هدایت شده از محمد امین نواب نوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «امنیت»، مطالبه این روزهای بانوان از مسئولین!
✅کانال اخبار 20:20👇
http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
هدایت شده از محمد امین نواب نوری
وزیر خارجه روسیه: تلاش آمریکا و ناتو برای مهار روسیه، خطر برخورد مستقیم قدرتهای اتمی را به همراه خواهد داشت.
@Farsna
هدایت شده از دیده بان انقلاب
💢از شادی دیشب براندازان تعجب نکنید زمان جنگ هم یک عده وطن فروش ، جوانانمان در جبهه ها را به توپخانه و یگان موشکی صدام میدادند و با دیدن شهدایمان می رقصیدند!!!
🔹این وطن زخم زیاد خورده است اما همیشه سر پا مانده ...🇮🇷
✍️دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
هدایت شده از دیده بان انقلاب
آرشیو رو هم برده ...
روزی که مزدک میرزایی از ایران میرفت کلی از آرشیوهای تاریخ فوتبال ایران که از سرمایه های رسانه ملی بوده رو سرقت و به اینترنشنال منتقل کرده ؛ خواستم بدونید این نامرد علاوه بر خیانت به وطن یک دزد تمام عیار هم هست. بر دزد و وطنفروش لعنت ...
✍️دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
هدایت شده از محمد امین نواب نوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ روضه در حرم مطهر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام، در آستانه ایام فاطمیه سلام الله علیها
💠 با تشکر از یکی از اساتید بزرگوار که فیلم را ارسال نمودند.
#فاطمیه #کربلا
رسانه معنوی
"در محضر خوبان":
https://eitaa.com/joinchat/964952174Ce1dcacbc7c
هدایت شده از محمد عرب صالحی
✨﷽✨
✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
🔸روزی طلبه جوانی که در زمان شاهعباس در اصفهان درس میخواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت:
من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی از طلبگی به جایی نمیرسد و بهجز بیپولی و حسرت، عایدی ندارد.
🔸شیخ گفت:
بسیار خب! حالا که میروی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا میخواهی برو، من مانع کسبوکار و تجارتت نمیشوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
🔸شیخ بهایی گفت:
اشکالی ندارد. پس به بازار علوفهفروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسبهایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آنها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد.
🔸شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول میدهند؟
🔸شیخ گفت:
امتحان آن که ضرر ندارد.
طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بیمیلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو میسپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و میخواستند او را با خود ببرند.
او با تعجب گفت:
مگر من چه کردهام؟
مرد زرگر گفت:
میدانی این سنگ چیست و چقدر میارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر میارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یکجا ندیدهای، چنین سنگ گرانقیمتی را از کجا آوردهای؟
پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمیکرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنتزبان گفت:
به خدا من دزدی نکردهام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وامگرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمیکنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
🔸ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص کرد و گفت:
آری این مرد راست میگوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آوردهای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه میپردازد.
🔸شیخ بهایی گفت:
مرد جوان! این سنگ قیمتی که میبینی، گوهر شبچراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ میدرخشد و نور میدهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر میشناسد و قدر گوهر را گوهری میداند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمیدهند و همگان ارزش آن را نمیدانند.
وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسانهای عاقل و فرزانه میدانند و هر بقال و عطاری نمیداند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/619
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می کند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمود:
«ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یری ولا امام هدی، لاینجو منها الا من دعا بدعاءالغریق»
به زودی #شبههای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند . تنها کسانی از این #شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق» را بخوانند.
گفتم: دعای غریق چگونه است؟
فرمودند بگو:
🔸🔶 يا اَللّهُ يا رَحمنُ يا رَحيمُ، يا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قَلبی عَلى دينِكَ
📎 ترجمه: خدايا! بخشايشگرا! مهربانا! اى دگرگون ساز دل ها! دل مرا بر دينت استوار گردان (بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۲۶)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
اینم چن تا اتفاق حال خوب کنی که دوست ندارند ما بدونیم، چون دوست ندارن حال ایرانی خوب باشه👌👌
تو هر جای دنیا فقط یکی از این اتفاقات افتاده بود، تا مدتها خوراک تبلیغاتی شون فراهم بود اما ما اصلاً نمیبینیم و نمیشویم!!
#کفران_نعمت فقط این نیست نصف نون را دور بریزی،ندیدن اینا هم کفران نعمت است
🆔 @Shobhe_Shenasi
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
تو همین چند هفته این همه خبر خوب اتفاق افتاد اما روح و روان ایرانی را فقط باید از خبرای منفی پر کنند تا یه وقت خدای ناکرده احساس خوب نداشته باشد!!
اینا فقط نیست بازم هست، پست بعدی را ببینید👇
🆔 @Shobhe_Shenasi