و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: «قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی، از جنگیدن من سخت تر است. می دانم. حلالم کن.»
هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس هایش را پوشید، گفت: «دنبال من آمده اند، باید بروم.»
انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می کردم، پایین نمی رفت. آمد پیشانی ام را بوسید و گفت: «زود برمی گردم. نگران نباش.»
صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه اش بود. باید شیرش می دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج و نیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه سمیه بلند شد.
✫⇠قسمت :8⃣7⃣1⃣
بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن طرف تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. طفلی ها بچه های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بودند. بازی و سرگرمی شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب ها را این طور می گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه کار می کردم. بچه چهل روزه را که نمی شد توی این سرما بیرون برد. سمیه به سینه ام مک می زد و با ولع شیر می خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: «طفلک معصوم من، چقدر گرسنه ای.»
صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی سر و صدا رفتم توی راه پله. گفتم: «کیه... کیه؟!»
صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه اش خانه را روی سرش گذاشته بود.
پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: «کیه؟!» کسی داشت کلید را توی قفل می چرخاند. صمد بود، گفت: «منم. باز کن.»
با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم.
✫⇠قسمت 9⃣7⃣1⃣
خندید و گفت: «پس چه کار کرده ای؟! چرا در باز نمی شود.»
چشمش که به میز افتاد، گفت: «ای ترسو!»
دستش را دراز کرد طرفم و گفت: «سلام. خوبی؟!»
صورتش را آورد نزدیک که یک دفعه مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در. هر دو چند قدم عقب رفتیم. بچه ها با شادی از سر و کول صمد بالا می رفتند. صمد همان طور که بچه ها را می بوسید به من نگاه می کرد، می گفت: «تو خوبی؟! بهتری؟! حالت خوب شده؟!»
خندیدم و گفتم: «خوبِ خوبم. تو چطوری؟!»
مهدی بغلش بود و معصومه هم از یونیفرمش بالا می کشید. گفت: «زود باشید. باید برویم. ماشین آورده ام.»
با تعجب پرسیدم: «کجا؟!»
مهدی را گذاشت زمین و معصومه را بغل کرد: «می خواهم ببرمتان منطقه. دیشب اعلام کردند فرمانده ها می توانند خانواده هایشان را مدتی بیاورند پادگان. شبانه حرکت کردم، آمدم دنبالتان.»
بچه ها با خوشحالی دویدند. صورتشان را شستند. لباس پوشیدند. صمد هم تلویزیون را از گوشه اتاق برداشت و گفت: «همین کافی است. همه چیز آنجا هست. فقط تا می توانی برای بچه ها لباس بردار.
✫⇠قسمت :0⃣8⃣1⃣
گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.»
گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.»
سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم.
دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را
کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد.
ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.»
گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد.
✫⇠قسمت :1⃣8⃣1⃣
به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ما
شین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم
شیطان همان موجود نامرئی است که دائما در گوش ما افکار منفی و ترس را زمزمه میکند.
❌تو نمیتوانی
تو خوب نمیشوی
تو موفق نمیشوی 😈
اما راه خداوند، همان راه آرامش است. خداوند نشانه دوستان خود را داشتن آرامش و شادی بیان میکند.
و از ما میخواهد که به سخنان شیطان که دائما ما را به استرس و ناامیدی و غم میخواند گوش ندهیم.
👌با همین نشانه و علامت از طرف خداوند میتوانید در هر کجا و در هر شخصی متوجه شوید که شما را به چه مسیری فرا میخوانند.
🦋راه خدا
یا
🚨راه شیطان
🦋آرامش
یا
🚨 ترس و اندوه و نگرانی
✅انتخاب باشماست.. ☺️
انتخابهای تان سرشار از آرامش 🌿🌺
🦋وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
🌺🌿ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ] ﺑﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ .(٦٢)
سوره زخرف🌿
#آرامش_با_قرآن
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
4_5868255619441496672.mp3
1.16M
⁉️آیا بعد از صیحه آسمانی همه مردم به امام زمان (عج)ایمان می اورند ؟
#ابراهیم_افشاری
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
4_825047343362474815.mp3
5.63M
🔹تفسیر قرآن کریم
🔸جلسه ۱۸
🔸سوره بقره
🔸آیه : ۱۶
💠 محمد رضا رنجبر
زیبا و دلنشین و کوتاه
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِخواسٺنظھورتۆ
بہدرگاهخدامےآیم
باهمۀداشتہهایم
بادلےپراُمید
باچشمانےپراشك
وَبازبانےدُعاخوانِفرج^_^🦋
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
#داستان
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند. دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحبخانه خواند.
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع، کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار.
صاحب خانه گفت دوباره بخوان! مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!! در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم.
خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل دوست داشتن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدر داشته های خود را بدانیم
🕌سخنان ناب📖
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #دعا برای #فرج امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه)
⭕️ استاد بندانی نیشابوری
🕌سخنان ناب📖
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 و اما شیطان !!!
🎙 استاد عالی
🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🌤
🕌سخنان ناب
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌷 امتیازات شیعیان حضرت علی(علیه السلام) :
✍ روزی رسول خدا ﷺ به علی بن ابيطالب (علیه السلام) فرمودند:
👌 ای علی! به شیعیان و یارانت ده امتیاز را بشارت بده↯↯
❶ حلال زادگی
❷ ایمان صحیح
❸ دوستی خدا با آنها
❹ گشادی قبر
❺ روشنی پل صراط
❻ نترسیدن از فقر و بی نیازی قلب
❼ دشمنی خدا با دشمنانشان
❽ ایمنی از خوره
❾ آمرزش گناهان
❿ همنشینی با من در بهشت
📚 النصايح ، صفحه ۳۱۰
🕌سخنان ناب📖
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چوب خدا صدا ندارد!
🔴 #حجتالاسلام_قرائتی
🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🌤
🕌سخنان ناب📖
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
#ابلیس:
#ابلیس از کلمه ی (ابلاس) و به معنای #غم و #اندوهی است که از شدت یأس و ناامیدی باشد. خداوند می فرماید:
« وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُون»[6]
یعنی: و روزی که قیامت بر پا شود، تبهکاران نومید و غمگین می شوند.[7]
ابلیس را بدین جهت به این نام می خوانند چون از رحمت خدا ناامید شد و علت آن تمرد از دستور خداوند متعال بود.
قرآن در این زمینه می فرماید: «و به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید، آنها همگی سجده کردند و به جز ابلیس، او از جن بود. پس از فرمان پروردگارش خارج شد»[8]. خداوند از او سؤال کرد: «ای ابلیس چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم گردید؟ آیا تکبر کردی یا از برترین بودی؟ (خود را برتر دیدی) ابلیس جواب داد: من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل[9]. و در این جا بود که خداوند دستور به اخراج او داد[10] و او را از صف ملائک جدا نمود[11] البته او از ابتدا نیز از ملائک نبود. بلکه به خاطر بندگی و اطاعت و قرب به پروردگار، در صف فرشتگان جای گرفت.[12]
[7] المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی.
[8] کهف، 50 "وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ کاَنَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ...".
[9] سوره ص 75 ـ 76 "قَالَ یَإِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَىَّ أَسْتَکْبرَْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِین (*)قَالَ أَنَا خَیرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ"
[10] سوره ص، 78-77 "قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَْا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (*)وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتىِ إِلىَ یَوْمِ الدِّینِ".
[11] تفسیر نمونه، ج 19، 341.
[12] تفسیر نمونه، ج 12، 462.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
👿😈 #شیطان:
#شیطان از ماده #«شطن» به معنی #مخالفت #می باشد، و به هر موجود طغیانگر و مخالفی گویند، خواه از انسان ها باشد یا از جن و یا از حیوانات[1].
کلمه ی شیطان در قرآن به سه صورت استعمال شده است:
1. مفرد شیطان بدون الف ولام؛ در این صورت مراد، شیطان غیر معین است و می تواند شامل هر فردی از شیاطین جن و انس، بشود مثل این آیه ی شریفه: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ »[2] یعنی هر کس از یاد خدا روىگردان شود شیطانی را به سراغ او می فرستیم که همواره قرین اوست!.
2- مفرد الشیطان همراه با الف و لام؛ در این صورت غالباً به معنی خاص یعنی ابلیس آمده است، مثل آیه شریفه: «یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ»[3] یعنی: اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد. و در برخی موارد نیز به معنای عام آمده است، مثل این آیه ی شریفه: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء...» یعنی شیطان شما را از فقر و تهیدستی بیم می دهد و به فحشا و زشتی ها فرا می خواند.»[4] در این جا (الف و لام) در معنای جنس (عام) بکار رفته است؛ چون ترساندن از فقر و دعوت به عمل خلاف شرع گاهی از طرف شیطان انسانی نیز صورت می پذیرد.
3. شیاطین به صورت جمع؛ و این نشانگر آن است که شیطان مصادیق متعدد و مختلفی دارد در حالی که اگر کلمه ی شیطان اسم برای فرد خاص (ابلیس) بود، به صورت مفرد می آمد. علاوه این که در برخی از آیات بعد از کلمه ی شیاطین به اختلاف جنس شیطان ها نیز اشاره می کند، مانند آیه ی شریفه: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» «و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطان های انسان و جن قرار دادیم.»[5]
[1] المنجد فی اللغة.
[2] زخرف،36.
[3] اعراف، 27.
[4] بقره، 268.
[5]انعام، 112.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520