1_14676328.mp3
زمان:
حجم:
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...:
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
🌹روز #پنجشنبه به نام #حضرت_امام_حسن_عسکرى علیه السّلام است. زیارت آن حضرت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
🏴🏴🏴
@mahdisahebazman
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
#وقایع_آخرالزمان
💢 #سرزمینهای_درگیردرواقعه_ظهور
قسمت اول #اردن
🔸وقتی برای آگاهی از اوضاع آخرالزمان و حوادث سال های قبل از ظهور کبرای امام عصر(عج) به منابع و احادیث مراجعه می کنیم، علاوه بر حوادث و نشانه ها، به نام مکان هایی بر می خوریم، که در آن روز ها صحنه ی کشمکش و درگیری خواهند بود.
حوادث و فتنه های آخرالزمان چون طوفانی، تمامیت جغرافیای شرق اسلامی را فرا می گیرد و پنج منطقه «شامات، حجاز، عراق، یمن و ایران» در آن روزها درگیر خواهند شد.
♨️جایگاه اردن در تحولات آخرالزمان♨️
یکی از مناطق مهم در وقایع آخرالزمان «اردن» است.
موقعیت اردن در ابتدای روایاتی که به «کُور خمس» (مناطق پنج گانه) پرداخته اند، آمده است. کُور خمس مناطقی هستند که توسط سفیانی تصرف می شوند. سفیانی از «وادی یابس» (بیابانی در مرز اردن و سوریه) ظهور می کند،ابتدا بر « دمشق» تسلط می یابد و آنگاه از بنی کلب بیعت می گیرد.
در حدیثی از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) آمده است:
پسر هند جگرخوار(سفیانی) از سرزمین خشکیده بیرون میآید، او مردی متوسط القامة است، قیافهاش وحشتناک و سرش ضخیم است و رویش آبله دارد.
اگر او را ببینی خیال میکنی یک چشم دارد. سفیانی از اولاد ابوسفیان میباشد.(1)
یکی از مناطقی که به نحوی با اردن مرتبط می باشد،«دریاچه طبریه» است.
این دریاچه در فلسطین قرار دارد و رود اردن آن را از جنوب به «بحر المیت» پیوند می دهد. دریاچه طبریه محلی است که دجال از آن ظهور می کند. حضرت مهدی(عج) در آنجا، زیر درختی که شاخه های آن در این دریاچه افتاده، سر از بدن سفبانی جدا و با یاران خود بیعت می کند.
سفیانی خروج می کند، به نجف (یا کوفه) می آید و بر منبر می نشیند. وی گروه کثیری از مردم را فریب می دهد، آنان را با خود هم دست می کند و مناطق پنج گانه:
شام، دمشق، فلسطین، اردن و قنّسرین را تصرف می نماید.
در تفاسیر آمده که منظور از سرزمین خشکیده، « در عا» یا «اذرعان» است که در مرز سوریه و اردن قرار دارد.
از امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده که: سه نفر از سران شام:
ابقع( فردی که سیاه و سفید است)، اصهب( فردی غیر مسلمان و کافر) و سفیانی با هم درگیر می شوند؛ سفیانی بر آنها چیره می شود، بر سوریه و اردن استیلا می یابد و منطقه تحت فرمانروایی او یکپارچه می شود.
یکی از مناطقی که به نحوی با اردن مرتبط می باشد،«دریاچه طبریه» است. این دریاچه در فلسطین قرار دارد و رود اردن آن را از جنوب به «بحر المیت» پیوند می دهد.
دریاچه طبریه محلی است که دجال از آن ظهور می کند. حضرت مهدی(عج) در آنجا، زیر درختی که شاخه های آن در این دریاچه افتاده، سر از بدن سفبانی جدا و با یاران خود بیعت می کند.
از آنچه که از احادیث بر می آید، می توان نتیجه گرفت که اردن یکی از میادین جنگ در آخرالزمان است و اوضاع نا آرامی را پیش رو دارد.
📚محرمی، غلام حسن،
📚جلوه های اعجاز معصومین(ع)، ص800
#دانستنیهای_مهدوی
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
@Mahdisahebazman
5ورزش_باستانی.mp3
زمان:
حجم:
17.14M
#سلام_بر_ابراهیم ۵
🇮🇷 این قسمت: ورزش باستانی
🌸 تولید و ارسال توسط یکی از اعضای فهیم ومنتظران امام زمان (عج)
🌷 این مجموعه صوتی دل انگیز هر #پنج_شنبه تقدیم شما میگردد..
🌹🍃🌹🍃
@Mahdisahebazman
Ali Akbar Raefi Pourنفاق جلسه سوم .mp3
زمان:
حجم:
13.58M
دانلود سخنرانی استاد
علی اکبر #رائفی_پور
#حقیقت_نفاق
جلسه سوم
تاریخ:۹۴/۱/۴
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیسـت_و_سـوم
✍قدرت دستان مادر، هر دو ما را به
سمت زمین پرتاب کرد اما صدای تکه تکه شدنِ شیشه ی الکلِ پدر،زودتر از شوکِ پرتاب شدن، به گوشم رسیدم پدرنقش زمین بود و من نقشِ سینه اش این اولین تجربه بود شنیدنِ ضربانِ قلبِ بی محبت مردی به نام باباآنالیز ذهنم تمام نشده بود که به ضرب مادر از جایم کنده شدم رو به رویم ایستاد و بی توجه به مردِ بیهوش و نقش زمین اش، بی صدا براندازم کرد سپس بدونِ گفتنِ حتی کلمه ایی راهی اتاقش شد و در را بست گیج بودم از حرفای پدر از زمین خوردن از شنیدن صدای تپشهای ضعیف و یکی در میان از برخورد مادر بالای سرش ایستادم دهانش باز بود و بوی الکل از آن فاصله، باز هم بینی ام را مچاله میکرد سینه اش به سختی بالاو پایین میرفت وسوسه شدم به بهانه ی اطمینان از زنده بودنش دوباره سینه و صدای ضربانش را امتحان کردم کاش دنیا کمی هم با من دوست میشد گوشهایم یخ زد
تپیدنهایش بی جان بود و بی خبر از ذره ایی عشق همان حسی که اگر میدیمش هم نمیشناختم روی دو زانو نشسته، نگاهش کردم انگار جانهایش داشت ته میکشید نمیدانستم باید چه احساسی داشته باشم نگرانی شادی یا غمگینی اصلا هیچ کدامشان نبود و من در این بین فقط با خلاء، همان همزاد همیشگیم یک حس بودم چند ثانیه خیره به چشمان بسته اش ماندم گوشیم زنگ خورد یک بار دوبار سه بار جواب دادم صدای عثمان بود
صدای عثمان بلند شد:چرا جواب نمیدی دختر با بی تفاوت ترین لحن ممکن، زل زده به آخرین نفسهای زورکیِ پدر، عثمان را صدا زدم: عثمان بیا خونمون همین الان گوشی را روی زمین انداختم مدام و پشت سر هم زنگ میخورد اما اهمیتی نداشت.عقب عقب رفتم تکیه زده به دیوار، چانه ام را روی طاقچه ی زانوانم گذاشتم یعنی این مرد در حال مرگ بود چرا ناراحت نبودم چرا هیچ وقت برایمان پدری نکرد چرا سازمان و رجوی را به همه ی زندگیش ترجیح داد هیچ وقت زندگی نکرد همانطور که به ما هم اجازه ی زندگی نداد حالا باید برایش دل میسوزاندم دیگر دلی نداشتم که هیزمِ سوزاندنش کنم صدای زنگ در بلند شد در را باز کردم عثمان بود با همان قد بلند و صورتِ سبزه اش..
نفس نفس زنان با چشمانی نگران به سمتم خم شد:چی شده؟ طوریت شده کلماتش بریده بریده بود و مانند همیشه نگران:سارا با توام تموم راهو دوییدم حالت خوبه به سمت پدرم رفتم:بیا تو درم ببند پشت سرم آمد در رابست وقتی چشمش به پدرم افتاد خشکش زد سارا اینجا چه خبره چه بلایی سرش اومده سر جای قبلم نشستم مست بود داشت اذیتم میکرد مادرم هلش داد
💕🌹💕🌹💕
✍فشاری که به دندانهایش میآورد چانه اش را سخت نشان میداد بی صدا و حرف آرام به سمت پدر رفت نبضش را گرفت گوشی را برداشت و با اورژانس تماس گرفت:سارا وقتی اورژانس اومد، هیچ حرفی نمیزنی مثه الان ساکت میشینی سرجات زبانی روی لبهای خشکیده ام کشیدم (مرده؟) به سمت آشپزخانه رفت و با لیوانی آّب برگشت:نه اما وضعش خوب به نظر نمیاد جلوی پایم زانو زد بخور رنگت پریده لیوان را میان دو مشتم گرفتم سری از تاسف تکان داد و کنارم نشست:مراقب مادرت باش یه وقت بیرون نیاد یا حرفی نزنه به مَرده جنازه نمای روبه رویم خیره شدم: بیرون نمیاد فکر نکنم دیگه هیچ وقت هم حرف بزنه سرش را به سمتم چرخاند دستش را به طرف موهایم برد که صدای زنگ در بلند شد به سرعت به طرف در رفت:پس یادت نره چی گفتم
مامورین امداد در حین رفتن به طرف پدر،ماجرا را جویا شدند عثمان با آرامش خاصی برایشان تعریف کرد که پدر مست وارد خانه شد، تلو تلو خوران پایش به فرش گیر کرد و نقش زمین شد و من فقط نگاهش میکردم بی حرف و بی احساس امدادگران کارشان را شروع کردند ماساژ قلبی تنفس مصنوعی احیا هیچ کدام فایده ایی نداشت نتیجه شد ایست قلبی به دلیل مصرف بیش ازحد الکل..
مُرد تمام شد لحظه ایی که تمام عمر منتظرش بودم، رسیداما چرا خوشحالی در کار نبود یکی از امدادگران به سمتم آمد:خانوم شما حالتون خوبه صدای عثمان بلند شد دخترشه ترسیده چرا دروغ میگفت، من که نترسید بودم امدادگر با لحنی مهربان رو به رویم زانو زد:اجازه میدی، معاینه ات کنم عثمان کنارم نشست و اجازه را صادر کرد کاش دنیا چند ثانیه میایستاد، من با این جنازه خیلی کار داشتم.
بوی متعفن الکل و آن چهره ی کبود و بی روح، داشت حالم را بهم میزد بی توجه به عثمان و امدادگر از جایم بلند شدم باید به اتاقم میرفتم، دلم هوایِ بی پدر میخواست زانوهایم قدرت ایستادن نداشت دستم را به دیوار گرفتم و آرام آرام گام برداشتم.
صدای متعجب عثمان بلند شد:سارا جان کجا میری صبر کن باید معاینه شی چقدر فضا سنگین بود انقدر سنگین که شانه هایم بی طاقت افتاد و زانوانم خم شد چشمانم سیاهی رفت و بیحال تکیه زده به دیوار روی زمین لیز خوردم عثمان به سمتم دویید و فریادش زنگ شد!
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @Mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
زمان:
حجم:
1.21M
#مولا_جان
صبح می رسد ....
وهمچنان
جای خالی تورا به رخ مان میکشد...
کجایی!؟عزیزدل زهرا (س)
امام غریبم !.....
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
4_6001048002414772713.mp3
زمان:
حجم:
3.25M
چه مانند عباس از آغاز همراه امام باشی، چه مانند وهب از میانه ی راه و یا مانند حُر در آخرین لحظات...
امام با آغوش باز تو را می پذیرد. مهم تا آخرین نفس پای امام ماندن است..
◾️ به عشق یاریت #دعای_ندبه میخوانیم
تعجيل در ظهور مولا ٥ #صلوات
#دعای_ندبه
🎤 #محسن_فرهمند
🏴🏴🏴🏴
@mahdisahebazman