نـا مـهربانی کـن ولـی، گـاهی جــوابم را بــده
در عـالم بـیداری ات ،پــاداش خــوابم را بــده
دارد زمــستان بــدی در اســتخوانم مــی دود
در نـو بهار بــاغ خــود، تــصویر قــابم را بــده
صد حرف دارد با خودش آیینه ای از جنس من
خــواهی کـه آرامم کـنی، گـاهی نــقابم را بــده
گل بوته ی لب های من، چیزی شبیه مرگ شــد
از آبیِ دریـای خـود ، یـک قـطره آبـم را بـــده
پــرواز را گـــم می کنم بــر روی بــام زنــدگی
پـر های مـن هـم مـال تـو حـس عـقابم را بـده
ابـری تر از ابـرم ولـی بـاران نمی گیرد چــرا؟
بــا دست طـوفان خـودت امـر شــتابم را بــده
تـا در کویر چشم خود خشکیده ام رحمی بکن
دریا نـمی خواهم ولــی تــنها ســـرابم را بــده
اعدام میخواهد دلم چون سر به دار خسته ای
بــا بـــند سـرد مــردگی روزِ حــسابم را بــده
بـــا دســـت نــا آرام خـــود آرامگاهم را بــکِش
نــزد نــکیر و مــنکرت اجـــر و عــذابم را بــده
#سارا_رضائی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
خسته هستم دیگر از بس زندگی تکراری است
سـخت بـسیار و تحمل کـردنش اجـباری است
گـاه گـاهی جـلوههایش خـام خـامت مــیکند
آخرش حس می کنی از هر حقیقت عاری است
در مــیانِ جـمع یـاران ، گـاه مـی خـندی ولـی
خنده ی بی روح و جانی از سرِ ناچاری است
آمدن ، هی کار کردن ، غصه و ... مردن همین
صحنهها ی گنگ این سریال هم تکراری است
می شود این زندگی با عـشق ، پـاییز ش بـهار
غیر از این امکان ندارد چون فقط بیگاری است
آدمی بی عشق سوزانش کـه اصـلا مـرده است
قلب بی مهر و مـحبت حـاصلش بـیماری است
نـام مـجنون شد در عـالم جـاودان بـا عـاشقی
فـقر در عـشق و مـحبت بـدترین نــاداری است
#امیر_صداقتخواه
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
دردی کـه دارم بـا خودم ،هـرگز پـشیمان نیستم
پیوسته می گویم چـرا مـحتاج درمان نـیستم
غم گشته با من همنشین، مرگم نشسته در کمین
درمان دردم باخودم ، چون اهل کـتمان نـیستم
شیرینی ات همچون عـسل، یـارم بـگیرم در بـغل
رفتم به در از اصل دین، چـون اهل ایمان نیستم
دارم نـشان از عاشقی، بـا مـن چـرا بـد مـی کنی
مـنصور حـلّاجم اگـر ، بـر دار سـلطان نـیستم
روزی شود درمان غمم ،بی غم مسیرم طی شود
هــستم اگــر درد آشـنا ، عـبّاس دوران نـیستم
سلطان قلبم چون شوی ، درمان نمی خواهد غمم
چـون بـا غـمم هـمبسترم ، فـرزند لــقمان نـیستم
هرکس بیاید پیش من ، بیگانه ای یا خویش مـن
تشخیص او بــاشد چنین ، در بند شیطان نـیستم
دل داده ام بی درد سر ، در بسترم شب تـا سـحر
همراه من غم زاده شد ، گفتم کـه مـیزان نـیستم
#آیت_الله_سلطانیان
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
دلـبران دل مـی برند اما تـو جـانم بـرده ای
من نـدارم غیر جان دیـگر، تـو، آنم بــرده ای
ای که جانم برده ای با خود به سوی نا کجا
از زمـین مـن را گــرفتی آســمانم بــرده ای
قبله گاهم ناز چشمت دل ربا شیرین مــن
پیش تو لالم که خـود شـعرم زبانم بـرده ای
شوق وصلت در دلم لحظه شماری می کند
بــی قرارم طــاقتم صــبرم تــوانم بــرده ای
لحظه های عـمر من چون دود پیچد در هوا
تیغ عشقت نازنین تا استخوانم بـرده ای
دل که بردی پس چرارفتی نکردی یـک نـگاه
خـوابِ چـشمانم گـرفتی کـهکشانم بـرده ای
#قدرت_بازگیر
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
چه کـسی سـهمِ مـرا از لـب او دزدیــده ست
دلـم از رنــجِ گــران غـــم او رنــجیده است
هــمه ی شـــهر بـــه زنــجیرِ دلـــم آگـاهند
نام او را چـه کـسی از لـبِ مـن نـشنیده ست
تــا غـزل سـاز کـند سـازِ دلـم مـوزون است
دانه و دامِ نـهانش به دلم چسبیده شده است
لبِ نوشش که بـنوشم شبِ مـن شیرین است
رنج فـرهاد بـکش دل که دلـش رنجیده است
کــاش روزی بــرسد بــاز بــه دریـا بــرسیم
که چنین چشمه ای از روزِ ازل خشکیده است
بی سبب نیست که این برزخ عشقم برپاست
لـبِ شیرینِ غــمش بر هَـوَسم خندیده است
نــا امیدم نـکند چـشم بــه راهـش هــستم
که دوباره شبِ تاریک به خـوابش دیده است
#مرضیه_عطایی "ارغوان"
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
.
نـخ نـما نـوری بــه روی پـنجره تـابیده است
بوی خاک وعطر باران در فضا پیچیده است
لاله های واژگـون در دیـده گـریان مـی شود
یک گلستان گل به یادت در دلم روییده است
آمدی لـیلا شـدی تـا آن کـه مـجنونت شوم
مهر تـو آرامـشی را بـر دلـم بـخشیده است
جــزر و مــد نــبضهایم تــا نـهایت مــی رود
باصدای گرم تو آتـش بـه جـان بـاریده است
صـد نــهال یــاس مــی کارم زمــان دیـدنت
هم حیاط و پله ها از برگ گل پوشیده است
#محترم_کشاورزی
#فرامرز_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985