جامانده بودم از ازل ؛ بـاز آمدی در خَـلَوتم
تردید ، ایمانم شد و ،حیرت لباس وکسوتم
گفتی که باران مـیشوم لبخند قانونم شــده
آیینه بارید از دَمَــت بر سـجده گاه نـِـخوتم
درآستانِ چشم من مهتاب؛ عصیان مـی کند
ابــلیسِ درصــبحِ ازل پــیغمبری در دعـوتم
فصل اذان قاصدک ؛ پاییز بـود و چـشم تـو
با تابشِ خورشیدِ شک، آتش زدی بر رِخوتم
در خـیمه ی خیام ها ، پـیمانه نوش جـامها
پیمانه را معنا تویی ؛ عـشقت دو بـال قـوّتم
عطار را ،منطق برد تا سایه ی عنقا بـه قـاف
طـوفان اسـتغنا وزد ، فـقرم تــمام ثــروتم
#ملیحه_عباسی_مقدم
#فرامرز_عرب_عامرے
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
زورق بشکسته ی دل، تاب این طوفان نـداشت
دردهـایم جــز خــیال روی او درمــان نــداشت
در مــیان غــربت ایــن لــحظه ها گــم بـوده ام
گم شدن در کوی اوجز من؛ دگرخواهان نداشت
راه دل را بـــسته امـــشب ابــرهای پــر ز هـول
در فــراقش آسـمانِ دل؛ غـــمِ پـــنهان نـــداشت
رفت وزن ازشعر و آهنگ از غزل، خاموش شــد
اوکه در شهر و دیارش ذره ای سـامان نــداشت
در سـحر مــی خواند مــرغی نــغمه ی آزادی ام
نغمه اش خاموش مـاند و باوری ایـمان نـداشت
ســایه ها بــا روشــنایی در تــعارض مــانده اند
درد دل را بـا کـه گـویم؟ دردِ ما پـایان نــداشت
#ملیحه_عباسی_مقدم
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985