فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تصویر هلی شات از #خانه_خدا بسیار جالب و دیدنی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
درشفاعت شهدا دستِدرازی دارند
عکسشان را بنگر چــهره نازی دارند
مابه یادآوری خاطره ها محتاجیـم
ورنه آنانبه منوتو چه نیازیدارند
🌸به یاد امام و شهدا صلوات🌸
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️واقعیات باکو از زبان مردم آنجا
🔹کار فقط برای علیف و اقوام و نزدیکانش است. پول بزرگکردن پسرم را ندارم. قسم میخورم وقتی بزرگ شد نمی گذارم به سربازی ببرنش. میگویند ۱۰ میلیون جمعیت داریم. اما ۶-۷ میلیون در روسیه هستند و ۳ میلیون پیر و ناتوان اینجا ماندهاند. من و خانوادهام مهاجرت خواهیم کرد. اینجا جای زندگی نیست.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
۳ چیز است که اجازه ترک آن به احدی داده نشده:
«یکی وفای به عهده»
که اجازه نداری خلاف عهد کنی،
چه طرفت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی
«دوم ادای امانت»
اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته،
چه طرف خوب باشد و چه بد، باید امانت را بدهی.
«سوم خوبی کردن به پدر و مادر»
چه پدر و مادر خوب و چه پدر و مادر بد. باید به پدر و مادرت احسان کنی...💚
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زبان اهل ادب در قرآن مجید
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
🌸🍃🌸🍃
#چهرهیعزراییلبرایشخصکافر
إبراهيم خليل (ع) به ملك الموت گفت:
آيا ميتوانی با آن صورتيكه روح فاجر را قبض ميكنی خودت را بمن بنمائی؟
ملك الموت عرض كرد: تو طاقت و تحمّل اين را نداری.
حضرت إبراهيم (ع) فرمود: بلی؛ دارم!
ملك الموت عرض كرد: صورت خود را از من بگردان و سپس مرا ببين.
حضرت إبراهيم صورتش را برگرداند و برگشت و ناگهان ديد مرد سياه چهرهای با موهای راست شده و بوی متعفّن و با لباسهای سياه بطوريكه از دهان و از دو سوراخ بينی او دود و آتش زبانه میكشد در مقابل او حاضر است.
إبراهيم از شدت ترس و وحشت غش كرد و بعد از مدتی که به هوش آمد فرمود:
اگر شخص فاجر در هنگام فقط همین منظره را ببیند، از نظر عذاب و شدّت برای او كافی است.
#بحارالانوارج6ص143
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیاء خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند.
حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند:
علی_ای_همای_رحمت_تو_چه_آیتی_خدا_را
که به ما_سوی فکندی همه سایهی هما را
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم و چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت_امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام؟ چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه دربارهی آن با کسی صحبت کردهام.
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی داستان خوابی که دیدند را برای شهریار تعریف میکنند. شهریار فوق العاده منقلب میشود و میگوید: من فلان شب این شعر را ساختهام و همانطور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام!
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
✨﷽✨
#پندانه
🔴قهرمانان زندگیت را درست انتخاب کن
✍نادانی رو به خردمندی کرد و گفت: فلان شخص، ثروتمندترین مرد شهر است. باید از او آموخت و گرامیش داشت.خردمند خندید و گفت: فلانی کیسهاش را از پول انباشته، آنگاه تو اینجا با جیب خالی بر او میبالی و از من میخواهی همچون تو باشم؟نادان گفت: خب گرامیش مدار، بهزودی از گرسنگی خواهی مرد.خردمند خندید و از او دور شد.از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند.
چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت: فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکستناپذیر بود.خردمند باز بر او خندید. فردا دزد به چنگال سربازان فرمانروا اسیر شده، در میدان شهر شلاقش میزدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را میبیند. دست بر شانهاش گذاشت و گفت:
عجب قهرمانهایی داری، هر یک چه زود سرنگون میشوند.
نادان گفت: قهرمانان تو هم به خواری میافتند.خردمند خندید و گفت: قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمیگیرند، همینجا بمان و شلاق خوردن آنکه گرامیش میداشتی را ببین.و با خنده از او دور شد.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
✍#داستان_زن_سنی ...!
یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت:
مادرم دارد می میرد!
علامه گفت: من که طبیب نیستم!
جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟
علامه امینی با شنیدن این حرف،
تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست./
سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار...
ان شالله که خوب می شوند...
اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن./
جوان کاغذ را گرفت و رفت...
چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند...
علامه پرسید چه خبر شده است؟
شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند
گویا مادرش شفا یافته است...
سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد:
زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند...
ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند...
و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم...
سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که:
در آن کاغذ چه نوشته بودید؟
علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید..
کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
از عبدالحسین امینی
به مولایش امیرالمومنین(ع)
اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید
والسلام...
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
✿ چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!....
↻ مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم.
نوه متوفی اصلا گریه نمیکرد و محزون هم نبود.
سالها این موضوع برای من جای سوال بود با اینکه او سنگدل هم نبود.
بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوههای خود عیدی میداد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسریاش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آنها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید.
این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زندهام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمیدانم.
برای نفوذ در دلها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت میکشند و در برابر تندی و بیاحترامی ما، از ترس ما توان عکسالعمل ندارند و سکوت میکنند، ولی آنها تمام رفتار ما را میفهمند و محبتها و بدیهای ما را میبینند و میدانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ میکنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی میکنند.
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلایی کاظم ساروقی (۱۳۰۰-۱۳۷۸ق)، مرد بیسوادی بود که ناگهان حافظ قرآن کریم شد.
او کشاورزی ساده و بیآلایش بود که
ظاهراً به سبب حساسیت در پرداخت
به موقع سهم فقرا (زکات) از محصولاتش، مورد عنایت قرار گرفته
و به نحوی معجزهآسا حافظ کل قرآن
شده بود به گونهای که سورههای قرآن
را نه تنها از ابتدا بلکه از انتهای آنها
قرائت میکرد و در عین اینکه سواد
خواندن و نوشتن نداشت کلمات قرآن
را بیدرنگ در لابلای دیگر متون
تشخیص میداد ...
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی استاد رفیعی
✍️موضوع: نماز و دعایی برای ازدواج موفق
(راهی بسوی تکامل) ایتا
https://eitaa.com/akbarrahimi520