده بـے تاب و سهرابم کــجایی؟
#فریده_یوسفے
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
بر مـوج ِ دریایت شـده پــیغامم امــشب
در بــیکران ِ ســاحل ات آرامم امـشب
زندان و چاهم طی شده ای یـوسف مـن
با تو چه نیکو مـی شود فرجامم امـشب
در گیر ذکرم بوده ای هر صبح و هر شب
آخــر نــیفتاد از زبـانت نــامم امــشب
لیلای مجنون بوده ام در مدح عـشقت
با شهد اشعاری که شد در کامم امشب
تـا حـکم وصـلت را شـنیدم از دهـانت
تـابیده نـیکو اخـتری بـر بـامم امـشب
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
" از زمــین تـا آســمان آه اســت مــیدانی چــرا؟"
گــریه ها بـا نـاله هـمراه اسـت مــیدانی چــرا ؟
تــا حـسین بـا عــشق غــوغا مــی کند در کــربلا
نـوحه از هـر گـوشه در راه است مـیدانی چــرا؟
مــی زند بـا تـیر خـشم اش بـر گــلوی غــنچه ای
حـــرمله پـــاییز جـــانکاه است مـــیدانی چـــرا؟
پــا بـــه پــای زیـــنب و آل عـــلی در کـــوچه ها
نــیزه مـانوس ِ سـر ِ شـاه اســت مــیدانی چــرا؟
هر که راهی جز حسین و مقصدش دارد به پیش
در مــسیرش بــاد ِ گــمراه اسـت مــیدانی چــرا؟
در نـــجات ِ خــــلق از بــــیراهه و بـــیچارگی
ایـن حـسینم نـور مـصباح است مــیدانی چــرا؟
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
حسرتش دریای عـشقم را خــروشان مـی کند
بـا نـگاهی صـورتم را بـوسه بــاران مــی کند
غــــم نــدارد آیــنه بــا رو نــمایی از جــهان
سبزه را در پـای گـل، زیـبا و خـندان مـی کند
قصه یِ شیرین و خسرو تا به پـایان مـی رسد
شـاعرش را بـا غــزل مــشهورِ دوران مــی کند
فــــکرِ پـــرواز ِ پـــرنده بر بــلندایِ قـــفس
ناله اش در اوج ، شب همواره عصیان می کند
آتش عشقی که با احـساس وامق روشـن است
شــعله ی عــذرای عــاشق را نــمایان مــی کند
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
در سـرم هـرگز نـدارم جـز خـیالِ بـا صـفایی
ایـن دلـم کـاشانه ی تـو در وصـالِ بـا صـفایی
شـاه بـیتِ هـر غـزل را مــی سُرایم بـا نـگارم
تا دهد اشعارم امشب، شور و حالِ بـا صفایی
مـکر شیطان با دو گندم، می فریبد روح حـوا
تـا کـه چـیند آدم آخـر، سـیب کـالِ بـا صـفایی
چشم لـیلی در خـیابان، پـر شـد از ابـر بـهاران
عشق پـاکش مثل مجنون در زلالِ بـا صـفایی
در عـجب شد مـاه زیـبا از وقار حُسنِ یـوسف
صورتش هـمچون زلیخا، بی مثالِ بـا صفایی
روی فرش اصلِ کرمان، یا که از تبریز و کاشان
می شود دیـوان حـافظ، طعمِ فـالِ بــا صفایی
هـــر سـحر طــبع روانم ، در نــسیمی بـا تـرانه
می دود دشـت خـیالم، چون غزال ِ بــا صفایی
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
از کدامین آتش امشب، چشم ِمن پر دود شد؟
اشکهایم بـی امـان بـر صـورتم چـون رود شـد
بـا صـدای سـاز نـا کـوک ات بـهارم شـد خـزان
زخــمه بــر زخمم زدی، بـا ناله هایم عـود شـد
تـا کــه امـکانِ وفـایت بــود ، بـا افـسون گری
دل بـــریدی بــا سـتم تـا رفـتنت مـشهود شــد
یک شبی در اوج اشک و آه خود، وقتِ سجود
قــلبِ پــاکم یــکسره ســرگشته ی مــعبود شـد
آتـشِ جــانِ خــلیل از لـطفِ حـق شد در لـهیب
آن گلستانی کــه در هــر شـعله ی نـــمرود شـد
از نسیم اش صبحدم بر ایـن درخت هستی ام
بـــرگ بــرگم در بـــهارش نـغمه ی داوود شــد
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
در هوایت مــرغ دل پر می کشد هر روز و شـب
بــی قــراری مـی کند در سـینه آخـر روز و شـب
قـــدِّ خــواهر شــد هــلالی در ســـفر بــا دیـدنِ
نــاله ی جــانسوز آن طـفل بـــرادر روز و شــب
آبِ زمزم از صفا و مـروه مـی جوشد بـه شـوق
تـا نـمادی مـی شود از حـوض کـوثر روز و شـب
تشنه لب طفل حسین در خیمه ها جان می دهد
تـا کـه افــتاد عــلقمه از چــشم اکــبر روز و شـب
ابــن مــلجم مــی نشاند تــیغ بـــر فــرقِ عــلی
بــردباری مــی کند هــمواره حــیدر روز و شــب
مـــعرکه مـــی پرورد غـــمخوارِ طــفلانِ عــلی
کــربلا دارد نــشان از صــبر خــواهر روز و شــب
شــد حــسینم غــرقِ خــون در ســـرزمینِ کــربلا
تـــا بــبیند شــیعه را در اوجِ بــاور روز و شــب
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
آن عشق پاکم را به خـود هـمواره حـاشا می کنی
در مـانده از احـساس خـود اسـرار افـشا می کنی
وقتی که شیرین ساز ِ دل در کوچه باغی می زند
با تیشه ای در بـیستون گویی کـه غـوغا می کنی
مـستم بـه آغـوشت ولی قـدرم نمی دانی عـجب!
فــکرم کـه مـشغولت شـده درگیرِ رویـا مـی کنی
عهدی تو بـستی بـا دلـم، پیشم بـیایی خـوب من
امــا مُـدام ایــن روز ها ، امـروز و فـردا مـی کنی
هـر شـب کـه مــی خوانی غــزل از لابلای دفـترم
بـا سـاز " سیمین رضی" صـد شور بـر پـا می کنی
#فریده_یوسفی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985