eitaa logo
🔴 اخبار داغ و فوری 🔴
14.4هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
13.6هزار ویدیو
48 فایل
📣 پوشش مهمترین اخبار ایران و جهان (تابع قوانین کشور) 💥 فقط اخبار مهم را دنبال کنید ✅ تازه ترین اخبار روز ایران و جهان 👇 😍 تبلیغات گسترده و ارزان ما 😱 👇 🆔 https://eitaa.com/tablght 🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاریMRC
❌خاله م بهم تهمت خیانت زد❌ بیست سالم بود که به پسرخاله م در اومدم، شب عروسی یک ساعت بعد رفتن مهمونا پدرام پسرخاله م رفت پیش خاله و نمیدونم چی به هم گفتن که از فرداش روزگار من سیاه شد. یه شب به قصد حمام کردن داشتم در می آوردم که صدای از سمت خونه خاله شنیدم از لای در به حیاط نگاهی انداختم که یهو با دیدن چیزی که روی دیوار بود از ترس...😱👇 https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش... کم سن بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم با اجازه دادگاه منو به پسرخاله‌م درآورد. من واقعا بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خاله‌م زندگی کنیم! تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو خاله! 😰 تا صبح منتظرش موندم امابرنگشت😔، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇 https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از خبرگزاریMRC
سرنوشت پر از مادربزرگ اعضا❤️‍🩹 با قلبی شکسته💔 و چشمانی پر از اشک، به اجبار از عشقم جدا شدم😭. صدای ضربان قلبم در گوش‌هایم می‌پیچید و هر لحظه که به سفره نزدیک‌تر می‌شدم، احساس می‌کردم که دنیا بر سرم می‌شود. نشستم پای سفره عقد و با دستانی لرزان، شدم همسر 😔، مردی که هیچ‌گاه او را دوست داشته باشم...❌ ❌براساس سرگذشت(گلچهره)واقعی😨 👇👇😰😰 https://eitaa.com/joinchat/683474953Cd141688fae
هدایت شده از خبرگزاریMRC
تازه کرده بودم که گفتند افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری.‌..من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم و‌درُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
هدایت شده از خبرگزاریMRC
تازه کرده بودم که گفتند افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری.‌..من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم و‌درُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d